مجله کودک 186 صفحه 5
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 186 صفحه 5

یک خاطره، هزار پند آخرین ساعات زندگی حضرت امام آرام آرام طی می­شد. در حیاط بیمارستانی که امام در آنجا با زندگی خاکی وداع کردند، دوستان و مسئولان نظام جمع بودند. آنها از راه تلویزیون مدار بسته که بر بالای سر امام نصب شده بود، می­دیدند که امام به زحمت نفس می­کشند. در همین حال، یکی گفت: امام، امام، وقت نماز است، آب بیاوریم وضو بگیرید؟ این سخن برای همه حاضران در بیمارستان باعث تعجب شد. زیرا حال امام معلوم بود و صداکردن و آب برای وضو آوردن معنی نداشت. البته آن شخصی که این حرف را زد، خود نیز می­دانست اما تاثر و اندوه درونی او را وادار کرد که بگوید «آب بیاورم، وضو بگیرید؟» امام کاملاً بی­هوش بر بستر آرمیده بودند. اما در آن لحظه اتفاق عجیبی افتاد که حتی پرشکان معالج حضرت امام نیز از آن تعجب کردند. امام در حالی که سرشان کج بود و روی بستر افتاده بودند، در یک لحظه چشم باز کردند و دیگران دیدند که ایشان آهسته و زیر لب، نجوا کنان ذکر می­گویند. شاید ذکر لا اله الا الله، سبحان الله و ... نکته مهم این بود که در آن حال، تا چشم را باز کردند، زبانشان نیز به تعظیم و ستایش خداوند، حرکت کرد. نام خودرو: چیفتن کشور سازنده: انگلستان تعداد خدمه: 3 نفر وزن: پنجاه و سه هزار کیلوگرم نوع اسلحه: در صورت نیاز 7 میلی­متری GPMG موتور: لیلاند 12 سیلندر حداکثر سرعت :48 کیلومتر در ساعت

مجلات دوست کودکانمجله کودک 186صفحه 5