یک وزنه ناقابل
نوشته : مژگان بابامرندی
ناهید: « من دیگر با تو بازی نمی کنم . مگر خودت نیامدی وگفتی بیا بازی کنیم .این رسم بازی کردن است؟ همه اش خودت دوچرخه بازی میکنی و حتی یک دور هم به من ندادی.»
نوید: «خیلی خب حالا این قدر گریهنکن. بیا این دوچرخه ما لتو . من با وزنه بازی میکنم.»
-:«باوزنه؟ مگر مامان چند بار نگفته خطرناک است؟
دفعه پیش یادت نیست چه بلایی می خواست سرت بیاید؟»
-:«آن موقع من کوچک بودم و زورم نمی رسید.»
-:«مثلا الان خیلی پر زوری؟
-: «به ،خواهر ما را ببین.
یکدقیقه گریه نکن وسرت را بالا بیگری و خوب نگاه کن.
ببین خان داداشت چه می کند؟ نگاه کن ، خودم تنهیی وزنه را تا این وسط هل داده ام.»
-"«هل کهمن هم بلدم بدهم.»
-: «یک کم اگر تحمل کنی ان را تا بالای سرم هم می برم.تا می توانی سیاحتکن. ببین چه زور و بازویی به هم زده ام.»
ناهید: « آهان فهمیدم . از آن موقع تا حالا فکر میکنم این بازوها مرا یاد چه می اندازد. حالا یادم افتاد. یاد بازوهای مورچه.»
نوید: «بی مزه! حالا که این طور شد برو کنار. خوب به این وزنه ناقابل نگاه کن و بعد هم برای دوست هایت تعریف کن.»
-: « چی، تو فسقلی این وزنه را بلند کنی؟»
نوید: « ناهید بدو بروکنار. این جا خطرناکه . ی ی ی ی ....»
ناهید: « مامان ... مامان ....کمک ....»
نوید: « هیس !چیزی کهنشده . چرا مامان را صدا میکنی؟»
کاوشگران
روبات های کاوشگر، کمک زیادی به فهم دانش فضا توسط انسان
کرده اند .«وایکینگ» و «وویجر« دو کاوشگر معروف انسان هستند.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 409صفحه 36