مجله کودک 288 صفحه 33
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 288 صفحه 33

ولی هیچ وقت خوانده ای ، حیوانی آدمها را فریب بدهد؟" مرد کمی به کتابهایی که خوانده بود ، فکر کرد و گفت ، "نه ، یادم نمی آید" وروی تل چوبی که درست کرده بود نشست و سر تا پای پلنگ را برانداز کرد و گفت : "هیچ وقت پلنگی را از نزدیک ندیده بودم . خودمانیم حیوان قشنگی هستی ها! چشمهایت کمی ترسناک است ولی خیلی زیبایی ." پلنگ گفت : "من هم هیچ وقت آدمی را از نزدیک ندیده بودم ." و دستش را دراز کردو گفت : "از دیدنتان خوشوفتم!" مرد با دودلی دستش را پیش آوردو دست پلنگ را گرفت و تکان داد و گفت : "من هم خوشوقتم!" سپس کمی از پلنگ فاصله گرفت و مشغول بستن چوبها شد و گفت : "خب ، نگفتی برای چه به سراغ ما آمده ای؟" پلنگ گفت : "ماجرایش طولانی است . خلاصه بگویم ، می خواهم رام بشوم . همین ." چشمهای مرد گرد شد . طناب را رها کرد و جلو پلنگ ایستاد . با تعجب پرسید : "رام بشوی؟ چرا؟ برای چی؟" پلنگ گفت : "ببین! من از وحشی گری خسته شده ام . دنبال دوستی و محبت می گردم ، آرزو دارم یک نفر دست نوازش بر سرم بکشد ، صدای قدمهای و نفس هایش برایم آشنا باشد ، دلش برایم شور بزند ، منتظر و نگرانم بشود . . . ." آیا یک پلنگ وحشی می تواند با انسانها دوست شود؟ اگر اوپایش را به شهر بگذارد ، چه خواهد شد؟ برای فهمیدن ادامه ی قصه می توانید کتاب را به بهای 450 تومان تهیه کنید و بخوانید . از مخلوط کردن رنگ های زرد ، قرمز و آبی نیز می توان سایر رنگ ها را پدید آورد .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 288صفحه 33