معانی سعادت و شقاوت
معنای اولّ سعادت
معنای دوّم سعادت
معنای سوّم سعادت
سعادت و شقاوت نتیجۀ عمل انسان
الرابع السعادة لدی العرف و العقلاء عبارة عن جمیع موجبات اللذة و الراحة و حصول وسائل الشهوات والامیال و تحقق ملائمات النفس بقواها دائماً أو غالباً و الشقاوة فی مقابلها فمن حصل له موجبات لذات النفس و کان فی روح و راحة بحسب جمیع قوی النفس دائماً یکون سعیداً مطلقاً و بأزائه الشقی المطلق و الافسعید و شقی و شقی بالاضافة.
ولما کان فی نظر المؤمنین بعالم الآخره لذات الدنیا بحذافیرها و مشتهیاتها باجمعها بالقیاس الی لذات الآخرة و الجنة التی فیها ما تشتهیه الانفس و تلذالاعین دائماً ابداً تکون شیئاً حقیراً طفیفاً کیفیة و کمیة بل فی الحقیقه لا نسبة بین المتناهی و غیر المتناهی تکون السعاده لدیهم ما یوجب دخول الجنة و الشقاوه ما یوجب دخول النار. قوله تعالی: فأما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق خالدین فیها مادامت السموات و الارض الا ماشاء ربک ان ربک فعال لما یرید و اما الذین سعدوا ففی الجنة خالدین فیها مادامت السموات والارض الا ماشاء ربک عطاء غیر مجذوذ.
فمن ختم له بالخیر و قدر له الجنة فهو سعید و لو کان فی الدنیا فی تعب و مرض و شدة و فقر و فاقة.
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 71
و من ختم له و العیاذ بالله بالشر و قدر له النار فهو شقی و لو کان فی الدنیا فی عیش ولذة و روح و راحة لعدم النسبة بین لذات الدنیا و الآخرة و عذابهما شدة و عدة و مدة.
و قد یطلق السعادة لدی طائفة علی الخیر المساوق للوجود فالوجود خیر و سعادة و تفاوت مراتب السعادات حسب تفاوت کمال الوجود فالخیر المطلق سعادة مطلقة و الموجود الکامل سعید علی الاطلاق و فی مقابله النقص حسب مراتب نقصه.
ثم ان السعادة و الشقاوة بالمعنی المتقدّم امران یحصلان للانسان حسب عمله و کسبه.
قوله تعالی: فاما من طغی و اثر الحیوة الدنیا فان الجحیم هی المأوی و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنة هی المأوی.(48)
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 72
رابطۀ سعادت و شقاوت با حقیقت وجود
سعادت درک ملایم بالطبع
سعادت قوای ظاهری
دیدگاه عرفا و حکما در ادراک موجودات
سعادت و شقاوت قوای باطنی
مناط حصول سعادت و شقاوت
عدم سعادت محض در عالم طبیعت
فرق سعادت و شقاوت انسان با دیگر موجودات
امتداد سعادت بشر به عالم آخرت
بنابر اصالت وجود، در دار تحقق جز وجود چیزی نیست، و هر چه به نظر انسان بیاید و خیال تحقق آن را بنماید. اگر متخیل غیر وجود باشد، متن واقع از آن خالی است. یعنی هرچه که در متن واقع متحقق است، غیر از وجود نیست. پس سعادت و شقاوت امری است که اگر حقیقت و تحقق داشته باشد، باید عین حقیقت وجود بوده باشد. و سعادت همان لذت دریافتن است در جایی که قوّه ادراکیه، شی ء لذیذ و ملایم با طبع خود را بیابد. مثلاً سعادت قوّه ذائقه این است که آنچه ملایم این قوه است، بیابد. اگر قوّه ذائقه ای باشد که همیشه ملایم طبع را ادراک و از اغذیۀ لذیذ و مناسب با طبع و از حیث بو و طعم و مزه و گوارایی استفاده نموده است و اغذیه منافر با این قوه را نچشیده بلکه همیشه ذوق ملایم نموده است چنین قوۀ ذائقه ای، همیشه سعادت داشته است. تولّد سعیداً و عاش سعیداً و مات سعیداً، قوه سامعه و قوه باصره و لامسه هم همین طور است.
این سعادت مرتبۀ شهودی قواست که نفس در مرتبه شهادت بدن و قوا و حواس ظاهره دارد.
