مجله کودک 325 صفحه 40
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 325 صفحه 40

دختر گم شده یکی بود یکی نبود. یک روز یک دختر کوچولویی بود به نام نازنین. نازنین خیلی پارک را دوست داشت. همیشه به مادرش غر می زد تا یک روز مادرش نازنین را به پارک برد.ولی نازنین دست مادرش را نگرفت . پارک هم شلوغ بود. نازنین تا می خواست سوار تاب شود دید مادرش را نمی بیند. ترسید و شروع به گریه کرد. هر چقدر دنبال مادرش می گشت او را پیدا نمی کرد. تا آخر خسته شد، یک گوشه نشست و گریه کرد. مادر نازنین هم زود از پارک بیرون رفت و به پلیس گفت: جناب سروان، دختر من در پارک روبرویی گم شده. پلیس گفت اسم او را بگویید و عکس او را هم نشان دهید. مادر نازنین عکس او را نشان داد و گفت اسم او نازنین است. جناب سروان به همکارانش خبر داد. پلیس ها پارک را گشتند اما اثری از نازنین نبود. مادر او هم به پدر نازنین خبر داد، تا با هم دنبال نازنین بگردند. همه ناراحت بودند، به خصوص مادر و پدر او . همه دنبال نازنین می گشتند نازنین هم دنبال مادر و پدرش می گشت. تا آخر روی نیمکتی که پیرمردی نشسته بود نشست. نازنین شروع به گریه کرد پیرمرد دید دارد گریه می کند و از او پرسید:چرا گریه می کنی؟ نازنین جواب داد: مادر و پدرم را گم کردم. پیرمرد گفت: اسم تو چیست؟ جواب داد: نازنین پیرمرد گفت نازنین خانم می خواهی با هم دنبال مادر و پدرت بگردیم؟ نازنین جواب داد بله خیلی دوست دارم. پیرمرد گفت حالا بگو خانه ات کجاست نازنین آدرس خانه اش را گفت. بعد با پیرمرد رفت پیش نگهبان پارک. پیرمرد آدرس خانه ی نازنین را داد و اسم او را هم گفت بعد نگهبان به پاسگاه پلیس زنگ زد و همه چیز را گفت. همان پلیسی بود که مادر نازنین به او نشانی نازنین را داده بود. پلیس به مادر نازنین زنگ زد و گفت که نازنین پیدا شده. مادر و پدر نازنین سریع به پارک رفتند دیدند نازنین با یک پیرمرد دارد حرف می زند. مادر او سریع دوید و نازنین را بغل کرد و او را بوسید، و نصیحتش کرد تا همیشه دست مادر و پدرش را بگیرد تا گم نشود. او هم قبول کرد و از پیرمرد تشکر و خداحافظی کرد و رفت. پدر و مادرش برای او یک جشن بزرگی گرفتند. نازنین بهترین روزش بود چون درس مهمی از آن گرفته بود و آن را در دفترچه خاطرات خود نوشت تا یادش نرود. پدر و مادر نازنین هم خوش حال شدند. نازنین یاد گرفت که دیگر هرجا می رود دست مادر و پدر خود را بگیرد. رویا همدانی (ده ساله) از تهران نام رز:لبخند ملایم (دیکدانس) ارتفاع بوته: 45 سانتی متر تیپ: بوته ای گل خوشهای استقامت گل: بسیار مقاوم زمان گل دهی : تابستان تا پاییز

مجلات دوست کودکانمجله کودک 325صفحه 40