دکتر غلامعلی حداد عادل
دیدار با امام پس از شهادت برادرم
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) (تدوینگر)

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

دیدار با امام پس از شهادت برادرم

‏بار دیگری که خدمت امام رسیدم بعد از شهادت برادرم مجید حداد ‏‎ ‎‏عادل بود. او در هفتم مهرماه بعد از علمیات ثامن‌الائمه که به شکست ‏‎ ‎‏حصر آبادان انجامید در دارخوین به شهادت رسید. دوستان لطف کرده و ‏‎ ‎‏وقت ملاقاتی برای اعضای خانواده ما از جمله مرحوم پدرم، مادرم، ‏‎ ‎‏مرحوم مادربزرگم و خانم آن شهید گرفتند. ‏

‏در آن دیدار امام خیلی محبت و لطف کردند و من مختصری شهید ‏‎ ‎‏را معرفی کردم و از خدمات آن شهید در رادیو گزارشی داده و گفتم: از ‏‎ ‎‏جمله خدمات برادرم اهتمام به ساخت سرود «این بانگ آزادی است» ‏‎ ‎‏(نگفتم سرود الله اکبر، خمینی رهبر) و سرود شهید مطهری است و ‏‎ ‎‏برادرم مدیر رادیو بود. بعد هم مادرم گفت که من همیشه شرمنده ‏‎ ‎‏خانواده شهدا بودم که سهمی در این انقلاب نداشتم، حالا این شهید ما را ‏‎ ‎‏سرافراز کرد. پدرم نیز در آن دیدار صحبت کرد. پسر سه ساله و بسیار ‏‎ ‎‏شیطان و پر جنب و جوش اخوی شهید ما هم در جمع بود ما قبل از ‏‎ ‎‏دیدار نگران بودیم که او در خدمت امام شیطانی بکند، فلذا صبح آن روز ‏‎ ‎‏قربان صدقه‌اش رفته و دست به سر و گوشش کشیده بودیم که شهاب ‏‎ ‎‏جان وقتی خدمت امام رسیدیم مبادا شیطانی بکنی و او گفته بود، چشم. ‏‎ ‎

کتابامام به روایت دانشورانصفحه 112

‏بعد که رفتیم خدمت امام نشستیم او تازه یادش افتاد که باید چه کار ‏‎ ‎‏بکند و از همان جایی که نشسته بود همین طوری پشتک می‌زد، می‌رفت ‏‎ ‎‏جلوی امام و دو مرتبه بر می‌گشت پیش بقیه حالا همه مانده‌اند که چه ‏‎ ‎‏کار بکنند. من گفتم که: آقا دعا کنید تا این بچه که پسر شهید است ‏‎ ‎‏شیطنتش را کنار بگذارد. امام خندیدند و گفتند: بچه خوب است که ‏‎ ‎‏شیطان باشد. امام با این سخن ما را آرام کردند که نگران و ناراحت ‏‎ ‎‏نباشیم و خیلی راحت برخورد کردند. سپس به خدمتشان عرض کردم که ‏‎ ‎‏کسی درباره برادر شهید ما خوابی دیده است و فرد ساده‌دل و ‏‎ ‎‏کم‌تحصیلاتی است که اصلا اهل قرآن خواندن و این حرف‌ها نیست و با ‏‎ ‎‏معارف اسلامی و اصلاحات دینی آشنایی ندارد و او یک هفته بعد از ‏‎ ‎‏شهادت اخوی ما خواب دیده است که در یک باغ و بوستان خرمی آن ‏‎ ‎‏شهید لباس فاخر سبز رنگی به تن دارد و این فرد از اخوی ما سؤال ‏‎ ‎‏می‌کند که مجید آقا این لباس چیست؟ و مجید پاسخ می‌دهد این ‏‎ ‎‏استبرق‏‎[1]‎‏ است او قسم می‌خورد که تا آن زمان کلمه استبرق را نشنیده ‏‎ ‎‏است و آمده بود پیش ما که استبرق چیست، ‌گفتیم: چطور؟ پاسخ داد که ‏‎ ‎‏در خواب مجید آقا را دیدم لباس سبزی به تنش بود و گفت: این استبرق ‏‎ ‎‏است، امام فرمودند که این بشارت است. ‏

‎ ‎

کتابامام به روایت دانشورانصفحه 113

  • . استبرق: به پارچه ابریشمی ضخیم (دیبای ستبر) گفته می شود. این کلمه چهار بار به شرح زیر در قرآن  آمده است: سوره کهف آیه 31، سوره دخان آیه 53، سوره الرحمن آیه 54، سوره انسان آیه 21.