اگر برعکس باشد یعنی مثلاً انسان همیشه با قوۀ سامعه اصوات منکره و غیر ملایم را بیابد و ادراک کند، این قوّه سامعه، شقی است و شقاوت دارد. یا اگر ذائقه ای باشد که مثلاً از اوّل، به واسطه عروض عیب و مرضی، هیچ یک از اغذیه ملایم را ولو در حدّ چشیدن ذوق نکرده باشد و هیچ خوردنی ملایم خود را نیافته
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 73
باشد، چنین قوّه ذائقه ای شقاوت دارد و دائم الشقاوة است.
پس چنان که گفتیم سعادت عبارت از دریافتن امر ملایم است، البته این سعادت در مرتبۀ قوای ظاهری است.
ناگفته نماند، چنان که ذیلاً شرح داده می شود: موجودی سعادت و شقاوت دارد که ادراک داشته باشد. چون گفتیم: حقیقت سعادت، حقیقت وجودی است که عبارت از یافتن لذّت و ادراک ما یُلائم است .
در این مطلب بین مسلک حکما و عرفا فرق وجود دارد، زیرا عرفا در همۀ ذرّات عالم، ادراک قائلند و همه چیز را حیّ و مدرِک می دانند؛ حتی محیی الدین عربی، غیر انسان را هم حیّ ناطق نامیده و حاصل حرفش این است که همه چیز حیّ و ناطقند، منتها بعضی از موجودات هستند که چون ما هم افق آنها نیستیم حیات و نطق آنها را درک نمی کنیم، مثل جمادات و نباتات. ولی اینها هم حیات... و قوّۀ ناطقه دارند و ادراک و نطق می کنند. و آیۀ اِنْ مِنْ شَیْ ءٍ اِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ کشف از این سخن می کند که آنها در حقیقت تسبیح می کنند و نطق به حمد دارند.
بالجمله؛ بنا به مذاق عرفانی چون ادراک و نورِ درک در همه موجودات سریان دارد، لذا ملایم طبع و ناملایم با طبع را درک می کنند. پس همۀ موجودات صاحب سعادت و شقاوت هستند. امّا بنا به مذاق حکما که به این نحو ادراک در همۀ موجودات، قائل نیستند، بلکه معتقد هستند موجودات تا مرتبۀ حیوانیّت، ادراک دارند ولی نباتات و جمادات ادراک ندارند، بنابراین نه سعادت دارند و نه شقاوت.
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 74
از نتیجه هر دو قول، این معنی مسلّم است که سعادت و شقاوت بدون ادراک نمی شود، چنانکه شرح دادیم.
بنابراین مرتبه شهود و قوای حسیّه انسان سعادت و شقاوت دارد. مرتبۀ بالاتر که مرتبۀ خیال و وهم و قوای باطنی و حواس باطنی باشد. نیز سعادت و شقاوت دارد، چون ادراک صور موهومه مناسب و ملایم، سعادت آن مرتبه است. مثلاً کسی که خیالهای خام می کند و نیل به مقامات عالیه را خیال و تصور می کند، مثل این که بعد از چند سال رئیس و محلّ توجّه و مطاع شَوَم، یا این کاری که من به دست گرفته ام، عاقبتش چنین و چنان خواهد بود، اینها همه سعادت این مرتبه است. و اگر شخصی باشد که همیشه تخیّل پیشامدهای سوء و ناگوار و غیر ملایم بامرتبه خیال مثل صور هولناک و وحشت آور را بنماید، مرتبه خیال او که این صور ناملایم خیالی را ادراک می کند و مشمئز می شود، با شقاوت است.
بالجمله؛ وجود هر چیزی به هر نحوی که هست، باید ادراکش هم به همان نحو بوده باشد و ملایم و ناملایمش هم به همان مناسبت خواهد بود. بنابر این عقول که مجرد و عقل محض هستند و ادراک حقایق نوریه می کنند (ولی ماده ندارند که منفعل باشند و در نتیجه ناملایمات داشته باشند) چون وجودند و ادراکشان قوی است، مدرکات آنها هم شریف و نوری است. لذا همیشه سعیدند. اساساً شقاوت در عالم عقول راه ندارد و همه بالذات سعیدند.
