بوتۀ خار غمگین
و پروانه زیبا
قسمت دوم
نویسنده: جن لوتمن
مترجم: هدا لزگی
هفتۀ گذشته خواندید که : حلزون و خرگوش نزد مزرعهداری رفتند و از او دربارۀ بوتۀ خار و اینکه چرا میگزد، پرسیدند. مزرعهدار
هم در جواب، گفت که در مورد بوتۀ خار داستانی شنیده که برایشان تعریف میکند و حالا ادامۀ داستان:
-بله... این بوته همیشه غمگین
بود.
خرگوش پرسید:
-چرا؟
حلزون که داشت به بالای تنۀ
درخت نزدیک میشد، نفسزنان
جواب داد:
-شاید تنها بوده. من تنهایی را
دوست ندارم.
مزرعهدار که فهمیده بود
اینطوری داستان، حالا حالاها تمام
نمیشود، آهی کشید و ادامه داد:
-هیچکس بوتۀ خار داستان ما را
دوست نداشت.
خرگوش زیر لب گفت:
-لابد چون همه را میگزید.
مزرعهدار گفت:
-بله، ولی دست خودش نبود.
سپس ادامه داد:
-روزی پروانۀ زیبایی روی یکی
از برگهایش نشست و به جای اینکه
بگوید، «آخ » و فرار کند، همانجا
مزرعهدار روی تنۀ درختی
نشست و گفت:
-سالها پیش روی یک تپه، بوتۀ
خاری رویید.
خرگوش پرسید:
-فقط یک بوته؟ در تپۀ ما
بوتههای زیادی هست.
او داشت تکۀ برگی را که میان
دندانهای جلویش گیر کرده بود،
برمیداشت.
مزرعهدار گفت:
-شاید بیشتر، ولی داستان من
در مورد این بک بوته است.
حلزون که برگ بزرگی را از
صدفش آویزان کردهبود،بهطرف
بالای تنۀ درخت خزید و گفت:
-این برگ را میآورم تا اگر
داستان طولانی شد، بخورم.
خرگوش پاچۀ شلوار مزرعهدار
را تکان داد و گفت:
-بگو، داستان را تعریف کن.
مزرعهدار گفت:
مجلات دوست کودکانمجله کودک 187صفحه 7