مجله کودک 297 صفحه 35
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 297 صفحه 35

پله ی سوم گفت :« دختر ، پایکوب ، چرا پایکوب ؟ » دختر گفت :« مادر ، بغ بغو؛ دختر ، پایکوب ! می خواهم پیش او بروم؛ اما نمی توانم . » پله ی سوم یک مشت سبزی به دختر داد و گفت :« این سبزیها را بخور تا بتوانی از من بالا بروی . » دختر سبزیها را خورد . از پله ی سوم بالا رفت و به پله ی چهارم رسید؛ اما هر کار کرد ، نتوانست بالاتر برود . آن قدر گریه کرد که چشمهایش سرخ سرخ شد . پله چهارم گفت :« دختر ، چشم سرخو ! چرا چشم سرخو ؟ » دختر گفت :« مادر ، بغ بغو ، دختر ، چشم سرخو ! می خواهم پیش او بروم؛ اما نمی توانم . » پله ی چهارم یک فندق به دختر داد و گفت :« این فندق را بخور تا بتوانی از من بالا بروی . » دختر فندق را خورد . از پله ی چهارم بالا رفت و به پشت بام رسید . کبوتر هنوز روی نرده نشسته بود . دختر فریاد زد : « مادر . . . مادر ! من نان و پنیر و سبزی و فندق خوردم . » کبوتر پرید و با نوکش پیشانی دختر را بوسید . دختر خندید . کبوتر آرزو کرد دوباره مادر آن دختر بشود . ناگهان باد تندی وزید و سرِ کبوتر پر از مو شد . بالهای کبوتر دو تا دست شد و یک دفعه . . . کبوتر دوباره مادر شد . دختر توی بغل مادر پرید و هزار بار او را بوسید . این یکی از سنگواره هایی که کشف می شوند ، از گروه « آمونیت » یا صدف های دریایی هستند . این سنگواره ها از 250 میلیون سال پیش به این طرف وجود دارند . کوچکترین سنگواره ی آمونیت ، حدود 2سانتی متر و بزرگترین آنم 5/2 متر اندازه دارد .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 297صفحه 35