فصل سوم:
امر بین الأمرین
بیان حقیقت امر بین الأمرین
فصل فی بیان المذهب الحق و هو الامر بین الامرین والمنزلة بین المنزلتین و فیه طرق:
منها انه بعد ما علم ان التفویض و هو استقلال الممکن فی الایجاد والفاعـلیة والجبر و هو سلب التأثیر عن الموجود و مزاولته تعالی للافعـال والاثار مباشرة و بلاوسط مستحیلان. اتضح سبیل الامر بین الامرین و هو کون الموجودات الامکانیة مؤثرات لکن لا بالاستقلال و فیـها الفاعلیة والعـلیة والتأثـیر لکن من غیر استقلال و استبداد و لیس فی دارالتحقق فاعل مستقل سوی الله تعـالی و سائـر الموجـودات کمـا انها موجـودات لا بالاستقـلال بل روابـط محضة و وجـودها عین الفقـر والتعـلق و محض الربـط والفـاقة تکـون فی الصفـات والاثـار والافعـال کذلـک فـمع انها ذات صفـات و آثـار و افعـال لم تـکن مستقـلات فی شئ منها کمـا تقـدم برهـانه فمـن عـرف حقیقة کـون الممـکن ربطاً محضاً عرف ان فعله مع کونه فعله فعل الله فالعالم بما انه ربط صـرف و تعـلق محض ظهور قـدرته الله و ارادتـه و علمـه و فعـله و هذا عیـن المنزلة بین المنزلتین والامـر بین الامـرین و لعله
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 39 الیـه اشـار فی قولـه و هـو الحق و مارمیت اذرمیت ولکن الله رمی حیـث اثـبت الرمـی من حیث نفـاه فقـال رمیـت و مارمیـت فان الرمـی کونه منـه لم یکن بقوتـه و استقلالـه بل بقـوة الله و حولـه و قولـه و ما تشآؤون الاّ ان یشآء الله فاثـبت المشـیة للّه من حیـث کونـها لهـم لا بأن یـکون المؤثر شیئین او فعـلین بالاشتراک بـل بمـا ان مشیة الممکن ظهور مشیته تعالی و عین الربط والتعلق بها... التفویضی اخرج الممکن عن حده الی حدود الواجب بالذات فهو مشرک والجبری حط الواجب تعالی عن علو مقامه الی حدود بقعة الامکان فهو کافر لقد سمی مولینا علی بن موسی الرضا ـ علیهما السلام ـ القائل بالجبر کافراً والقائل بالتفویض مشرکاً علی روایة صدوق الطائفة کما عن عیونه والامر بین الامرین هو الطریقة الوسطی التی للامة المحمدیة ـ صلی الله علیه و آله ـ و هی حفظ مقام الربوبیة و حدود الامکانیة.
الجبری ظلم الواجب حقه بل الممکنات حقها و التفویضی کذلک والقائل بالامر بین الامرین اعطی کل ذی حق حقه.
الجبری عینه الیمنی عمیاء فسری عماه منها الی الیسری والتفویضی عینه الیسری عمیاء فسری منها الی الیمنی والقائل بالمنزلة بین المنزلتین ذوالعینین.
الجبری مجوس هذه الامة حیث نسب الخسائس والنقائص الی الله تعالی والتفویضی یهود هذه الامة حیث جعل یدالله مغلولة غلت
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 40 ایدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان والقائل بالامر بین الامرین علی الحنفیة الاسلامیة.(26)
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 41
بیان دیگری از امر بین الأمرین
معلوم شد که تفویض و جبر هر دو در مشرب برهان تام و ضوابط عقلیه باطل و ممتنع است، و مسلک «امر بین الامرین» در طریقۀ اهل معرفت و حکمت عالیه ثابت است؛ منتها در معنای آن بین علما ـ رضوان الله علیهم ـ اختلاف عظیم است. و آنچه در بین تمام مذاهب اتقن و اسلم از مناقشات و مطابقتر است با مسلک توحید مشرب عرفای شامخین و اصحاب قلوب است؛ ولی] این] مسلک در هر یک از معارف الهیه از قبیل سهل ممتنع است که حل آن با طریقۀ بحث و برهان ممکن نیست، و بدون تقوای تام قلبی و توفیق الهی دست آمال از ادراک آن عاجز است. از این جهت آن را به اهلش که اولیای حق هستند باید واگذار نماییم، و ما به طریقۀ اصحاب بحث وارد این وادی شویم. و آن آن است که تفویض را که عبارت از استقلال موجودات است در تأثیر، و جبر را که نفی تأثیر است، برأسه نفی کنیم و منزله ای بین المنزلتین، که اثبات تأثیر و نفی استقلال است، قائل شویم و گوییم منزلۀ ایجاد مثل وجود[ و] اوصاف وجود است: چنانچه موجودات موجودند و مستقل در وجود نیستند و اوصاف برای آنها ثابت است و مستقل در آن نیستند، آثار و افعال برای آنها ثابت و از آنها صادر است ولی[ غیر] مستقل در وجودند، و فواعل و موجداتی غیر مستقل در فاعلیت و ایجادند.(27)
* * *
فاعلیّت مخلوقات مظهر و مجلای فاعلیّت خداوند
ان کل موجود من الموجودات بذواتها و قواها الظاهریّة و الباطنیة من شؤون الحق و اطواره و ظهوراته و تجلیاته.
