مجله کودک 207 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 207 صفحه 8

((راز پری دریایی­ها)) مریم محبی توی یک شهر سه تا حوض بود. توی هر کدام از این حوض­ها یک پری دریایی زندگی می­کرد اما کسی نمی­دانست. توی این حوض­ها پری دریایی وجود دارد زیرا آنها از حوض بیرون نمی­آمدند. آخر اگر مردم آنها را می­دیدند شاید می­ترسیدند و شاید هم آنها را اذیت می­کردند. آنوقت زندگی آرام آنها از بین می­رفت. اما پری دریایی­ها همیشه هم زیرآب نبودند، شب­ها وقتی شهر خلوت می­شد و همه مردم به خانه­هایشان می­رفتند آنها یکی یکی از آب بیرون می­آمدند و لب حوض، کنار هم می­نشستند و با هم صحبت می­کردند. یک شب یکی از پری دریایی­ها گفت: ((در این شهر خیلی وقت است باران نباریده)). پری دریایی دیگر گفت ((آب این شهر به زودی تمام می­شود)) و پری دریایی سوم گفت: ((چگونه می­توانیم به مردم این شهر کمک کنیم؟)) هر سه فکر کردند اما چیزی به فکرشان نرسید تا اینکه یکی از پری دریایی­ها گفت: ((بهتر است از پری دریایی پیر بپرسیم که چگونه می­توانیم به مردم این شهر کمک کنیم؟)) پری دریایی پیر در عمق دریا زندگی می­کرد و پری دریایی­ها هنگامی که با او کار داشتند آواز مخصوص پری دریایی­ها را می­خواندند تا مرغ دریا می­آمد و پیغام پری دریایی­ها را برای پری دریایی پیر می­برد. یکی از پری دریایی­ها شروع کرد به آواز خواندن، آمدن مرغ دریا چند ساعت طول کشید چون فاصلۀ آن شهر با دریا زیاد بود. وقتی مرغ دریا آمد گفت: ===== به این ترتیب، بیسکویت کوچولو که کلید دستبندها را در اختیار دارد از روی دماغ چوبی خود را به شرک می­رساند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 207صفحه 8