مجله کودک 249 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 249 صفحه 8

«آیدا و بابا» «عباس قدیر محسنی» آیدا مداد رنگی­های جدیدش را آورد و شروع کرد به نقاشی کردن. اول خودش را کشید با یک بلوز و یک دامن و موهای بلند. آیدا به موهای خودش نگاه کرد، خیلی کوتاه بودند. بعد موهای نقاشی را تا روی زمین ادامه داد و از دور به نقاشی­اش نگاه کرد. حالا باید آنرا رنگ می­کرد. بلوز آبی و دامن قرمز با موهای طلای. تندتند رنگ کرد، حوصله نداشت. پیش خودش گفت: «خوشگل شد.» و به بابا نگاه کرد. بابا مثل همیشه روزنامه می­خواند. خواست نقاشی­اش را به بابا نشان بدهد. پشیمان شد. مدادش را برداشت تا بابا را نقاشی کند. اول یک کله­ی گِردگِرد کشید که خیلی هم گِرد نشد. بعد یک دماغ زیادی گنده روی صورت بابا کشید و دو تا ابروی اخم کرده. بعد دهان بابا را کشید و گوشهایش را که باز هم کج شدند و آخر سر هم یک گردن نازک و یک تنه­ی بزرگ که شکم بابا بود. پاها و دستهای بابا هم کوچک شدند و سه تا انگشت داشتند. آیدا به بابای نقاشی نگاه شب هنگام در سطح سیاره بچه­ها گرد هم جمع شده­اند. «نیک» در حل تعریف یک داستان ترسناک است.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 249صفحه 8