فصل یازدهم: عزّت نفس
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : رجایی، غلامعلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

فصل یازدهم: عزّت نفس

 

 فصل یازدهم: عزّت نفس

 


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 263


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 264

هرگز ندیدم خواهشی کنند

‏هیچگاه دیده نشد که امام از کسی تقاضایی بکنند و یا منتی را بپذیرند. من در تمام‏‎ ‎‏مدتی که ایشان را می شناختم، هرگز ندیدم از کسی خواهشی بکنند. مثلاً اگر فروشنده ای‏‎ ‎‏جنسی را گران می فروخت، برای ارزان خریدن آن هیچ نمی گفتند و می گذشتند.‏‎[1]‎

خدا ضامن روزی شماست

‏بعد از وفات آیت الله بروجردی عده ای از طلاب و محصلین نگران وضع آینده‏‎ ‎‏حوزه بودند. بعضی برای اصل حوزه و بعضی کوتاه نظرها برای وضع مادی حوزه. ایام‏‎ ‎‏مسافرت طلاب در ماه محرم فرا رسید. برخی از آقایان سفارش می کردند هنگامی که به‏‎ ‎‏شهرستانها رفتید به مردم گوشزد کنید که حوزه احتیاج به مادیات و پول دارد، اما امام در‏‎ ‎‏سخنرانی خودشان فرمودند: «مبادا به شهرستانها و بلاد که می روید آبروی حوزه را ببرید‏‎ ‎‏و دست گدایی برای حوزه دراز کنید. خداوند ضامن روزی شماست و این حوزه را‏‎ ‎‏حفظ می فرماید».‏‎[2]‎

غصّه روزیتان را نخورید

‏بعد از درگذشت حضرت آیت الله بروجردی که چهل روز حوزۀ علمیه قم تعطیل‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 265

‏شد در اولین روزی که آقایان درس را شروع کردند امام در مسجد اعظم طی نصیحتی به‏‎ ‎‏طلاّب فرمودند: «هیچوقت غصّۀ روزیتان را نخورید» (طلاب می گفتند آقای بروجردی‏‎ ‎‏که مرحوم شده طلاب باید چه کار کنند) امام می فرمودند: «شما باید آنقدر همتّتان‏‎ ‎‏عالی باشد که دنیا به اندازۀ پر کاهی در نظر شما ارزش نداشته باشد».‏‎[3]‎

شما به راه خودتان بروید

‏یادم می آید هنگام رفتن به حرم، در اواسط راه و در کوچه به امام برخورد کردیم و‏‎ ‎‏چون دوست داشتیم که همراه ایشان باشیم، پشت سر ایشان به طرف حرم مطهّر حرکت‏‎ ‎‏کردیم امام وقتی متوجّه حضور ما شدند، ایستاده و فرمودند: «آقایان فرمایشی دارند؟»‏‎ ‎‏گفتیم: «نه! عرضی نداریم، فقط دوست داریم که همراه شما باشیم و از این کار لذّت‏‎ ‎‏می بریم» فرمودند: ‏«شَکر الله سَعْیَکُم‏. من از این کار شما تشکّر می کنم شما آقا هستید، ‏‎ ‎‏طلبه هستید. محترم هستید، من دوست ندارم که شخصیّت شما با دنبال من حرکت‏‎ ‎‏کردن کوچک شود. شما به راه خودتان بروید و من هم براه خود می روم».‏‎[4]‎

طلاب عزّت نفس داشته باشند

‏امام دوست داشتند طلاب عفیف باشند و عزّت نفس داشته باشند. گاه اتّفاق‏‎ ‎‏می افتاد بعضی از طلاب می آمدند و اظهار احتیاج می کردند که امام با آنها برخورد‏‎ ‎‏ملاطفت آمیزی نداشتند. البته این به آن معنا نبود که کمک نکنند. بارها خودم به واسطۀ‏‎ ‎‏نامه و یادداشتی خدمتشان عرض می کردم که فلانی مقداری احتیاج دارد، امام با آغوش‏‎ ‎‏باز عنایت می کردند. ولی اگر شخصی خودش می آمد و اظهار می کرد، خوششان‏‎ ‎‏نمی آمد. بارها اتفاق می افتاد بعضی ها که اخلاق امام را نمی دانستند می آمدند و اظهار‏‎ ‎‏نیاز می کردند و امام با دستشان رد می کردند و می فهماندند که این کار درستی نیست‏‎ ‎‏(مخصوصاً اگر جایی بود که یکی دو نفر هم ناظر بودند) امام دوست داشتند که همه‏‎ ‎‏طلاب نسبت به مسایل دنیا عزّت نفس داشته باشند و آن حالت توکّل و عزّت نفس‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 266