و هو ـ تعالی و تقدس ـ مع علو شأنه و تقدسه عن مجانسة مخلوقاته و تنزّهه عن ملابسة التعینات، و أنّه فی المظاهر الخلقیة
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 42
ظاهر فی مرآة العباد، و هو الأوّل و الآخر و الظاهر و الباطن، کذلک الأفعال و الحرکات و التأثیرات کلّها منه فی مظاهر الخلق. فالحق فاعل بفعل العبد و قوّة العبد ظهور قوّة الحق: وَ ما رَمَیْتَ إذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ الله رَمی. فجمیع الذوات و الصفات و المشیئات و الارادات و الآثار و الحرکات من شؤون ذاته و صفته و ظلّ مشیئته و ارادته و بروز نوره و تجلیه؛ و کلُّ جنوده و درجات قدرته؛ و الحق حق و الخلق خلق؛ و هو تعالی ظاهر فیها و هی مرتبة ظهوره.
ظهور تو به من است و وجود من از تو و لست تظهر لولای لم اکن لولاک
فمن نسب الفعل إلی الخلق و عزل الحق عنه، بزعم التنزیه و التقدیس، فهو قاصر و ظالم لنفسه و حقّه، و محجوب عن الحق مطرود عن الرب؛ تنزیهه و تقدیسه تقصیر و تحدید و تقلید؛ فهو داخل فی قوله المَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ عاکف فی الکثرات بلا توحید.
و من نسبه إلی الحقّ مع عدم حفظ الکثرة فهو ضال بتجاوزه الاعتدال، داخل فی قوله الضآلّین.
و الصراط المستقیم و الطریق المستبین الخروج عن التعطیل و التشبیه، و حفظ مقام التوحید و التکثیر و اعطاء حق الحق و العبد.
فعند ذلک ینکشف للعبد أنّ ما اصابه من حسنة فمن الله و ما اصابه من سیّئة فمن نفسه؛ فإنّ السیّئة من سوءالاستعداد و نقصان الوجود و هما قسطا العبد. و الحسنة من الخیرات و الجهات الوجودیة، و هی قسط الرب. و ینفتح له سرّ قوله تعالی: قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ الله ِ. فانّ القابل من التجلی العینی؛ کما قال محی الدین: «والقابل
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 43
لایکون الاّ من فیضه الاقدس.»(28)
* * *
فنای دار تحقّق در حق تعالی
باید دانست که در علوم عالیه مقرّر و ثابت است که جمیع دار تحقّق و مراتب وجود، صورت «فیض مقدّس» که تجلّی اشراقی حق است، می باشد. و چنانچه «اضافۀ اشراقیّه» محض ربط و صرف فقر است، تعیّنات و صور آن نیز محض ربط می باشند و از خود حیثیّت و استقلالی ندارند. و به عبارت دیگر، تمام دار تحقّق فانی
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 44
در حق، ذاتاً و صفتاً و فعلاً، هستند؛ زیرا که اگر موجودی از موجودات در یکی از شؤون ذاتیّه استقلال داشته باشد، چه در هویّت وجودیّه و چه در شؤون آن، از حدود بقعۀ امکان خارج شود و به وجوب ذاتی مبدّل گردد. و این واضح البطلان است. و چون این لطیفۀ الهیّه در قلب راسخ شد و فؤادْ ذوق آن را چنانچه باید و شاید کرد، بر او سرّی از اسرار قدر کشف شود و لطیفه ای از حقیقت «امر بین الامرین» منکشف گردد.
