مجله کودک 179 صفحه 7
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 179 صفحه 7

یک روز حاج اکبر خبر کرد با مهربانی بچه­ها را اصغر، علی، عباس واحمد زینب، گلی، کلثوم و سارا وقتی که دورش حلقه بستیم با خنده از ما بچه­ها خواست تا مردم ده را بگوییم فردا نماز و خطبه برپاست صبح سحر فردای آن روز آمد صدای حاج اکبر با نغمۀ گرمش اذان را آغاز کرد، الله اکبر شد روستا بیدار از خواب زد خنده بر لب­ها جوانه از کوچه­ها گشتند مردم یک یک سوی مسجد روانه دل­ها یکی شد سوی قبله در انتظار لطف و یاری دست دعا بر آسمان رفت اشک جماعت گشت جاری همراه مردم آسمان هم با رعد و برقش کرد فریاد اشکش روان شد بر سرخاک ده را صفای دیگری داد آمد صدای پای رحمت باران پاک آسمانی یک بار دیگر خواند آواز با تَق تَقَش بر شیروانی در نبرد کرگدن­ها با ماموت، این ماموت است که پیروز می­شود. دوستی اجباری ماموت با سید،برخلاف میل ماموت آغاز می­شود.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 179صفحه 7