‏خودشان را حفظ کنند.‏‎[5]‎

نمی خواستند روح توقّع در طلاب باشد

‏برخی از طلاب وجوهی را برای امام می آوردند. برخورد امام با این گونه افراد به‏‎ ‎‏نحوی سازنده بود که باعث می شد روح توقع در طلاب بوجود نیاید و آنها مناعت‏‎ ‎‏نفسشان را از دست ندهند و برای پول به کسی خضوع و خشوع نکنند بعضی از دوستان‏‎ ‎‏به من پیشنهاد کردند خدمت امام عرض کنم که در این مسایل اینقدر سختگیری نکنند‏‎ ‎‏امّا من نمی پذیرفتم چون می دانستم تمام کوشش امام این است که در افراد روحیه تملق، ‏‎ ‎‏سالوسی و ریا بوجود نیاید و اگر هم مختصر زمینه ای در بعضی افراد بود با آن برخورد‏‎ ‎‏امام از بین می رفت.‏‎[6]‎

این طور زیارت شایسته نیست

‏یک وقت بعضی از طلاب و اهل علم ایرانی از راه آبادان به طور غیر قانونی و بدون‏‎ ‎‏اخذ ویزا وارد عراق می شدند و از اینرو بعضاً در مرز گرفتار مأمورین عراقی شده و روانه‏‎ ‎‏زندان می شدند، و چه بسا مورد اهانت قرار می گرفتند و سپس با وساطت و توصیه آقایان‏‎ ‎‏علما نجات پیدا می کردند و به زیارت کربلا و نجف می رفتند. یک شب که در نجف در‏‎ ‎‏محضر امام بودم معظم له در همین رابطه اظهار نگرانی کردند و فرمودند: «زیارت امام‏‎ ‎‏حسین(ع) به هیچ وجه شایسته نیست که با این ذلّت و خواری توأم باشد».‏‎[7]‎

خم به ابرو نمی آوردند

‏وقتی مرحوم آقای سید فضل الله خوانساری، داماد آیت الله سید احمد خوانساری از‏‎ ‎‏طرف ایشان و علمای تهران برای استعلام از حال امام در ترکیه با ایشان ملاقات کرد، ‏‎ ‎‏به امام پیشنهاد نمود که یکی از بستگان یا نزدیکان ایشان جهت ادارۀ امور زندگیشان در‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 267

‏تبعیدگاه رهسپار ترکیه شود. امام برای اینکه مقامات ایران را نسبت به ترکیه بدبین سازد‏‎ ‎‏که به تبعید او در ترکیه پایان داده شود (چون مکالمات ایشان را مأموران ساواک ضبط‏‎ ‎‏می کردند) و به او اظهار داشتند به کسی احتیاجی ندارم. آقای علی بی رییس ساواک‏‎ ‎‏شهر بورسا از من به نحو احسن پذیرایی می کنند. بعدها شهید حاج آقا مصطفی خمینی‏‎ ‎‏نقل می کرد، آنگاه که به حضور امام در تبعیدگاه ترکیه رسیدم از نظر غذایی وضع ایشان‏‎ ‎‏به حدّی بود که اگر دیرتر می رسیدم امام مریض می شد هر خوراکی را که برای‏‎ ‎‏ایشان می آوردند بدون آنکه خم به ابرو بیاورند می خوردند و هرگز خوراک مورد نیاز خود‏‎ ‎‏را طلب نمی کردند.‏‎[8]‎