پس، آثار و افعال کمالیّه را به همان نسبت که به خلق نسبت دهند، به همان نسبت به حق نیز نسبت توان داد، بدون آن که مجاز در هیچ طرف باشد. و این در نظر وحدت و کثرت و جمع بین الامرین متحقّق گردد.(29)
* * *
امر بین الأمرین و نفی استقلال بندگان
ناصیۀ بندگان به دست حق تعالی است، و قدرت بر تنفس و نگاه کردن ندارند مگر با قدرت و مشیت حق تعالی، و آنها عاجزند از تصرف در مملکت حق به جمیع انحاء تصرفات، گر چه تصرف ناچیزی باشد، مگر با اذن و ارادۀ آن ذات مقدس؛ چنانچه حق فرماید: «خدای تعالی فقط خلق می کند هر چه بخواهد و اختیار فرماید هر چه اراده کند؛ کسی را در امر خود اختیاری نیست یعنی استقلالاً منزه است خدای تعالی از شریک در تصرف در مملکت وجود.»... زیرا که حق جل و علا خالق است و مؤثری جز او نیست، و تمام اراده ها و مشیتها ظل اراده و مشیت ازلی سابق اوست.(30)
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 45
امر بین الأمرین و فاعلیّت علی الإطلاق خداوند
قدرت فقط در دستگاه قدس ربوبیت پیدا می شود و فاعل علی الاطلاق و مسبب الاسباب، آن ذات مقدس است. تمام مخلوقات اگر پشت به پشت هم دهند که یک پشه خلق کنند نتوانند؛ و اگر پشه ای از آنها چیزی برباید، نتوانند پس بگیرند. قدرت پیش حق تعالی است. اوست مؤثر در تمام موجودات. با هر زحمت و ریاضتی شده در قلب خود با قلم عقل نگارش ده که لا مُؤثّر فِی الوُجود اِلاّ الله «نیست کارکنی در دار تحقق جز خدا.»... ارادۀ حق تعالی قاهر به همۀ ارادات است؛ اگر قلبت به این کلمۀ مبارکه اطمینان حاصل کرد و او را تسلیم این عقیده نمودی، امید است کارت به انجام رسد و ریشۀ شرک و ریا و کفر و نفاق از قلبت قطع شود. و بدان که این عقیدۀ حقه مطابق با عقل و شرع است و توهم جبر در این نیست. ممکن است بعضی ها که از مبادی و مقدمات آن بی اطلاع اند و گوش آنها آشنای به بعضی مطالب نیست این را رمی به جبر کنند، با اینکه مربوط به جبر نیست. این توحید است، جبر شرک است؛ این هدایت است؛ جبر ضلالت است.(31)
* * *
سلطنت حقّ بر امر و خلق
هو غالب علی کل الأشیاء قاهر علیها؛ و جمیع سلسلة الوجود مسخر بامره: ما مِنْ دابّةٍ اِلّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها؛ مقهور تحت قهاریته بلا عصیان، مخذول تحت قدرته بلا طغیان؛ و له السلطنة المطلقة و المالکیة التامة و الغلبة علی الأمر والخلق؛ و حرکة کلّ دابّة بتسخیره، و فعل کل فاعل بأمره و تدبیره.(32)
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 46
دایرۀ وجود مظهر قدرت الهی
هو تعالی مبدء آثار غیرمتناهیة؛ و لیس فی الدار غیره و غیر صفاته و آثاره دیّار. و لا مؤثر فی الوجود إلاّ الله ؛ و کلّ مؤثر أو مبدء آثار فهو من مظاهر قوته و فعله. و لاحول و لاقوّة إلاّ بالله العلیّ العظیم.
