مجله کودک 392 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 392 صفحه 8

مهمانی عباس قدیر محسنی روی مبل نشسته بودیم و پاهایم به زمین نمی­رسید و مدام به خودم فشار می­آوردم و پاهایم را تکان تکان می­دادم. مامان قبل از آمدن به خانه عمو خیلی سفارش کرده بود، توالت بروم. اما من با لجبازی گفتم: (( ندارم. ندارم. ندارم.)) و حالا ...مامان که کنار من نشسته بود سرش را آرام نزدیک من آورد و گفت: (( می­خوای برویم توالت. )) و من سرم را به سرعت بالا انداختم و گفتم: (( نچ )) و دوباره آرام نشستم. می­دانستم که با عمو و زن عمو حسابی رودر بایستی دارم و سالی یکی دوبار بیشتر به خانه آنها نمی­رفتیم. یک بار که عید بود و بار دیگر وقتی که زن­عمو ما را دعوت می­کرد، مثل حالا. عمو بچه نداشت و خانه­اش بزرگ بود و تمیز و مرتب و زن­عمو وسواس تمیزی داشت. دوباره پاهایم بی اختیار تندتند تکان خوردند و کم­کم همه متوجه من شدند. دست خودم نبود. داشتم می­ترکیدم. یک دفعه از جا بلند شدم و مامان هم با من بلند شد. خیلی دوستش داشتم، همیشه به موقع کمکم می­کرد. مامان دستم را گرفت و با هم به طرف توالت رفتیم. همان وسط راه دو تا وشگون جانانه از بازویم گرفت. خیلی دردم آمد اما هیچی نگفتم، چون ارزشش را داشت. از موقعی که آمده بودیم خانه عمو هیچی نتوانسته بودم بخورم و ... هنوز به در توالت نرسیده بودیم که من دویدم توی توالت و در را محکم بستم و چفت آن را انداختم. بعد هم به خودم گفتم کاش همان اول به مامان گفته بودم، یا همان توی خانه می­رفتم توالت تا موضوع تمبر: طراحی هنری ( توسکانی ) قیمت: یک واحد سال انتشار: 1864

مجلات دوست کودکانمجله کودک 392صفحه 8