برای چه این کار را بکنم؟

‏مرحوم آیت الله سید مصطفی می گفتند: «پس از دو ماه که امام در ترکیه، به بورسا‏‎ ‎‏محبوس بودند، وقتی خدمت ایشان رسیدم، دیدم امام پرده های اتاق را در این دو ماه‏‎ ‎‏کنار نزده اند، یعنی دو ماه در اتاقی به سر برده اند و بیرون را تماشا نکرده اند. گفتم چرا‏‎ ‎‏این کار را نکردید، امام در جواب فرمودند: «برای چه این کار را بکنم؟» برای ایشان این‏‎ ‎‏مسایل مطرح نبود، بیرون برای ایشان تماشا نداشت. من از ایشان خواستم که پرده ها را‏‎ ‎‏کنار بزنم. امام به خاطر من موافقت کردند، و بعد از دو ماه امام منظره بیرون را که بسیار‏‎ ‎‏وسیع و گلکاری بود دیدند» و این نشان دهندۀ حالت روحی امام بود که زندان و تبعید‏‎ ‎‏برای ایشان مفهوم ندارد.‏‎[9]‎

نمی خواستم کوچکترین خواهشی بکنم

‏مرحوم حاج آقا مصطفی می گفت وقتی مرا به ترکیه تبعید کردند و من بعد از سه‏‎ ‎‏چهار ماه به خدمت امام رفتم دیدم لای پرده های اتاق فقط یک ذره باز است و روشنایی‏‎ ‎‏کمی به داخل اتاق می آید خدمتشان عرض کردم چرا این پرده ها را کنار نمی زنند. بعد‏‎ ‎‏پرده ها را کشیدم کنار و گفتم چرا شما در تاریکی نشسته اید؟ فرمودند من نمی خواستم‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 268

‏کوچکترین خواهشی‏‎[10]‎‏ حتی در مورد پرده از اینها بکنم.‏‎[11]‎

من بر تو منت دارم

‏در نجف شخصی که بدهی قابل توجهی از وجوهات اسلامی داشت خدمت امام‏‎ ‎‏رسید. ضمن پرداخت وجوه، امام از صحبتهای او استنباط می کند که این فرد می خواهد‏‎ ‎‏بر امام منّتی بگذارد که با اعتراض شدید امام مواجه می شود. امام به او فرمودند: «من‏‎ ‎‏باید بر تو منّت داشته باشم که مسؤولیت بزرگی را از گردن تو برداشتم و به عهدۀ خود‏‎ ‎‏واگذار نمودم».‏‎[12]‎

بردار و برو!

‏یکی از تجار ایرانی مبلغی سنگین به عنوان وجوه شرعی به نجف خدمت امام‏‎ ‎‏آورده بود. ضمن تقدیم وجه از موضع کسی که از پول هنگفتی دل کنده و امتیاز آن را به‏‎ ‎‏دیگری اعطا کرده درخواست کرد که امام به اصطلاح تخفیفی بدهند و مثلاً خمس‏‎ ‎‏اتومبیلش را از او نگیرند. امام تمام وجه را جلوی او گذاشته و فرمودند: بردار و برو!‏‎ ‎‏شما گمان می کنید حالا که این پول را اینجا آورده اید، منّتی بر ما دارید؟ نخیر، این ما‏‎ ‎‏هستیم که بر شما منت داریم. چرا که با پرداخت آن و قبول ما، شما برئُ الذمه‏‎ ‎‏می شوید و تازه اول مسؤولیت ماست».‏‎[13]‎

جلوی آنها بلند نمی شوند

‏بعضی از تجار سرشناس از ایران به نجف می آمدند و پول زیادی برای امام به‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 269

‏عنوان وجوهات همراه خود می آوردند که مثلاً گاهی یک میلیون تومان بود که در آن زمان‏‎ ‎‏پول زیادی به حساب می آمد ولی امام جلوی آنها بلند نشده و خیلی عادی و معمولی‏‎ ‎‏برخورد می کردند. و فقط به آنها می فرمودند: ان شاء الله خداوند قبول کند در عین حال‏‎ ‎‏گاهی در همان مجلس یک طلبه عادی می آمد و امام تمام قامت جلوی او بلند‏‎ ‎‏می شدند که باعث تعجّب همگان می شد اعتقاد امام این بود که آن تاجر تکلیفش را‏‎ ‎‏انجام داده که این پول را آورده است.‏‎[14]‎