و هو تعالی مؤثّر فی مظاهره الخلقیة؛ بل هو السمیع و البصیر بعین سمعنا و بصرنا، علی ما یعرفه الراسخون فی العلم و المعرفة. قال شیخنا العارف الکامل الشاه آبادی، ادام الله ظلّه علی رؤوس مریدیه: «ان السمیع و البصیر لیسا من أمّهات الأسماء. و یرجعان إلی علمه فی مقام الذات؛ و لا یفترقان منه إلاّ اذا وقعا للمخلوقین و المظاهر، فیتحقّق السمع و البصر فی حقّه تعالی بعین السمع و البصر الواقعین للمظاهر.» انتهی.
فجمیع دائرة الوجود و مبادئ التأثیر فی الغیب و الشهود مظاهر قوته و قدرته، و هو الظاهر و الباطن و الأوّل و الآخر.
قال الشیخ الکبیر محیی الدین فی فصوصه: «و اعلم أنّ العلوم الالهیّة الذوقیة الحاصلة لاهل الله مختلفة باختلاف القوی الحاصلة منها، مع کونها ترجع إلی عین واحدة؛ فإنّ الله تعالی یقول: کنتُ سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و یده التی یبطش بها و رجله التی یسعی بها. فذکر ان هویته عین الجوارح التی هی عین العبد، فالهویة واحدة و
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 47 الجوارح مختلفةٌ.» انتهی.
و هذا حقیقة الأمر بین الأمرین الذی حقّقه السلف الصالح من اولیاء الحکمة و منابع التحقیق کمولانا الفیلسوف صدر الحکماء والمتألهین ـ رضوان الله علیه ـ و تبعه غیره من المحقّقین.(33)
* * *
مؤیّدات قرآنی امر بین الأمرین
تأییدات نقلیة و هی اکثر من ان یذکر فالایات الکریمة والاحادیث الشریفة مشحونة بذکر هذه اللطیفة الربانیة والحقیقة الالهیة تصریحاً و تلویحاً تنصیصاً و کنایة.
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 48
فمن الایات مضافاً الی ما قدمنا من قوله تعالی و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی و قوله تعالی و ما تشآؤون الا ان یشآء الله و قوله تعالی ما اصابک من حسنة فمن الله الایة.
الایات الواردة فی قضیة خضر و موسی ـ علی نبینا و آله و علیهما السلام والصلوة ـ فان فیها اشارة لطیفة الی هذه الحقیقة.
والایات التی وردت فیها نسبة التوفی تارة الی الله تعالی فقال: الله یتوفی الانفس حین موتها و اخری الی ملک الموت فقال: قل یتوفیکم ملک الموت الذی وکل بکم و ثالثة الی الملائکة فقال و لوتری اذ یتوفی الذین کفروا الملائکة والایات التی تنسب الاضلال تارة الی الله تعالی فقال: و یضل الله الظالمین و اخری الی ابلیس فقال: انه عدو مضل مبین و ثالثة الی العباد فقال: و اضل فرعون قومه و قال: واضلهم السامری.(34)
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 49
قرآن و امر بین الأمرین
باید دانست که جمیع مراتب وجود، از غایت اوج ملکوت و نهایت ذروۀ جبروت تا منتهی النهایات عالم ظلمات و هیولی، مظاهر جمال و جلال حق و مراتب تجلیات ربوبیت است و هیچ موجودی را از خود استقلالی نیست و صرف تعلق و ربط و عین فقر و تدلی به ذات مقدس حق علی الاطلاق است؛ و تمام آنها علی الاطلاق مسخرات به امر حق و مطیع اوامر الهیه هستند. چنانچه اشاره به این معنی در آیات فرقانیه بسیار است: قال تعالی: و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی. این اثبات و نفی اشاره به مقام «امر بین الامرین» است؛ یعنی، تو رمی کردی و در عین حال تو رمی نکردی به انانیت و استقلال خود؛ بلکه به ظهور قدرت حق در مرآت تو و نفوذ قدرت او در ملک و ملکوت تو رمی واقع شد؛ پس تو رامی هستی، و در عین حال حق ـ جل و علا ـ رامی است. و نظیر آن است آیات شریفه ای که در سورۀ مبارکۀ «کهف» در قضیۀ خضر و موسی ـ علیهماالسلام ـ است که حضرت خضر بیان اسرار اعمال خود را فرمود: در یک مورد که مورد نقص و عیب بود به خود نسبت داد؛ و در یک مورد که مورد کمال بود به حق نسبت داد؛ و در مورد دیگر هر دو نسبت را ثابت کرد. یک جا گفت: اردت. و یکجا گفت: اراد ربک. و یکجا گفت: اردنا. و همه صحیح بود.
