مجله کودک 297 صفحه 10

حفظِ آبرو محمدرضا علم الهدی مرد فقیر نشانی خانه ی امام حسین (ع) را در دست داشت . او مردی فقیر از انصار مدینه بود که برای تقاضای کمک به نزد امام حسین (ع) می آمد . دقایقی بعد او در محضر امام بود . امام قبل از آنکه مرد فقیر سخنی بگوید به او گفت : ای برادر انصاری ، چهره ی خود را از خواری حفظ کن و تقاضای خودت را در صفحه ای بنویس . من به خواست خدا ، آنچه را که مایه ی شادمانی تو باشد ، برایت انجام خواهم داد . مرد فقیر خوشحال شد . خجالت می کشید و از اول هو نمی خواست تقاضایش را بر زبان آورد . صفحه ای کاغذ برداشت و در آن نوشت :شخصی از من پانصد هزار دینار طلب دارد و بسیار اصرار می کند که آن را بپردازم . ای امام با او صحبت نما تا مرا تا هنگامی که شرایطم مناسب نشده است ، مهلت دهد . امام حسین (ع) نامه را خواند . سپس کیسه ای شامل هزار دینار آورد و به مرد فقیر داد و گفت : پانصد دینار از این مبلغ را به طلبکار خود بده ، بقیه را هم در شهد گل ها ، ماده ی غذایی ارزشمندی است که بسیاری از حشرات به خوردن آن علاقه دارند . زنبورها از شهد گل ، عسل درست می کنند . پروانه ها نیز از شهد گل استفاده می کنند .