آقای دکتر جمشیدی، در ابتدا ابعاد مختلف رهبری امام خمینی(ره) را در باب قیام 15 خرداد 1342، تشریح کرده و نکاتی که در این مورد به نظرتان برجسته می رسد را بیان کنید؟

ما برای اینکه بتوانیم یک شمای کلی از رهبری حضرت امام قبل از واقعه 15 خرداد داشته باشیم تا بتوانیم رویداد های بعدی را بیان و تحلیل کنیم، باید به دو مسئله برگشته و به آن ها توجه کنیم:

اولاً؛ ویژگی ها و ابعاد شخصیتی حضرت امام، و ثانیا بحث ورود حضرت امام به مسائل سیاسی و اجتماعی و به اصطلاح مبارزه و قیام.

در بعد اول هم محیط پرورش حضرت امام و هم خصوصیات خانوادگی ایشان و هم نگاهی که ایشان به معارف اسلامی و دینی داشته است دارای اهمیت بوده است. همچنین برخوردی که با خانواده حضرت امام توسط رژیم صورت گرفته بود و بخصوص کشته شدن پدر حضرت امام از این خانواده یک خانواده انقلابی ساخت و مجموعه این عوامل باعث شد که امام از اوان کودکی دارای روحیه مبارزه باشد. از سوی دیگر پدر ایشان به عنوان شخصیتی پیشگامِ در مبارزه با اشرار و متجاوزین به حقوق مردم بود که این نقش بعد از فوت وی توسط خانواده اش به انجام رسید و همین باعث شد که امام از کودکی با مبارزه آشنا شود و موضوع دفاع از حقوق مظلومین و مبارزه با متجاوزین برای ایشان برجستگی خاصی یافت و خود ایشان نیز در بیاناتشان به این مسئله اشاره می کنند. این عوامل یعنی نخست شخصیت خانوادگی امام و سپس مقتضیات زمانی و شرایطی که برای این خانواده رخ داد همراه با نگاهی که امام به اسلام به عنوان مکتب رهایی بخش و مبارز داشت باعث شد که از همان ایام نوجوانی و جوانی امام روحیه مبارزه و قیام کنندگی در برابر ناهنجاری های سیاسی و اجتماعی را در خود ایجاد کنند. این روحیه بعدها تجلی خود را در مراحلی دیگر در حوزه های علمیه نیز نشان می دهد اما بارز ترین نقطه بروز این روحیه در دو عرصه است. یکی در سال 1322 که امام اولین اعلامیه کوبنده را که اولین سند مبارزاتی از ایشان می باشد در راستای قیام و دعوت به قیام مطرح می کند که این اعلامیه در جلد اول صحیفه امام نیز آمده است که در آن جا در اشاره به آیه «قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنی و فرادی...» قیام را وظیفه اساسی دانسته که غفلت از آن باعث سیطره استعمار گران و رژیم اسرائیل شده و مشکلات امروزه جهان اسلام را رقم زده است. در واقع در این جا امام روحیه مبارزاتی و رزمندگی خود را به صراحت طی یک اعلامیه رسمی نشان می دهد.

مسئله دوم موضع گیری ایشان در برابر انتشار اسرار هزار ساله حکمی زاده است که ایشان کتاب کشف الاسرار را تألیف می کنند که از طرفی کل مفاسد رژیم در دوره ی رضا خان را زیر سؤال می برد و از طرفی ضعف و ناتوانی عالمان دین و حوزه های علمیه را مطرح می کند که چرا مقاومت و مبارزه نکرده اند؛ و از طرف دیگر باز هم مردم را به مبارزه دعوت می کند. همین روحیه امام را در آثار بعدی شان که بیشتر جنبه ی اخلاقی و عرفانی دارد می توان مشاهده نمود مانند کتاب چهل حدیث یا شرح جنود عقل و جهل. هر جایی که بحث از مبارزه، قیام و مقاومت می شود باز امام بر ضرورت مبارزه و قیام در برابر ستم و عدالت خواهی تأکید می کنند. بنابراین در اینجا ویژگی مهم امام این است که هم به لحاظ فرهنگی از اسلام سخن می گوید و هم به لحاظ سیاسی دعوت به مبارزه و قیام و مقاومت را در سرلوحه برنامه خود دارد. چه به صورت مستقیم در کتاب کشف الاسرار و اولین بیانیه سیاسی خویش و چه به صورت غیر مستقیم در دیگر نوشته ها و مباحث اخلاقی و درس هایی که در حوزه های علمیه دارند.