و از آن جمله است قول خدای تعالی که می فرماید: الله یتوفی
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 50 الانفس حین موتها، با آنکه ملک الموت موکل بر توفی نفوس است. الله تعالی هوالهادی و المضلّ: یضل من یشاء و یهدی من یشاء. با آنکه جبرئیل هادی است و رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ هادی است: انما انت منذر و لکل قوم هاد. و شیطان مضل است. و همین طور نفحۀ الهیه از صور حضرت اسرافیل به عین نفحۀ اسرافیلیه می دمد.
با یک نظر، اسرافیل و عزرائیل و جبرئیل و محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ و سایر انبیاء، و تمام دار تحقق، چه هستند که در مقابل ملک ملک علی الاطلاق و ارادۀ نافذۀ حق به آنها چیزی نسبت داده شود؟ تمام مظاهر قدرت و ارادۀ حق اند: هوالذی فی السماء اله و فی الارض اله. و به یک نظر، و آن نظر کثرت و توجه به اسباب و مسببات است، تمام اسباب به جای خود درست و نظام اتم با یک نظم و ترتیب ترتب مسببات بر اسباب اداره شود، که اندک سببی و واسطه ای را اگر از کار باز داریم، چرخ دایرۀ وجود می ایستد؛ و ربط حادث به ثابت اگر نباشد با وسایط مقرره، قبض فیض و امساک رحمت شود. و اگر کسی با مبانی و مقدمات مقرره و در محال خود ـ خصوصاً کتب عرفانی شامخین، و در فلاسفه کتب صدر الحکماء و الفلاسفة و افضل الحکماء الاسلامیة ـ این مشرب احلای ایمانی را ادراک کند و به مقام قلب برساند، فتح این ابواب بر او می شود و می یابد که در مرحلۀ تحقیق عرفانی تمام این نسبتها صحیح و ابداً شائبۀ مجاز در آن نیست. چون بعضی از ملائکۀ موکلۀ به نفوس مؤمنین و قبض ارواح مقدسۀ آنان مقامات مؤمنین را می بینند در محضر مقدس حق تعالی، و از آن طرف کراهت مؤمنین را
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 51
می بینند، حالت تزلزل و تردید در آنها حاصل آید و همین حالت را حق تعالی به خود نسبت داده؛ چنانچه اصل توفی و هدایت و ضلالت را نسبت داده است. و همان طور که آنها صحیح است به حسب مسلک عرفانی، این نیز صحیح است. ولی ادراک این مشرب محتاج به حسن قریحه و لطافت و سلامت ذوق است. والله العالم و الهادی.
و این نکته ناگفته نماند که چون حقیقت وجود عین حقیقت کمال و عین تمام است و نقایص و قبایح به حق تعالی نسبت داده نشود و مجعول نباشد ـ چنانچه در محل خود مقرر و مبرهن است ـ از این جهت، هر چه فیض به افق کمال نزدیکتر باشد و از ضعف و فتور مبراتر باشد، ربط آن به حق اتم و نسبت به ذات مقدس احق شود. و به عکس آن، هر چه ظلمت تعین و نیستی غالب آید و حدود و نقایص افزون شود، ربط ناقص و نسبت بعید گردد. و از این جهت است که افعال ابداعی را در لسان شریعت به حق بیشتر نسبت دادند، و افعال تجددی ملکی را کمتر نسبت دادند. و اگر چشمی باز و دلی بیدار نقص] را] از کمال و زشت را از زیبا و قبیح را از حسن تمیز دهد، آن وقت می تواند بفهمد که با آنکه تمام دار تحقق تجلی فعلی حق است و به او منتسب است، تمام افعالش جمیل و کامل است و هیچیک از نقایص و قبایح به آن ذات مقدس انتساب ندارد. و انتساب بالعرض، که در لسان حکما ـ رضوان الله علیهم ـ شایع است، در اوایل تعلیم و در حکمت شایعه است. و در این مقام اشتباهاتی است که صرفنظر کردن از آنها اولی است.
و مقصود از بیان این نکته اولاً، رفع بعض توهمات فاسده است که در این مقام ممکن است جاهل عاری از معارف توهم کند.
