مجله کودک 409 صفحه 35
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 409 صفحه 35

دانه کوچولو نفسی از ته دل کشید و گفت: -«پس دنیا این است؟ یک درخت پر از انار!» درخت خندید .دانه مدت ها خیره به چیزهایی که تازه پیدا کرده بود نگاه کرد، فکر های زیادی به سرش رسید، آرزو میکرد دنیای انارهای دیگر را از نزدیک ببیند. شاید دنیای آنها ، طور دیگری بود! شاید آنها چیزهایی می دانستند که او نمی دانست. باد به تندی وزید. دانه که اطراف راتماشا می کرد، نفهمید باد آرام آرام اورا ازجا بلند کرده است . ناگهان باد اورا در هوا بلند چرخاند. دانه هل شد اما نترسید، چون دوست داشت ببیند وبداند . باد دانه را با خود برد، از درخت پیر دور شد و از بالای سر درختهای جوانتر هم گذشت. دانه با تعجب درختهایی را دید که مثل درخت پیر ، پر از شاخ وبرگ و میوه بودند . او که گمان نمی کرد این همه درخت د ردنیا باشد، به باد گفت: -«باور کردنی نیست . وقتی روی درخت انار بودم، دنیا برایم همان درخت پیر بود.» باد در لا به لای شاخه های جوان درختها وزید و گفت: -«حالا می بینی که درخت پیر یکی از درختهای این باغ بزرگاست.» دانه گفت:« پس دنیا یک باغ بزرگاست؟».. است از آن استفاده نمی شود. انسان می خواهد در اینه مجتمع های مسکونی بزرگی در فضا ایجاد کند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 409صفحه 35