این روند حالتی گسترده تر از سال 41 به بعد پیدا می کند. در همین سال ها بود که آیت ا... بروجردی از دنیا رفت که تا آن زمان محور اصلی حوزه های علمیه به حساب می آمد و غالب ارجاعات به ایشان انجام می شد و امام هم جز مواردی بیشتر تابع نظر آیت الله بروجردی بود به نحوی که در این برهه از زمان امام(ره) عملاً رهبری به معنای تام و تمام که بعدها شاهد آن هستیم را نداشت و با دو صبغه برجسته مشخص می شد. اولاً از چهره های علمی برجسته حوزه ی علمیه بود. ثانیاً برخوردار از چهره ی انقلابی و مبارزاتی بود.

از سوی دیگر، مرگ آیت الله بروجردی دو مسئله را به دنبال داشت. یکی این که کدام یک از شاگردان برجسته ایشان می توانست به عنوان جانشین ایشان قلمداد گردد و رهبری حوزه علمیه را برعهده گیرد. مسئله دوم پیگیری و تداوم یا تغییر خط مشیی بود که حوزه علمیه و رهبری آن درباره حکومت و جریانات سیاسی باید اتخاذ می کرد. با توجه به این نکته که روند حرکتی و تصمیم سازی رژیم در همان زمان تغییر کرده بود، تغییر در مواضع روحانیت و حوزه علمیه جریانی طبیعی به نظر می رسید. مانند لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی، انقلاب سفید و مسئله وابستگی فزاینده شاه و حکومت به آمریکا که عکس العمل روحانیت را اجتناب ناپذیر می نمود. لذا به تدریج در این شرایط بحث رهبری امام در میان اکثریت علما و روحانیون برجسته حوزه مطرح و مورد تأیید قرار گرفت.

در اینجا و با توجه به این شرایط، امام احساس مسئولیت بیشتری کرده و با توجه به فعالیت های رژیم که اغلب علیه روحانیت و نهاد دین انجام می گرفت، فضا و فرصت مناسبی جهت موضع گیری علیه رژیم و شروع مبارزات سیاسی گسترده ایشان فراهم شد که با رخ دادن واقعه فیضیه قم در فروردین 1342 عملاً رژیم امام را در جایگاه رهبر سیاسی و دینی قرار قلمداد کرد. از سوی دیگر مردم نیز به این نتیجه رسیدند که اگر حرکتی علیه حکومت انجام دهند اولاً از سوی امام حمایت شده و ثانیاً این حرکت ها از جانب امام جهت دهی خواهد شد. تا اینکه در خرداد 42 پس از سخنرانی تاریخی امام علیه رژیم، ایشان دستگیر شد. این اتفاق باعث شد که رهبری ایشان تعمیق و تثبیت گردد. در واقع پس از دستگیری اما که به نوعی عکس العمل رژیم در مقابل تهدید اساسی و فراگیر از جانب ایشان است، مردم در جهت آزادی رهبر خویش قیام کرده و با مقابله و سرکوب خونبار رژیم مواجه شدند. که این خود نشان از شناسایی و پذیرش رهبری امام در مبارزه با سیاست های رژیم پهلوی است. با وقوع قیام 15 خرداد رهبری امام در مبارزه علیه رژیم برای سه دسته آشکار و تثبیت شد. نخست مردم و حامیان ایشان که در این مبارزه گام بر می داشتند؛ دوم برای رژیم؛ و سوم برای خود امام که از رهبری بالقوه ای برخوردار بود. از این زمان بود که ایشان دریافتند که بسیاری از پیروانشان در راه مبارزه با رژیم به رهبری ایشان حاضر به بذل سرمایه های گرانبهایی چون جان و مال خویش می باشند.