نتیجه این که مناط حصول سعادت سه چیز است: مدرَک و مدرِک و ادراک. هر قدر این سه چیز اعلی باشند، سعادت اعلی است و هرچه اینها قوی باشند، سعادت قوی تر و بیشتر است. مثل عقل اول که خودش کامل است یعنی مدرِک قوی است و ادراکش هم قوت دارد، مدرَکاتش هم اَبهی و شریف است؛ مثلاً ذات
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 75
خودش را ادراک می کند و ذات شی ء با شی ء کمالِ ملایمت را دارد.
معنی حدیث شریفِ کفی لی فخراً بأن أکون لک عبداً همین است.
و امّا انسان مادامی که در طبیعت است، چون مشوب به مادّه است، مرتبه عقل و قوه عاقله او سعادت صرف ندارد، چون ممکن است ناملایمات را ادراک کند. اکثر مردم در عالم طبیعت قوّه عاقله بالفعل ندارند تا بتوانند ادراک حقایق نوریّه و موجودات مجرّده دائمی را بنمایند؛ بلکه برخی مفاهیم کلیّه را ادراک می نمایند که از سنخ حقایق نیستند، و لذا در این عالم سعادت برای آنها نیست. بله، کمّلینی که بتوانند ادراک حقائق مجرّده نوریّه کنند، آن مرتبه از سعادت را دارا هستند.
آخوند(ره) وعده می دهد: انسان اگر چه در دار طبیعت نتوانسته با ارتیاض نفس، کشف شهودی مجردات را داشته باشد، ولی می تواند با براهینی سر و کار داشته باشد و بر وجود مبدأ و بر صفات کمالیه از قبیل قادر، حیّ، مرید، مدرک و غیره براهینی اقامه کند و قلبش قلب برهانی الهی باشد. خلاصه اگر خود را با این ادراکات مأنوس کند و توجّه نفس را از غیر با برهان قطع نماید، و با برهان متوجّه مبدأ و صفات کمالیه او شود، وقتی که نفس قابلیّت پیدا کرد و صاف شد و هنگامی که از این نشئه منتقل شد، به سبب مأنوس بودن با برهان، حقایق ثابته بر او کشف می شود و مدرکات بهیّه به خصوص علّة العلل اعلی و ابهی به نحو شهودی مکشوف می شود و سعادت بیشتر و اعلی و ادوم حاصل می گردد. و بالأخره مناط بهجت و ابتهاج، دریافتن و پیدا کردن ملایمات است یعنی
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 76
شخص ما یلائم ذات خود را بیابد.
در تعقیب حقیقت سعادت و شقاوت به نحو پند و وعظ می گوییم: از این که گفتیم سعادت عبارت از ادراک ملایم است و مثال زدیم سعادت قوّه ذائقه عبارت از ادراک ملایم اوست، مراد باید کشف شود و لذا می گوییم: می خواهیم معلوم کنیم که سعادت فلان قوّه چیست؟ مثلاً کرم خراطینی که جز حسّ لمس حالّ در جسمش، قوّه دیگری ندارد، اگر در خاکی باشد که خیلی ملایم با طبع اوست یعنی نه گرم باشد و نه سرد، نه صلب باشد و نه خفیف، نه خیلی تر باشد و نه خیلی خشک، خلاصه من جمیع الجهات از اوّل تکوین کرم تا آخر انحلال ترکیب وجودیش یا اکثر مواقع عمرش ملایم با او باشد، می توان گفت که این کرم در طول حیاتش، خوشبخت و سعید بوده است. ولی نمی توان گفت سعادت انسان هم به این سادگی حاصل می شود.
برای این که باید در انسان دو جهت ملاحظه گردد:
جهت اوّل: انسان مثل آن کرم خراطینی ساده نیست، بلکه یک معجونِ صاحبِ حیثیات و مراتب و قوا می باشد و فقط با خوشبختی و سعادت یک قوه و یک مرتبه نمی توان گفت سعید است؛ مثلاً اگر ذائقه اش همیشه توانست ذوق حلوا و شیرینی جات کند نمی توان گفت او علی الاطلاق خوشبخت و سعادتمند است بلکه باید قوای دیگر از قبیل عقل و قوّۀ خیال و مرتبه برزخیه اش را هم ملاحظه کرد و دید که به چه نحوه هستند یعنی آیا اینها هم ملایمات را ادراک می کنند یا خیر؟ مثلاً اگر خیال انسان ناراحت باشد ولی ذائقه اش به اطعمۀ شیرین دسترسی داشته باشد آیا این شخص حتّی در خیال هم خوشبخت است؟
و یا اگر سمع کسی کلمات ناهنجار و حرفهای اهانت آور و
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 77
فحشهای غلیظ و یا شماتتهای بسیاری می شنود، ولی غذای چربی در اختیار دارد که ملایم با ذائقۀ اوست و ذائقه اش آن را ادراک می کند، آیا این آدم از جهت قوّه سامعه هم خوشبخت است؟ خیر، البته سمع او، سعید نیست.