و ثانیاً، بیان آن است که این تردید و ترجح دواعی چون از بعض ملکوتیین واقع می شود، نسبت آن به حق اتم است از آن اموری که
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 52
در این عالم واقع می شود.
و ثالثاً، آنکه باز انسان عارف به حقایق باید وجهۀ کمال و نقص را در این تردید و ترجح دواعی تمیز دهد؛ و جهت کمال را به حق منتسب بداند، و جهت نقص را سلب کند.(35)
* * *
قرآن و نفی استقلال موجودات
آیۀ قُلْ لا اَمْلِکُ لِنَفْسی نَفْعاً وَ لا ضَرّاً... می خواهد یکی از آیات توحید و قدرتهای آفرینندۀ عالم را گوشزد جهانیان کند که هیچ کس مالک مستقلّ هیچ کار نیست و کسی به خودی خود بی مددهای غیبی الهی از عهدۀ چیزی برنمی آید و بی پشتیبانی خدای عالم پیامبران نیز که مثل اعلای انسانند در این عالم کاری انجام نخواهند داد و نتوانند مالک نفع و ضرری بود... زیانها و سودهایی که عالمیان می برند با تقدیرات الهی است و یک دست قادر توانایی پشت این پرده است که مالک سود و زیانها به استقلال و استحقاق او است.(36)
* * *
شرح یک حدیث پیرامون امر بین الأمرین
عن احمد] بن محمد] بن ابی نصر، قال، قال ابوالحسن الرضا ـ علیه السلام: قال الله : یا ابن آدم، بمشیئتی کنت انت الذی تشاء لنفسک ما تشاء؛ و بقوتی ادیت فرائضی، و بنعمتی قویت علی معصیتی. جعلتک سمیعاً بصیراً قویاً؛ ما اصابک من حسنة فمن الله ؛ و ما اصابک من سیئة فمن نفسک. و ذلک انی اولی بحسناتک منک؛ و انت اولی بسیئاتک منی. و ذاک اننی لا اسأل عما افعل و هم یسألون.
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 53
ترجمه «فرمود حضرت رضا ـ سلام الله علیه: خدای تعالی فرمود: "ای پسر آدم، به خواست من تو آنی که می خواهی برای خود آنچه می خواهی؛ و به توانایی من به جا آوردی واجبات مرا؛ و به نعمت من توانا شدی بر معصیت من. قرار دادم تو را شنوا، بینا و توانا. آنچه برسد تو را از نیکویی از خداوند است؛ و آنچه برسد تو را از بدی از خود تو است؛ برای اینکه من اولی هستم به نیکوییهای تو از تو؛ و تو اولی هستی به زشتیهای خودت از من؛ زیرا که من پرسش نشوم از آنچه می کنم و آنها پرسش شوند."»
شرح در این حدیث شریف مطالب عالیه و مسائل مهمه ای است از علوم عالیۀ ماقبل الطبیعة که با تفصیل مقدمات اگر ذکر شود، خارج از طور این اوراق و موجب تطویل است؛ پس، ناچار به طریق توسط و اقتصار مشی کرده بعضی از آن مسائل را به طریق نتیجة البرهان مذکور می داریم...
بدان که از برای مشیت حق تعالی ـ جلت عظمته ـ بلکه از برای سایر اسماء و صفات از قبیل علم و حیات و قدرت و غیر آن، دو مقام است:
یکی، مقام اسماء و صفات ذاتیه است؛ که به برهان پیوسته است که ذات مقدس واجب الوجود به حیثیت واحده و جهت بسیطۀ محضه کل کمالات و مستجمع جمیع اسماء و صفات است، و جمیع کمالات و اسماء و صفات جمال و جلال رجوع کند به حیثیت بسیطۀ وجودیه، و هر چه ماورای وجود است نقص و قصور و اعدام است. و چون ذات مقدسش صرف وجود و وجود صرف است، صرف کمال و کمال صرف است: علم کله، قدرة کله حیاة کله.
