مجله کودک 249 صفحه 33
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 249 صفحه 33

با هم راه می­افتند تا از دیگران بپرسند. احمد یک زن چادری را صدا می­زند: «خاله جان! آهای خاله جان! خاله جان!» زن چادری خاله­ی او نیست و منزل رحیم آقا را هم نمی­شناسد. همراه دیگران می­روند تا پرسان­پرسان می­رسند به مشهدی رحیم میوه­فروش. مشهدی رحیم میوه­فروش که وضع و حال احمد را می­بیند به آنها می­گوید: «یک نفر را به نام رحیم آقا قناد می­شناسد» راه می­افتند به سمت مغازه­ی رحیم آقا قناد. رحیم آقای قناد هم که حاج رحیم نیست برای کمک به احمد به فکر می­افتد. از طرف دیگر مادر احمد هراسان و گریان، همراه خواهرش به دنبال احمد می­گردند. آنها به کلانتری می­روند. افسر نگهبان یک پاسبان را برای پیدا کردن احمد می­فرستد.... داستان به کجا خواهد انجامید؟ بالاخره احمد می­تواند خانه­ی حاج آقا رحیم را پیدا کند؟ برای فهمیدن ادامه­ی داستان، می­توانید کتاب «خانه­ی حاج رحیم آقا کجاست؟» را از کتابفروشی­های کودک تهیه کنید و ادامه­ی قصه را بخوانید. با کمال تعجب جیمی می­بیند که نیک و دوستانش نیز اسیر شده­اند!

مجلات دوست کودکانمجله کودک 249صفحه 33