فصل سوم
خاطرات
محمدتقی بانکی
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 69
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 70
محمدتقی بانکی، در سال 1325 در تهران دیده به جهان گشود. پدرش چشمپزشک بود. او در سال 1342 دوران دبیرستان را به پایان رسانده و وارد دانشگاه تهران شد. مدرک کارشناسی عمران خود را از آن جا گرفته و راهی آمریکا گردید تا تحصیلات خود را تا مقطع دکترا ادامه دهد.
بانکی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در پستها و مقامهای گوناگونی مشغول به کار شد که از آنها میتوان به مدیریت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، سازمان برنامه و بودجه، شرکت فولاد ایران و وزارت نیرو اشاره کرد.
محمدتقی بانکی در راستای مسئولیتهای خود چند دیدار هم با امام خمینی داشته است که شرح آنها در این دفتر از نظر میگذرد.
(تاریخ مصاحبه 11 / 10 / 1376)
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 71 خیلی خوشحالم که در ماه مبارک رمضان توفیق پیدا کردم در خدمت شما عزیزان باشم امیدوارم که روح امام از این کار شاد و خدمتی در جهت اهداف مقدس ایشان باشد. من محمدتقی بانکی هستم که ششم اردیبهشت 1325 در تهران به دنیا آمدم و تحصیلاتم را در دبستان محمدی و دبیرستان علوی تهران گذراندم و در دانشگاه تهران، دانشکده فنی و رشته عمران در سال 1347 دانش آموخته شدم و بعد از سربازی در سال 1350 برای ادامه تحصیلات به امریکا رفتم و در دانشگاه میسوری شهر کلمبیا دکترا گرفتم. البته فوق لیسانس تعلیم و تربیت را هم در دانشگاه هوستون گرفتم و در زمان بازگشت به ایران با وجود اینکه پیشنهاد شده بود که در کانادا و سفارت ایران مشغول بشوم، فکر میکردم که چون انقلاب شده زودتر رها کردم و آمدم ایران.
اول در کانون پرورش فکری کودکان آمادگی داشتم که کار کنم بعد با حضور شهید محمدعلی رجایی و آقای بهزاد نبوی، دعوت شدم که در خدمت آن بزرگواران در نخستوزیری مشغول به کار شوم که در آن درگیریهای مفصل بنیصدر و مرحوم رجایی، ما نیز بودیم. به خصوص در مورد بودجه سال 60 که آن هیاهو را بنیصدر در روزنامه انقلاب اسلامی راه انداخته بود، از من خواستند که مقداری در این مقولات کار کرده و جواب بدهم. سپس آقای رجایی دستور داد در معاونت سازمان برنامه و بودجه کار کنم که آن بحثها را با بنیصدر داشتیم تا بتوانیم در مجله دنبال کنیم که متأسفانه حادثه هفت تیر اتفاق افتاد و ما را هم خیلی تو فکر فرو برد که چرا اینقدر پلیدی وجود دارد. این حادثه باعث شد که خیلی از نیروها توجهشان به اسلام و به انقلاب اسلامی شکلی عینیتر از قبل پیدا کند.
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 72 در سازمان برنامه مشغول بودم که کابینه دکتر محمدجواد باهنر شکل گرفت و در آنجا از من خواسته شد که به عنوان وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه باشم که متأسفانه عمر این کابینه نیز بسیار کوتاه بود. با شهادت مرحوم باهنر و رجایی، در کابینه آقای مهدوی کنی همان سمت را داشتم و پس از انتخاب آیتالله خامنهای به ریاست جمهوری و حضور آقای مهندس موسوی به عنوان نخستوزیر در این سمت ادامه کار دادم و در کابینه دوم آقای موسوی به عنوان وزیر نیرو مشغول به کار شدم و بعد برای مدتی از کابینه بیرون رفتم و در وزارت معادن و فلزات خدمت آقای مهندس آیتاللهی به عنوان قائم مقام ایشان در طرحهای عمده انقلاب شرکت کردم تا اینکه کابینه آقای هاشمی شکل گرفت و در وزارت معادن و فلزات به عنوان معاون وزیر و رئیس شرکت ملی فولاد مشغول کار شدم.