اگر کسی در رختخواب حریر بر روی تشک و متکای پَرِ قو خوابیده باشد که ملایم با حسّ لمس است، چون این حسّ، ادراک ملایم می کند، سعید است. ولی در همین حال اگر عزیزی از این شخص در بیابان بوده و هوا هم خیلی سرد و طوفانی و برف و کولاک باشد، قوّه خیالش با صوری که تخیّل می کند، مثلاً بلایی که از ناحیه سرما به سر عزیزش می آید خیلی ناراحت و بدبخت است، در صورتی که مدرکات قوۀ لمسش کاملاً ملایم خودش است.
والحاصل، انسان که این همه قوا دارد و معجون مرکبی است، اگر فقط با یک قوه از مجموعۀ قوایش ادراک ملایمات کند خوشبخت و سعید نیست.
جهت دیگری که در سعادت و شقاوت انسان باید ملاحظه شود انسان یک موجود موقّت مثل کرم خراطینی نیست، که خوشبختی او را فقط با ملاحظه این چند روزی که در خاک نرم و متوسط بوده ملاحظه کنیم؛ بلکه انسان باید مجموع مدّت حیات و زندگی خود را ملاحظه کند. چون انسان موجودی است که چند سالی در این دنیاست و بعد از این نشئه در نشئه آخرت خواهد ماند. آیا در این دنیا بر فرض محال که بگوییم پنجاه یا شصت سال ذائقه اش همه شیرینیجات را ذوق کرده و قوای لمس و سامعه و باصره اش هم با ملایمات طبیعی خود بود و ملایمات خود را ادراک کرد مثلاً در رختخواب پر قو خوابید، و گوشش الحان خوش
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 78 و نوای نی را شنید، سعادتمند شده است؟
چه بسا همین چند روز که در اینجا ملایم خود را ادراک کردند، سبب شود که عذاب الیم و نقمت عظیم ابدی و غیر متناهی فراهم گردد. منظور اصلی از زندگی دنیوی این است که مردم به مقامی برسند که مبلّغ آن به آن مقام رسیده است. ثُمَّ دَنی فَتَدَلّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی منظور او، این بود و راههای این سعادت را هم بیان نمود. ولی چون ما خوشبختی را تنها در این می بینیم که بطن و فرج خوشبخت باشند، به همین بسنده کردیم که خوشبختی مان در این چند روز دنیا باشد، غافل از این که این عالم حیات ندارد، سعادت ندارد، لذّت ندارد و لذّاتش مخلوط به هزاران اَلم است.
عالم طبیعت مبدأ سعادت و شقاوت آن جهان است و این جا دارالبند و مزرعه است. سعادت ابدی اینجا کِشته می شود و شقاوت ابدی اینجا درست می شود. اینجا فقط مبدأ و محلّ بذرافکنی است و درو آنجاست عالم دنیا مبدأ خوشبختی و بدبختی و منشأ و سرچشمه عذاب و الم و نعمت و صحت و سلامتی آن جهان است.
شاید در حدیث السعید سعیدٌ فی بطن اُمّه و الشقیّ شقی فی بطن اُمّه مراد از سعادت و شقاوت غیر از آنچه گفتیم نباشد، نه این که منظور حدیث این باشد که اینها امور ذاتیند چنانکه گفته اند: «الذاتی لایتغیّر و یا لا یُعلّل» و سعادت را از ذاتیات شمرده اند، و گفته اند: سعید، ذاتاً سعید است، و قابل تعلیل نیست چنان که شقی هم ذاتاً شقی است و قابل تعلیل نیست. مسلماً سعادت و شقاوت این طور نیست، بلکه این عالم مبدأ و مزرعه سعادت و شقاوت
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 79
آخرتی است.(49)
* * *
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 80