مجله کودک 179 صفحه 15
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 179 صفحه 15

لباس­های یک جورشان یاد نظم و انضباط می­افتم. چرا فکر می­کنی ارتشی­ها آدم­های منظمی هستند؟ -کار آنها خیلی حساس است و کوچکترین بی­نظمی و بی­برنامگی در کارشان می­تواند برای کل کشور خیلی گران تمام شود. آنها مجبورند منظم باشند. دوست داری یک ارتشی شوی؟ -نه، می­ترسم جایی که لازم باشد نتوانم به اندازه­ای که لازم است مثل آنها شجاع و منظم باشم. پدر متین، که دانش­آموز کلاس اول راهنمایی است، یک ارتشی است. وقتی درباره پدرش از او می­پرسم بادی در غبغبش می­اندازد و با افتخار تمام از پدرش صحبت می­کند: پدرم، سروان نیروی هوایی است. وقتی من به دنیا نیامده بودم، پدرم­ومادرم دردوران جنگ، پنج سال در پایگاه هوایی دزفول زندگی کرده­اند. پدرم آنجا مأمور بود.» نظرت راجع به کار پدرت چیست؟ -پدرم را خیلی دوست دارم. او خیلی شجاع است. از خاطراتش در جنگ که می­گوید می­بینم خیلی کار او و دوستانش سخت بوده. من فکر نکنم هیچ وقت بتوانم مثل او نترس و بی­باک باشم. پدرت درخانه چه جورآدمی است؟ آدم خشنی است. نه؟ -پدرم خیلی آدم مهربانی است. هم مهربان است و هم منظم و دقیق. از بچگی طوری مرا تربیت کرده­اند که من هم منظم با رآمده­ام. آدم با جذبه­ای است و جدی اما خشن نیست. اتفاقاً با حوصله است و بعضی وقتها که مشکلی برای من پیش می­آید، مدتها وقت می­گذارد و مرا راهنمایی می­کند. تاوقتی­ارتش­هست ما می­توانیم­باتکیه برآن احساس آرامش داشته باشیم وسعی کنیم برای اینکه در زندگی آدمهای موفقی باشیم، اخلاقمان مانند ارتشی­ها باشد، منظم، شجاع ودقیق! مادر به همراه کودک فرار می­کند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 179صفحه 15