مجله کودک 207 صفحه 31
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 207 صفحه 31

آدم­ها بیشتر ترسیدند. پیرمرد را بلند کردند، او را انداختند توی دریا. پیرمرد دوباره نی­لبک زد. زمین دهان باز کرد. آبها را خورد. پیرمرد روی خشکی ایستاد. آدم­ها فرار کردند. جیغ زدند. رفتند توی خانه­هایشان درها را محکم بستند. اما زود بیرون آمدند. فکر کردند. چالۀ بزرگی کندند. پیرمرد را انداختند توی چاله­، روی پیرمرد خاک ریختند. پیرمرد نی­لبک زد. خاک­ها کنار رفتند. پیرمرد بلند شد. آدم­ها که حسابی ترسیده بودند، پیرمرد را محکم بستند و به آسمان انداختند، باد پیرمرد را با خودش برد، پیرمرد به زمین آمد. آدم­ها حمله کردند به پیرمرد او را زدند. نی­لبک پیرمرد را شکستند، آنرا خُرد کردند. خرده­هایش را ریختند توی دریا. آب نی­لبک شکسته را با خودش برد. آدم­ها به پیرمرد نگاه کردند. پیرمرد نشست روی زمین. به آسمان نگاه کرد. صدای نی­لبک بلند شد. پیرمرد بلند شد. دستهایش را به طرف آسمان گرفت. دراز شد، دراز شد دراز شد. رنگ خاک شد، دراز شد. پر از صدا شد. پیرمرد نی­لبک شد. بعد صدای نی­لبک شد. آواز نی­لبک شد. آسمان ترک خورد. شکست. تکه­های گلی­اش ریختند زمین. زمین شکاف خورد. تکه تکه شد. خانه­ها، درخت­ها، آدم­ها ترک خوردند. شکستند، خُرد شدند و ذره ذره توی هوا معلق شدند. صدای نی­لبک هنوز به گوش می­رسید. ---- و در ورودی قلعه را باز می­کند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 207صفحه 31