امام چگونه عرصه های مشترک و غیر مشترک حرکت اسلامی علیه رژیم را با دیگر گروه های حاضر که خود دارای ایدئولوژی و استقلال در محورهای حرکتی در مبارزه سیاسی با رژیم بودند، مدیریت می کردند؟

آنچه که به جریان قیام 15 خرداد سال 42 مربوط می شود بیشتر یک قیام مذهبی بوده که بیشتر توسط پیروان امام و در راستای آزادی رهبرشان در مقابل رژیمی که ایشان را دستگیر کرده صورت گرفته است. در مورد فعالیت گروه های دیگر در این قیام گزارشی مبنی بر فعالیت گسترده این گروه ها در دسترس نیست. ولی همروی گروه های مبارز تنها می تواند با این فرض قابل توجیه باشد که آنها دارای دشمنی مشترک می باشند که حرکت همگی آنها علیه آن (حکومت پهلوی) بوده است. همین دشمن مشترک باعث وحدت نسبی یا وحدت تاکتیکی گروه های مختلفی که از ایدئولوژی و اصول بنیادین و مبارزاتی متفاوتی برخوردار بودند، شد. این جریان بیشتر در سال های پس از قیام 15 خرداد و به خصوص در سال های 56 و 57 قابل مشاهده است که اغلب گروه ها سعی بر این دارند تا در سایه رهبری امام به فعالیت های مبارزاتی خود علیه رژیم بپردازند.

دومین عامل برجسته ای که سبب آن می شد تا امام علاوه بر رهبری جریان اسلامی مبارزاتی، دیگر جریانات را نیز تا حدی به خود نزدیک کند این مسئله است که ایشان برخلاف سایر رهبران گروه های مختلف اصل را بر مبارزه قرار داده و کمتر مرز و چارچوب های متصلبی برای جریان مبارزه علیه رژیم قائل بودند و سعی داشتند به هر یک از نیروهای مبارز سهم و بخشی داده و همه آحاد ملت را در جریان مبارزه درگیر کنند. اما هر جا که گروه یا جریانی مقابل جریان اصلی مبارزه قرار می گرفت و در راستای تضعیف و یا انحراف آن گام بر می داشت امام در آنجا آگاهانه ایستادگی می کرد و در جایی که گروهی قصد گرفتن منطق را از جریان مبارزه داشته (مانند سازمان مجاهدین خلق) ایشان صریحاً با آن مقابله می کرد.

از میان پیامدهای این قیام کدامیک را می توان به عنوان نقطه عطفی جهت تداوم و به ثمر نشستن آن مطرح کرد؟

به هر حال در هر حرکتی که در راه رسیدن به هدفی صورت می گیرد، هر حرکتی می تواند به عنوان نقطه عطفی برای اقدامات بعدی باشد. از این حیث قیام 15 خرداد هم می تواند اولاً نتیجه اقدامات قبلی باشد و نقطه عطفی برای اقدامات و حرکت های بعدی. حال پیامد این قیام چیست که می تواند نقطه عطفی قلمداد شود؟ در اینجا می توان این مسئله را در رویارویی مردم و رژیم دانست. در واقع ما در جریان لایحه ی انجمن های ایالتی و ولایتی به هیچ وجه شاهد مقابله مردم و رژیم نیستیم و در جریان این قیام است که ما عملاً رویارویی مردم و رژیم را می بینیم.

و در واقع مهم ترین پیامد این جریان مطرح شدن رژیم در مقابل مردم و مردم در مقابل رژیم با رهبری امام خمینی است و از همین جا است که بسیاری از صاحب نظران ریشه انقلاب اسلامی 1357 را در قیام 15 خرداد ریشه یابی می کنند.

. انتهای پیام /*