مجله کودک 268 صفحه 10
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 268 صفحه 10

دیگر ظهر شده بود اما هنوز از مادر خبری نبود. یک لنگه از جورابها سرش را از توی آشپزخانه بیرون آورد و دید که مادر توی رختخواب دراز کشیده و مدام سرفه و عطسه می­کند و اصلاً حالش خوب نیست. لنگه­ی جوراب خودش را به سبد لباسها رساند و گفت: «مادر دختر مریض است و فکر نکنم امروز بتواند ما را بشوید.» لباسها همگی ناراحت شدند. اما چند دقیقه بعد دختر به داخل آشپزخانه آمد و می­خواست لباسها را داخل ماشین لباسشویی بریزد که مادرش با صدای آرام و ضعیفی گفت: «اول باید لباسهای سفید را از لباسهای رنگی جدا کنی و لباسهایی را که لکه دارد،لکه­هایشان را پاک کنی.» اما دختر بلد نبود چگونه لکه­ها را پاک کند. مادرش یکی یکی پاک کردن لکه­ها را به دختر یاد داد و دختر تا آن روز بعد از ظهر مشغول پاک کردن لکه­ها بود. دختر خیلی خسته شده بود و وقتی لباسها را داخل ماشین لباسشویی انداخت رفت دراز کشید و از شدت خستگی خوابش برد. وقتی بیدار شد شستن لباسها تمام شده بود و پدر از سر کار آمده و لباسها را روی پشت بام پهن کرده بود. دختر با خودش فکر کرد که من چقدر راحت لباسهایم را کثیف می­کنم و مادرم چقدر برای تمیز کردن آنها زحمت می­کشد. دختر تصمیم گرفت بیشتر از این مواظب لباسهایش باشد و لکه­ها را با لباسهایش پاک نکند. گارفیلد می­گوید که قصد دارد اودی را نجات دهد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 268صفحه 10