مجله کودک 179 صفحه 10
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 179 صفحه 10

امیرمحمد لاجورد وضعیت اورژانسی منوچهرخان دیگه قول قول قول. با خودم عهد کرده بودم که دیگه بازیگوشی نکنم و تا وقتی درسم تمام نشده به کار دیگه­ای مشغول نشم. اما مگه میشه؟مگه می­ذارن؟ نمی­دانم چرا همیشه ... باید یه چیزی توی زندگیم پیش بیاد که نذاره به قول خودم عمل کنم. -:«دِ برو دیگه، یا الله ، چرا این جوری این جوری میری؟ چه مورچه کوچولویی ، آخی نکنه چیزیت شده؟ نکنه پات درد می­کنه. آخه چرا ؟ نکنه یکی از پاهات در رفته ... وای ی ی ، نکنه وقتی خوابیده بودم تا مشق بنویسم ماندی زیر من و این جوری شدی؟ پس من حالا چکار کنم؟ یه دقیقه وول نزن ببینم، غصه نخوری­ها،الان درستت می­کنم. این قدر دست و پات کوچولوئه .... که آدم نمی­تونه خوب ببینتش. این جور مواقع ابزار مناسب می­تواند خیلی خیلی به انسان­ها کمک کند. همین جاها بودها. بعد از آخرین تحقیقات علمی­ام همین جا گذاشته ... اینه­ها.... حالا این جا روی دفترم دراز بکش و یه دقیقه تکان نخور تا معاینه­ات کنم ببینم چته. دست و پات هم که با هم قاطی پاطیه. اگر بخوای این قدر وول بخوری که نمی­شه. مجبورم نکن از داروی بیهوشی استفاده کنم­ها. البته من که مواد بیهوش کننده ندارم پس خودت هم همکاری کن و یک کم جم نخور تا ببینم پات چی چی شده...» مدتی به معاینه آقا مورچه پرداختم . اما نتوانستم کمکی به او بکنم. این جور مواقع می­توان از بزرگ­ترها کمک خواست. در همان نزدیکی سید و دوست تازه­اش ماموت که نامش «مانفرد» است برای درامان ماندن از باران، در محلی اتراق کرده­اند

مجلات دوست کودکانمجله کودک 179صفحه 10