
راز سنگ مرداب
نوشته : آرکادی گایدار
ترجمه : ع . دانا
قسمت اول
در یکی از روستاهای سرزمین پهناور روسیه ،پیرمردی تنها زندگی می کرد . این 1یرمرد از راه بافتن سبد ، ساختن چکمه های نمدی و فروختن آن هلا به مردم ، پول کمی به دست می آورد و روزگارش را می گذراند . گذشته از این ها ،نگهبانی از باغ های میوه ی روستاییان از دستبرد دزد های شرور هم به عهده ی پیرمرد بود و روستاییان در مقابل این کار دستمزد ناچیزی به او می دادند .
کسی نمی دانست پیرمرد از کجا به این روستا آمده است . برای مردم روستا ،او یک موجود گمنام و ناشناخته بود . تنها چیزی که درباره ی او می دانستند ،چهره ی غمگین و غصّه دار او بود . روی صورت پیرمرد اثر یک زخم عمیق و بزرگ به چشم می خورد که لب هایش را از هم دریده بود و او را در همه حال ناراحت و افسرده نشان می داد . حتّی وقتی پیرمرد لبخند می زد ،چهره ی او شاد نبود . یک روز ژسرک شیطان و بازیگوشی دزدکی وارد یکی از باغ های میوه شد . اسم این پسر «ایواشکا» بود . ایواشکا به سرعت شروع کرد به چیدن سیب ها .
موضوع تمبر: مرغان دریایی
قیمت 22 پزو
سال انتشار: 1990
مجلات دوست کودکانمجله کودک 383صفحه 14