بستن بار سفر به نجف برای ملاقات یار
این فراق و جدایی از امام چند سال به طول کشید تا اینکه دوری ایشان برای ما مشکل شد به همین خاطر با جمعی از دوستان همفکر مانند آقایان محتشمی، شاکری، ناصری (امام جمعه فعلی شهرکرد)، حسن روحانی (نایب رئیس مجلس)، مرحوم آقای حاج محسن تهرانی که متأسفانه در نجف در رودخانه غرق شد و مرحوم حسین آقاکبیر که به تازگی رحلت کرده است و جمعی دیگر تصمیم گرفتیم که به نجف مشرف شویم و چون ما طلبه بودیم و مشکل سربازی هم داشتیم بنابراین گرفتن مجوز و گذرنامه برای ما امری
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 170 تقریباً غیرممکن بود و ناچار شدیم که قاچاقی و مخفیانه از مرز عبور کنیم. این بود که در ایام محرّم به طرف آبادان حرکت کردیم و تعدادی از ما توانستیم به کمک یکی از علمای آبادان مرحوم آقای قائمی از مرز عبور کنیم ولی عده ای از دوستان از جمله آقای کبیر دستگیر شده و به ایران برگردانده شدند. من به همراه خود نامه های زیادی برای امام برده بودم که از میان آنها می توان به نامه ای که شهید قاضی طباطبایی و آقای بنی فضل نوشته بودند اشاره کنم. بعداً متوجه شدم که آقای قاضی در کنار سؤالاتی که از امام پرسیده است از من نیز یاد کرده است و من وقتی برای تقدیم نامه ها و ملاقات امام، خدمتشان رسیدم با اظهار لطف و مرحمت زیاد ایشان رو به رو شدم.
خاطره دیگری که درباره لطف و عنایت حضرت امام نسبت به خودم دارم این است که هنگام مراجعت به ایران بعد از پایان سال تحصیلی برای خداحافظی خدمت ایشان رسیدم، امر فرمود که به داخل منزل بروم، در آن هنگام، امام به هر طلبه ای که به هر دلیل، قصد مراجعت به ایران را داشت مبلغی را به عنوان هدیه و توشه راه عطا می فرمود؛ به من نیز آقای قرهی که در دفتر ایشان بود مبلغی را داد و من دیدم این مبلغ بیش از آن مقداری است که به سایر طلاب می دهند (ظاهراً به هر طلبه سی دینار می دادند و پولی که به من داده بودند بیشتر بود) به همین جهت عرض کردم: آقا مثل اینکه در شمارش پول اشتباهی پیش آمده و این مبلغ زیاد است. آقای قرهی برگشت و در جواب من چیزی گفت که در یاد و خاطر من به صورت یک خاطره شیرین و فراموش نشدنی باقی مانده است. او گفت: من احساس می کنم امام به شما علاقه ویژه ای دارد خود این اعطایی فوق العاده نشان آن علاقه است و گفت علاوه بر این من دو دلیل دیگری برای این احساسم دارم: دلیل اول آنکه من مشاهده کردم در یک جلسه ای امام از شما تعریف می کرد و دلیل دوم عکس العملی است که امام در جواب سلام شما انجام می دهد. در آن موقع، هنگامی که من امام را در خیابان، حین تشرف به حرم و یا در جاهای دیگر می دیدم بدون اینکه نزدیک بروم و ایجاد مزاحمت بکنم از دور سلام و اظهار ارادت می کردم و ایشان نیز هنگام جواب به عنوان احترام دست بر سینه مبارکش می گذاشت. البته من خودم این را عملی عادی تلقی می کردم اما آقای قرهی گفت: امام
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 171 برای کمتر کسی هنگام سلام چنین احترام می کند و تو باید این عمل را قدر بدانی. قدردانی من از عمل بزرگوارانه امام این بود که سعی می کردم هرچه بیشتر و بهتر، خودم را با اعمال و رفتار ایشان منطبق کنم. شور و اشتیاق من نسبت به امام در آن زمان در خوابهایم نیز متجلی می شد و غالب شبها امام را در خواب می دیدم و از اینکه در کنار ایشان هستم حالت عجیبی به من دست می داد و بارها پیش آمده بود که از خواب بیدار می شدم و از اینکه این ملاقات در خواب بوده است سخت ناراحت می شدم و ساعتها گریه می کردم. بعد از تابستان همان سال توفیق تشرف دوباره به نجف حاصل شد و باز من امام را از نزدیک زیارت کردم. با تمام شدن سال تحصیلی به ایران برگشتم و قسمت این بود که ازدواج کنم و متأسفانه دیگر نتوانستم به نجف برگردم و ارتباطم با امام تا هنگام مراجعت ایشان به ایران در 12 بهمن 57 قطع شد. البته ایشان در این مدت به وسیله بعضی از دوستان اظهار لطف و محبت کرده بودند که توسط آنان به من رسید.
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 172