مجله کودک 187 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 187 صفحه 12

ده دقیقه از شروع بازی گذشته و این مسابقه از شور و حال بی­نظیری (البته برای نیما) برخورداره. در یک لحظه حساس از بازی وقتی که نیما حسابی هیجانی شده و کفریه از این که نتوانسته تا اون موقع گلی بزنه، عزمش جزم میشه و تصمیمش رو می­گیره... که توپ رو هرجوری هست وارد دروازه حریف کنه. یک به یک بازیکنان حریف رو دریبل می­زنه و پیش میره و .... و پیش میره تا خود را مقابل دروازه حریف می­بینه. هیچ چیز الان جز زدن گل معنایی نداره و این فکر چنان نیرویی داره و این هدف چنان والاست که متوجه نیست اون کسی که تو دروازه وایستاده بابابزرگه و اسم اون دو تا چیز باریکی هم که جلوشه ساق پاست. نیما: «چیزیت شد؟» بابابزرگ: «آآی ...! نه جانم... وااخ...! نه عمرم... اوه....!» نیما: «زود خوب بشین که بتونیم بقیه بازی مونو بکنیم.» اما مصدومیت بابابزرگ به تعطیلی بازی منجر میشه. نیما: «دردتون گرفت؟ ببخشین، حیف که این جوری شد. تازه داغ شده بودم. اگه شما یه کم بیشتر مواظب بودین الان این جوری نشده بود. شما که دیدین من دارم اون جوری میام طرف دروازه تون خب یه ذره مراعات منو می­کردین. حیف شد. چقدر زحمت کشیده بودم. فقط یه شوت مانده بود. همه­ی همه­ی زورم رو جمع کرده بودم و می­خواستم یه شوت این­ جوری...» بابابزرگ: «آ آ خ خ خ ...! آخه تو رختخواب که جای فوتبال نیست. زدی درست همون جایی که قبلا زد بودی.آی پام..!» قرمز خوشرنگر تره یا آبی؟ سبز یا صورتی؟پرتقالی یا ... به نظر شما. خوشرنگ­ترین رنگ دینا ، رنگ دوستی نیست؟ نام خودرو: تیپ 82 نام کشور سازنده: ژاپن تعداد خدمه: 8 نفر وزن: 13500 کیلوگرم نوع اسلحه: مسلسل 7 میلی­متری و 12 میلی­متری موتور: ایسوز دیزلی حداکثر سرعت: 100 کیلومتر در ساعت

مجلات دوست کودکانمجله کودک 187صفحه 12