مجله کودک 207 صفحه 40
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 207 صفحه 40

سنجاب بد اخلاق یکی بود یکی نبود. سنجابی بود که خیلی اخلاق بدی داشت. همه­ی حیوانات با هم بازی می­کردند ولی او یک گوشه می­نشست و آن­ها را نگاه می­کرد که ناگهان فیل گفت: ((سنجاب کوچولو چرا با ما بازی نمی­کنی؟)) سنجاب جواب نداد و رفت. فیل گفت: ((کجا می­روی سنجاب کوچولو؟)) ولی جوابی نشنید. یکی روز همه­ی حیوانات تصمیم گرفتند که با هم یک فکری بکنند. جغد که خیلی باهوش بود گفت: کبوتر تو می­توانی بروی و با اوصحبت کنی)) کبوتر گفت: ((باشد. این کار می­کنم.)) بعد پرواز کرد و رفت طرف لانه­ی سنجاب. در زد. سنجاب با صدای بسیار خشنی گفت: ((کیه؟)) کبوتر گفت: ((منم آقا کبوتر.)) سنجاب در را باز کرد و بعد گفت: ((چیه؟ چی کارم داری؟))کبوتر گفت: ((آقا سنجاب فکر نمی­کنی چهره­ی سنجاب­ها خیلی زیباست ولی تو همیشه اخم می­کنی و نمی­گذاری ما قیافه­ی زیبایت را ببینیم؟)) سنجاب گفت: ((راست می­گی.)) کبوتر گفت: ((بله سنجاب­ها قیافه­ی زیبایی دارند ولی تو همش می­آیی و همش اخم می­کنی و ما را هم ناراحت می­کنی.)) بعد کبوتر دوباره گفت: ((برو و یک روز قیافه­ات را در کنار برکه ببین.)) بعد کبوتر رفت. سنجاب گفت: ((راست می­گفت باید بروم و قیافه­ی خودم را در کنار برکه ببینم.)) وقتی به کنار برکه رفت و قیافه خود را دید گفت: ((وای من این جوری بودم عوضش حالا دیگر اخم نمی­کنم.)) بعد به طرف جنگل رفت به همه­ی حیوانات گفت: ((بیایید با هم بازی کنیم.)) و لبخندی زد. بعد او دیگر همیشه با همه بازی می­کرد و لبخند می­زد. سپیده دارایی 10 ساله از تهران سارای حسود سارا وقتی پنج ساله بود دختر بسیار خوبی بود ولی حالا که هشت ساله شده است به دیگران حسودی می­کند. او دوستی دارد به نام مریم. مریم را خیلی دوست دارد برای همین امشب به تولد او رفته است. مریم تصمیم گرفته است که به دوستانش چیزی بدهد. سارا در اتاق مریم عروسکی را می­بیند. او به عروسک حسودی می­کند و پای عروسک را می­شکند. مریم تصمیم می­گیرد آن عروسکش را به سارا بدهد. وقتی که می­بیند پای عروسک شکسته است، فریاد می زند: « چه کسی پای عروسکم را شکسته است؟ من می­خواستم این عروسک را به دوست عزیزم سارا بدهم!)) سارا ناراحت می­شود. مریم عروسک را به سارا می­دهد و از او می­خواهد که عروسک را خودش درست کند. سارا تصمیم می­گیرد که دیگر به چیزی یا کسی حسودی نکند تا کسی را ناراحت نکند. ((زهرا منوچهری کلاس دوّم دبستان. از تهران)) سیده کیمیا والاتبار / 7 ساله/ از تهران هانیه صفارزاده / کلاس دوم/ از مشهد فائزه صفارزاده/ کلاس چهارم/ از مشهد رضوان بهاروند احمدی/ 11 ساله/ از خرم آباد جادو به سوی فرشته بد جنس منحرف می­شود و او را به کناری پرتاب می­کند. دیگر از فرشته اثری برجا نمانده است.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 207صفحه 40