نسبت به تحویل وجوهات بی اعتنا بودند

‏حقیر بارها قبل و بعد از انقلاب از بسیاری به عنوان گله شنیده ام که گفته اند چرا‏‎ ‎‏دفتر یا بیرونی منزل امام با ما چنین رفتاری کرده یا می کند در حالی که ما در خانه هر‏‎ ‎‏کدام از آقایان مراجع رفته و وجوهی برده ایم احترام بیشتری به ما کرده اند ولی هر وقت به‏‎ ‎‏خانۀ امام رفته ایم در برخورد اولیه با ما خیلی خوب بوده و به گرمی از ما استقبال کردند‏‎ ‎‏ولی آنگاه که مسأله پرداخت دیون شرعی به میان آمده با سردی محسوسی از طرف امام‏‎ ‎‏روبرو شده ایم به طوری که در موقع مراجعت، امام آن اعتنای اولیه را نداشتند.‏‎[15]‎

نباید بر من منتی داشته باشید

‏برخی از آقایان بودند که نسبت به تملق گویان و آنان که وجوهات بیشتری می آوردند‏‎ ‎‏نوعی خضوع یا تواضع بیش از حد نشان می دادند. ولی امام نه تنها خضوعی نمی کردند‏‎ ‎‏بلکه با یک نوع بی اعتنایی برخورد می کردند که بیانگر این امر بود که صرف وجوهات‏‎ ‎‏دادن دلیلی برای احترام فوق العاده ندارد. زیرا نظر امام این بود که شما وظیفۀ خود را‏‎ ‎‏انجام می دهید. خیال نکنید بر من منتی دارید. شما با این پول دادن راحت می شوید و‏‎ ‎‏من که می خواهم این پولها را در راه خودش مصرف کنم در زحمت قرار می گیرم.‏‎ ‎‏بنابراین شما که برای من ایجاد زحمت کرده اید دیگر نباید منتی بر من داشته باشید.‏‎[16]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 270

در تمام عمرم دنبال پول نرفتم

‏بارها کسانی بودند که خدمت امام می رسیدند و به ایشان عرض می کردند اینهایی‏‎ ‎‏که به مکه می آیند نوعاً مقلد شما هستند و به شما علاقه مند هستند و می خواهند‏‎ ‎‏وجوهاتشان را به شما بدهند لازم است کسی را همه ساله به مکه بفرستید ولی ایشان‏‎ ‎‏قبول نمی کردند بعضیها می خواستند حاج آقا مصطفی را به مکه برای این کار بفرستند‏‎ ‎‏اما امام راضی نمی شدند تا اینکه یکسال حاج آقا مصطفی به من پیشنهاد کرد که از‏‎ ‎‏طرف امام به مکه بروم و به عنوان وکالت از طرف امام وجوهات مردم را جمع آوری کنم.‏

‏وقتی خدمت امام رسیدم که با ایشان خداحافظی کنم مطلبی فرمودند که برای من‏‎ ‎‏نصیحت خیلی بزرگی شد . امام فرمودند: من هیچوقت دنبال پول نرفتم در تمام مدّت‏‎ ‎‏عمرم دنبال پول نرفته ام، می خواهم رفقایم هم همینطور باشند. چون امام شنیده بود که‏‎ ‎‏وقتی یک تاجری می آید بعضی چطور دنبال او می روند یا می فرستند دنبال او که او را‏‎ ‎‏ببینند و وجوهاتشان را بگیرند بعد به من فرمودند هیچ وقت شما را داخل کاروانها نبینم‏‎ ‎‏اصلاً به دیدن کسی هم در کاروانها لازم نیست بروید چون از طرف من وکالت دارید‏‎ ‎‏ممکن است بعضی خیال کنند که آمده اید حساب مردم را برسید و وجوهات بگیرید.‏‎ ‎‏فقط اگر کسی آمد و مسأله ای از شما سؤال کرد جواب بدهید اما اگر کسی خواست به‏‎ ‎‏شما پول بدهد بگیرید و رد نکنید. من هیچوقت راضی نیستم که تو برای پول آوردن‏‎ ‎‏برای من دست و پایی بکنی. بگذار مردم به روش خودشان هر طور می خواهند وجوهات‏‎ ‎‏بدهند. شما جای خودتان باشید هر کس خواست وجوهات بدهد خودش پیش شما‏‎ ‎‏بیاید.‏‎[17]‎

احتیاجی نیست

‏سالها قبل از انقلاب یکی از ثروتمندان اهل خمین که ثروت خیلی زیادی داشت‏‎ ‎‏برادرش فوت کرده بود. بعد از اینکه پول زیادی داد و برادرش را در جای مخصوص از‏‎ ‎‏حرم حضرت معصومه دفن کرد از من تقاضا کرد خدمت آقا برسد. به امام عرض کردم.‏‎ ‎‏به حساب اینکه آن آقا اهل خمین بود امام ایشان را پذیرفت. من فکر کردم چون او پول‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 271