در سال 72 با توجه به اختلاف سلیقههای اداری، وزارت معادن و فلزات را ترک کردم و شش ماه بعد در صنایع ملی به عنوان مدیر عامل صنایع ملی و معاون وزیر صنایع مشغول شدم که در آنجا کارخانهها و چیزهایی که مصادره و در شورای انقلاب تصویب شده بود که در شرایط خاص و با بهبودی شرایط خصوصیاش کنند در ظرف 9 ماه 68 شرکت را خوشبختانه توانستیم بفروشیم و به دست بخش خصوصی بدهیم که قصهاش مفصل است. در همان زمان رئیس هیأت مدیره منطقه آزاد قشم هم بودم که هنوز هم این مسئولیت ادامه دارد.
□ برگردیم به زمان قبل از انقلاب، دکترایتان را در چه زمینهای گرفتید؟
■ در مدیریت کارهای سـاختمانی که به آن اصطلاحا «construction management» میگویند. در دنیای مدرن امروز
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 73 چون ساختمانها و سازههای بسیار سنگین از اسکلت ساختمانهای صد طبقه گرفته تا سدسازی و پل و نیروگاه کارهایی بسیار پرحجم است، یک رشتهای ابداع کردهاند به نام مدیریت کارهای ساختمانی که از تهیه موادش و انجام کارش و بهبود منابع مالی و سرمایهگذاریهایی که لازم است را شامل میشود. شما میدانید که ماشین آلات بسیار زیادی برای این کار لازم است، چه جوری این کار را بکنیم که به صرفه و صلاح باشد. این یک رشتهای شد که تخصص مدیریت کار ساختمانی در آن گفته شد. از زمانی هم که برگشتم در کادر علمی دانشگاه امیرکبیر پذیرفته شدم و الآن هم استادیار هستم. در مقطع فوق لیسانس دانشگاه صنعتی شریف درس دادم، در دانشگاه علم و صنعت درس دادم، در دانشگاه شهید بهشتی یک ترم درس دادم و الآن اشتغال فعلیام در دانشگاه امیرکبیر است که دو تا دوره فوق لیسانس و تز فوق لیسانس را با دانشجوها بودم و هفت تا کتاب تا حالا ترجمه کردم که چهارتای آن چاپ شده و سه تا هم زیر چاپ است که انشاءالله امیدوارم امسال و سال بعد بیرون بیاید.
□ آشنایی شما با جریانات سیاسی و نام حضرت امام از کی بود؟
■ عرض کنم اولین بار که نام مبارک حضرت امام به گوش من خورد، در روز تشییع جنازه مرحوم آیتالله بروجردی بود، در فروردین سال 1340. پدرم چشم پزشک متخصص بود و در آن دوره ایشان، جزو نادر پزشکانی بود که متدین بود و حتی کراوات هم نمیزد و ریش میگذاشت. خیلی هم مورد تأیید علما بود. ما مثلا قم دو دفعه با ایشان خدمت آیتالله بروجردی رفتیم. البته ایشان در سال 38 فوت شد، سرطان داشت و حتی بعد از فوت ایشان که ما میرفتیم این احمد آقا که توی دفتر آقای بروجردی بود ما را میبرد پیش آقا، بچه بودیم. دست
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 74 آقای بروجردی را ماچ میکردیم. وقتی آیتالله عبدالهادی شیرازی مرجع تقلید در نجف چشم درد داشت، پدر من و پروفسور شمس که استاد پدر من بود با هم رفتند نجف و ایشان را آوردند تهران، در جاده کرج باغی بود که آن موقع ما بچه 10ـ 11 ساله بودیم و در آنجا ایشان را مستقر کردند. خب هر روز پدرم برای معاینه میرفت، روز جمعه ما را هم میبرد. در هر صورت با علما مأنوس بود.
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 75