و دیگر، مقام] اسماء] و صفات فعلیه است، که مقام ظهور به
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 54 اسماء و صفات ذاتیه است و مرتبۀ تجلی به نعوت جلالیه و جمالیه است. و این مقام، مقام «معیت قیومیه» است: هو معکم. و من نجوی ثلثة الا هو رابعهم... و مقام «وجه الله » است: اینما تولوا فثم وجه الله . و مقام «نوریت» است: الله نور السموات و الارض. و مقام «مشیت مطلقه» است: و ما تشآؤون الا ان یشآء الله . خلق الله الاشیاء بالمشیة و خلق المشیة بنفسها. و از برای آن در لسان اهل الله اصطلاحات و القاب دیگری است. و به هر دو مقام اشاره شده است در آیۀ شریفۀ کتاب الهی بقوله: هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن. به بعضی وجوه.
بالجمله، مقام مشیت فعلیۀ مطلقه احاطۀ قیومیه دارد به جمیع موجودات ملکیه و ملکوتیه؛ و جمیع موجودات به وجهی تعینات آن هستند، و به وجهی مظاهر آن می باشند. و به حسب این مقام از مشیت فعلیه و مظهریت و فنای مشیت عباد در آن، بلکه مظهریت و مرآتیت خود عباد و جمیع شئون آنها از آن، در این حدیث شریف فرموده است: ای پسر آدم، به مشیت من تو آن کسی هستی که مشیت می کنی؛ ذات تو و کمالات ذات تو به عین مشیت من است؛ بلکه تو خود و کمالاتت از مظاهر و تعینات مشیت منی: و ما رمیت اذ
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 55 رمیت و لکن الله رمی. و از برای این مطلب عرفانی شواهد کثیره از اخبار و آیات است که ذکر آن لزومی ندارد.
و شیخ جلیل اشراقی ـ قدس سره ـ علم تفصیلی حق تعالی را به اشیا عبارت از همین مقام علم فعلی می داند؛ و محقق طوسی ـ قدس سره ـ در این باب از او تبعیت فرموده. و حضرت صدر المتألهین ـ قدس سره ـ علم تفصیلی را همان مقام ذات بسیط می داند. و کلام این دو بزرگوار به طور اطلاق مرضی ایشان نیست. و نویسنده روح کلام آنها را به یک امر راجع می دانم و نزاع را لفظی می دانم به بیانی که مناسب این مقام نیست.
و از این بیان معلوم شد که هرچه در دار تحقق متحقق گردد، چه از جواهر قدسیۀ الهیه، یا ملکیۀ طبیعیه، یا اعراض، و چه ذوات و اوصاف و افعال ـ تمام آنها به قیومیت و نفوذ قدرت و احاطۀ قوت حق متحقق شوند. پس، درست شد که بقوتی ادیت فرائضی. و همین مقام مشیت مطلقه مقام رحمت واسعه و نعمت جامعه است، چنانچه فرماید: و بنعمتی قویت علی معصیتی.
در این حدیث شریف اشارۀ واضحه به مسئلۀ جبر و تفویض نموده، و مذهب حق را، که امر بین امرین و منزلة بین المنزلتین
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 56
است، مطابق مسلک اهل معرفت و طریقۀ اصحاب قلوب ذکر فرموده است؛ زیرا که هم اثبات مشیت و اتیان و قوت برای بنده نموده، و هم آنها را به مشیت حق دانسته فرموده است: تو مشیت کردی و به مشیت من مشیت تو ظاهر است؛ تو اتیان فریضه نمودی، و قوۀ تو ظهور قوۀ من است؛ و به نعمت من که بسط رحمت واسعه است قوۀ تو بر معصیت حاصل شد؛ پس از تو سلب نمی شود افعال و اوصاف و وجودات مطلقاً، چنانچه اثبات مطلق نیز نشود؛ تو مشیت] کردی] و مشیت تو فانی در مشیت من و ظهور و تعین آن است؛ و به قوۀ خود تقویت بر طاعت و معصیت داری، و با این حال، قوت و قدرت تو ظهور قدرت و قوت من است.(37)
* * *
اشاعره و معتزله و رزق مقسوم
اگر اشاعره قائل اند به آنکه حرام و حلال مقسوم است، به طوری که مستلزم جبر گردد، یا معتزله که قایل اند که حرام مقسوم نیست، به طوری که مستلزم تفویض شود، این هر دو باطل و در محل خود فسادش ظاهر شده است. و ما به حسب اصول مقررۀ مبرهنه، حلال و حرام را مقسوم از طرف حق می دانیم، چنانچه معاصی را به تقدیر و قضای الهی می دانیم، ولی مستلزم جبر و فساد هم نیست.(38)
* * *
بحثی پیرامون رزق مقسوم
باید دانست که امثال این احادیث شریفه که ظاهر در آن است که
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 57
رزق مقسوم و مقدر است، چنانچه آیات شریفۀ قرآنیه نیز دلالت بر آن دارد، منافات ندارد با اخباری که امر به تحصیل معیشت فرموده و تأکید در کسب و تجارت نموده؛ بلکه ترک آن را مکروه شمرده اند و بر ترک آن ملامت نموده اند؛ و کسی را که به طلب رزق قیام نکند از کسانی شمرده اند که دعای آنها مستجاب نشود و خداوند روزی آنها را نرساند. و احادیث در این باب بسیار است و ما به ذکر یک حدیث اکتفا می نماییم.