‏خیلی زیادی دارد می تواند کمک مؤثری برای شهریه طلاب کند و قاعدتاً پهلوی هر کس‏‎ ‎‏می رفت به نظر می آمد که احترام زیادی به او بکند. وقتی با او وارد منزل امام شدیم و‏‎ ‎‏امام تشریف آوردند این شخص گفت از قرار معلوم حضرتعالی کسالت دارید اگر‏‎ ‎‏اجازه می فرمایید من دو نفر دکتر متخصص از خارج بخواهم تا بیایند و حضرتعالی را‏‎ ‎‏معالجه کنند. امام فرمودند: «احتیاجی نیست». (زمان نخست وزیری امینی بود) امام‏‎ ‎‏فرمودند: «امینی هم کسی را فرستاده و گفته است که دکتر بیاید و ما نپذیرفتیم و قبول‏‎ ‎‏نکردیم. من خودم دکتری را در تهران سراغ دارم که گاهگاهی به ما سر می زند و معالجه‏‎ ‎‏می کند، همان کافی است» هر چقدر این شخص اصرار کرد که آقا من از شما خواهش‏‎ ‎‏می کنم، می فرمودند: «نه» و با این شخص با کمال بی اعتنایی برخورد کردند، که این‏‎ ‎‏حاکی از صفای روح و عدم توجه امام به دنیا و ظواهر دنیا بود. اینکه حالا با این‏‎ ‎‏شخص گرم گرفته شود تا مثلاً پولی بدهد برای شهریه طلاب و حوزه... روح امام خیلی‏‎ ‎‏بلندتر و بالاتر از این مسایل بود.‏‎[18]‎

به فکر ارتباط با ثروتمندان نبودند

‏در بعضی از افراد پیدا می شد که سعی می کردند انس با عوام و تحصیل درآمدهای‏‎ ‎‏دنیایی را از راه ارتباط با عوام را یک نحوه کمال و نبوغ برای خود بدانند. اما امام این‏‎ ‎‏رویه را به شدت محکوم کرده و در درس عموماً و در موعظه های پایان درس خصوصاً‏‎ ‎‏این روش را می کوبیدند و هرگز به فکر این نبودند که با ثروتمندان و زراندوزان دنیا‏‎ ‎‏نزدیک باشند؛ لذا مرجعیت به خدمت ایشان رفت، بدون اینکه ادعای زعامت داشته‏‎ ‎‏باشند.‏‎[19]‎

نامی از من برده نشود

‏قبل از اینکه امام تبعید شوند صاحب یکی از کارخانجات بزرگ در تهران‏‎ ‎‏مسجدی ساخت و برای امامت آن مسجد از امام تقاضا کرد که ایشان مبلّغی را برای‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 272

‏ارشاد مردم اعزام نمایند. امام ابتدا با اکراه این موضوع را پذیرفتند. ولی پس از تعیین یک‏‎ ‎‏روحانی و در هنگام اعزام او فرمودند: «وظیفۀ شما علاوه بر تبلیغ و ارشاد این است که‏‎ ‎‏دو موضوع را از یاد نبرید، اول در این مسجد نامی از من برده نشود. دوم برخورد شما با‏‎ ‎‏بانی مسجد به گونه ای باشد که خیال نکند به ثروت و مال او چشم طمع دوخته ایم».‏‎[20]‎

ناچار شدم همراه او باشم

‏مرحوم شیخ نصرالله خلخالی می گفت یکی از ثروتمندان اصفهان که مرد متشخّص‏‎ ‎‏و آدم خوبی هم بود علاوه بر وجوه سرشار خویش همواره به حوزه ها کمک می کرد، ‏‎ ‎‏ضمناً علاقۀ زیادی هم به امام داشت. در زمان طاغوت که فشار زیادی به مردم‏‎ ‎‏می آوردند که کسی از ایران با امام تماس نگیرد آن ثروتمند اصفهانی که سالهای طولانی‏‎ ‎‏با من رفیق بود به نجف آمد. می خواست خدمت امام برسد که هم ایشان را زیارت کرده‏‎ ‎‏باشد و هم مبلغی پول به عنون کمک به شهریۀ طلاب به امام بپردازد ولی چون من‏‎ ‎‏می دانستم که معمولاً امام در چنین مواردی به افراد با نوعی بی اعتنایی برخورد می کنند و‏‎ ‎‏ممکن است در روحیۀ آن شخص اثر معکوس داشته باشد ناچار شدم خودم با ایشان به‏‎ ‎‏خدمت امام برسیم.‏‎[21]‎

