مجله کودک 409 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 409 صفحه 8

داستان کودکی حضرت رسول اکرم (ص) بٌصرا وبَحیرا نویسنده : ع . دانا درحالی که کاروان مکه به دهکده بحیرا نزدیک می شد، آن پیرمرد عابد وپارسا ، پشت یکیاز پنجره های کلیسای خودش ایستاده بود وصحرا را تماشا می کرد.او بیشتر وقت ها پشت این پنجره می ایستاد و به منظرة طبیعت تصویر کاروان تجارتی بزرگ قریش، چشم انداز پنجره را برای او پر کرده بود. شاید اولین باری بود که قافله ای به آن بزرگی میدید. اما عجیب تر از ان ، تصویر زندة پسر نوجوانی بود که درجلوی کاروان ، سوار بر شتری آهسته آهسته پیش می آمد. چون تا به آن روز سابقه نداشت که پسری با ا‹ سن وسال کم، همراه بزرگتر ها به یک سفر سخت وطولانی ، آن هم سفرتجاری ، برود! بحیرا، در این فکرها بو د که باتصویر عجیب تری روبرو شد. درست بالای سر نوجون ، لکه ابری آهسته آهسته در حرکت بود و مثل یک سایبان روی سر پسرک و شترش سایه می انداخت.بحیرا تا چند لحظه به این صحنه خیره ماند . گاهی به زمین نگاه کرد و گاهی به آسمان وبالاخره طاقت نیاورد و با دست روی سینهء خودش صلیب کشید و گفت : «یا عیسی مسیح!» بعد به سرعت از پشت پنجره کنار رفت و به طرف رختخواب خود سیاره حیات فقط و فقط کره خاکی ماقابل سکونت است . سطح زمین از سنگ وخاک درست شده است در حالی

مجلات دوست کودکانمجله کودک 409صفحه 8