مجله کودک 176 صفحه 7
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 176 صفحه 7

امروز رفتم روی ترازویت . البته خیلی ترسیده بودم . چند بار تا جلوی ترازویت آمدم و برگشتم . می­ترسیدم ... اما بالاخره رفتم روی ترازو. به آرامی گفتی : «16 کیلو» و دستت را بلند کردی . یک اسکناس 50 تومانی گذاشتم توی دستت اما چشم­هایت را ندیدم باز هم سرت پایین بود و آن سیب سرخ دوباره دستت بود و با اشتها گاز می­زدی . دلم یک گاز از سیب سرخت می­خواهد .... باز هم تو را مثل هر روز دیدم. دیگر به تو عادت کرده­ام . اما هنوز چشمهایت را ندیده­ام . راستی چرا همیشه با همان کلاه آبی و پیراهن قرمز هستی ؟ شاید همین یک دست لباس را داری . شایدهم ....آن سیب هم که همیشه توی دستت است ، که نمی­دانم هر روز آن را از کجا می­آوری. امروز هم رفتم روی ترازویت ، با یک اسکناس 50 تومانی. راستش را بخواهی پول نان بود و بخاطرش حسابی کتک خوردم . اما خوب راستی تو از کجا می­آیی ، خانه­تان کجاست ؟ پدر ، مادرت ... جری : قربان این هفته 75 در رو از دست دادیم . رئیس کارخانه : اوه ! ، بچه­های امروز ، مثل قدیم از هیولاها نمی­ترسن !

مجلات دوست کودکانمجله کودک 176صفحه 7