مجله کودک 392 صفحه 14
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 392 صفحه 14

ییلاق پدربزرگ نوشته: نیکولای نوسُف ترجمه: علی دانا قسمت: چهارم شوریک، وقتی دید که نمی­تواند کفش کهنه را از روی در بکند، جلوی آن ایستاد تا پدربزرگ آن را نبیند. پدربزرگ، وقتی نزدیک بچه­ها رسید، لبخندی زد و با صدای بلند گفت: - بَه­به، چه روز قشنگی!... در این وقت چشم پدربزرگ به چکش تازه­ای روی در خانه افتاد: - بَه­به! یک چکش در تازه! ببینم بچّه­ها، این فکر کی­بوده که یک چکش تازه روی در میخ کند؟ کولیا زود جواب داد: (( شوریک!)) پدربزرگ سری تکان داد و گفت: (( خوب؛ خوب... پس به این ترتیب حالا ما دو تا چکش در داریم. یکی بالاتر و یکی پایین­تر. اگر یک آدم قد کوتاه بیاید، راحت می­تواند چکش درِ پایینی را بزند!)) هنوز حرف­های پدربزرگ تمام نشده بود که چشمش به گالش کهنه­ای افتاد که روی در میخ شده بود. با تعجب پرسید: (( این دیگه چیه بچّه­ها؟!)) کولیا با خیال راحت، کناری ایستاده بود و نگاه می­کرد. اما شوریک، رنگش حسابی پریده بود و نمی­دانست چه باید بگوید. پدربزرگ، که زیر چشم هر دوتای آنها را نگاه می­کرد، متّوجۀ حالت شوریک شد. اما به روی خودش نیاورد و دوباره گفت: (( راستی این موضوع تمبر: چهره شخصیت تاریخی ایتالیا قیمت: 25 واحد سال انتشار: 1937

مجلات دوست کودکانمجله کودک 392صفحه 14