عن محمدبن الحسن، شیخ الطائفة ـ قدس سره ـ باسناده عن علی بن عبدالعزیز قال قال ابو عبدالله ـ علیه السلام: ما فعل عمر بن مسلم؟
قلت: جعلت فداک، اقبل علی العبادة و ترک التجارة. فقال: ویحه! اما علم ان تارک الطلب لا یستجاب له دعوة؟ ان قوماً من اصحاب رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ لما نزلت: و من یتق الله یجعل له مخرجاً و یرزقه من حیث لا یحتسب. اغلقوا الابواب و اقبلوا علی العبادة، و قالوا: قد کفینا. فبلغ ذلک النبی ـ صلی الله علیه و آله ـ فارسل الیهم فقال: ما حملکم علی ما صنعتم؟ فقالوا: یا رسول الله ، تکفل الله لنا بارزاقنا، فاقبلنا علی العبادة. فقال: من فعل ذلک لم یستجب له. علیکم بالطلب.
راوی گوید: «جناب صادق ـ علیه السلام فرمود: "عمر بن مسلم چه کرد؟" عرض کردم: "فدایت شوم، اقبال به عبادت کرده و ترک
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 58 تجارت گفته." فرمود: "وای بر او! آیا نمی داند که کسی که ترک طلب کند دعایش مستجاب نمی شود؟ وقتی آیۀ شریفۀ و من یتق الله ... الایه نازل شد. یک طایفه از اصحاب رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ درها را به روی خود بستند و مشغول عبادت شدند و گفتند: کفایت امر ما شد. این خبر به حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ رسید. آنها را خواست و فرمود: چه چیز شما را واداشت به این کار؟ گفتند: یا رسول الله خداوند روزی ما را متکفل شد، ما نیز اقبال به عبادت کردیم. فرمود: کسی که این چنین کند، مستجاب نشود دعای او. بر شما باد طلب."»
وجه عدم منافات بین اخبار آن است که پس از طلب نیز ارزاق و جمیع امور در تحت قدرت حق است؛ نه آن است که طلب ما خود مستقل در جلب روزی باشد.
بلکه قیام به طلب از وظایف عباد است، و ترتیب امور و جمع اسبابهای ظاهریه و غیر ظاهریه، که غالب آنها از تحت اختیار بندگان خارج است، به تقدیر باری تعالی است. پس، انسان صحیح الیقین و مطلع بر مجاری امور، باید در عین آنکه از طلب باز نمی ماند و آنچه وظایف مقررۀ عقلیه و شرعیه خود اوست انجام می دهد و به اشتهای کاذب در طلب را به روی خود نمی بندد، باز همه چیز را از ذات مقدس حق بداند و هیچ موجودی را مؤثر در وجود و کمالات وجود نداند. طالب و طلب و مطلوب از اوست. و این حدیث شریف که می فرماید ملامت نمی کند صاحب یقین صحیح بر عدم توسعۀ ارزاق مردم، یعنی اگر آنها طلب به مقدار معمول کردند، این ملامت ندارد؛ با آنکه ملامت کردن طایفه ای که قیام به طلب نمی کنند راجح باشد تا آنها را به طلب وادارد. چنانچه در اخبار شریفه نظیر آن وارد است.
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 59
و بالجمله، این باب یکی از شعب جبر و تفویض است که کسی که تحقیق آن را کرده باشد اطلاع بر مغزای آن می تواند پیدا کند؛ و تفصیل آن خارج از وظیفۀ ماست.(39)
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 60