درخواستی نمی کنم

‏امام همواره آماج حملات دشمن بودند و یک تنه در برابر این حرکتها می ایستادند‏‎ ‎‏و ما این حرکت تهاجمی ایشان را نسبت به ظلم ظالمین و ستم ستمگران و نسبت به‏‎ ‎‏کفر حکومت بعث عراق در مقاطع مختلف شاهد بودیم. از جملۀ این موارد هنگامی‏‎ ‎‏بود که مرحوم آیت الله حکیم برای اعتراض به رژیم بعث به بغداد رفتند. مسلمانان و‏‎ ‎‏شیعیان از سراسر عراق دسته دسته برای زیارت ایشان می آمدند و این خود یک حرکت‏‎ ‎‏ضد حکومتی بعثی بود که انجام می شد. لذا رژیم بعث عراق به منزل آیت الله حکیم‏‎ ‎‏حمله کرد و آنجا را محاصره نمود‏‏؛ در خانه را بست و کسانی را که مراجعه می‏‏ کردند‏‎ ‎‏دستگیر کرد و در نتیجه آیت الله حکیم به صورت قهر به کوفه رفتند و درس خود را هم‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 273

‏تعطیل کردند و در آخر عمر، این مرجع جهانی شیعه با یک غربت و مظلومیتی دار فانی‏‎ ‎‏را وداع کردند. علمای نجف از ترس و وحشت و اینکه نکند مورد قهر و غضب رژیم‏‎ ‎‏واقع شوند از رفت و آمد و حشر و نشر با ایشان خودداری می کردند؛ اما این امام بودند‏‎ ‎‏که با همان ویژگی و شجاعت پیامبرگونه به دیدن ایشان می رفتند و هر روز مرحوم حاج‏‎ ‎‏آقا مصطفی را برای دیدن او به منزلشان می فرستادند. اینجا بود که رژیم بعث عراق‏‎ ‎‏حاج آقا مصطفی را دستگیر کرده و به بغداد انتقال داد. هاله ای از ترس و وحشت در‏‎ ‎‏نجف حکمفرما شده بود، همه دسته دسته به خانۀ امام می آمدند و می خواستند که از‏‎ ‎‏رژیم بعث عراق رسماً بخواهد که حاج آقا مصطفی را آزاد نماید. چون همه خوف آن را‏‎ ‎‏داشتند که بلایی سر ایشان بیاورند. ولی امام در پاسخ می فرمودند: «مبارزه این سختیها‏‎ ‎‏و تلخیها را بدنبال دارد، کسی که در این راه گام بر می دارد هیچ وقت از دشمن خود‏‎ ‎‏تقاضایی نمی کند و اگر مصطفی را هم بکشند من برای آزادی او درخواستی نمی کنم.»‏‎ ‎‏مدتی نزدیک به یک هفته مرحوم حاج آقا مصطفی در زندان بغداد بود و از سرنوشت او‏‎ ‎‏هیچکس خبری نداشت.‏‎[22]‎

باید استغفار کند

‏یکی از دوستان که از یاران دیرینۀ امام در نجف و مورد علاقۀ ایشان بود به چاپ‏‎ ‎‏برخی از تألیفهای آیت الله شهید مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی اقدام کرد و از طریق‏‎ ‎‏غیر دفتر نامه ای خدمت امام به این مضمون نوشته بود که بحمدالله کتاب... از استاد‏‎ ‎‏شهید مرحوم آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی به چاپ رسید. در نظر داریم چنانچه‏‎ ‎‏موافقت داشته باشید و مبلغی کمک فرمایید ما نیز از حق چاپ گذشت کنیم تا کتاب به‏‎ ‎‏قیمت ارزان زیر قیمت عادی و نیمه رایگان به بازار عرضه شود. وقتی امام نامه را‏‎ ‎‏ملاحظه کردند با ناراحتی و تأثر به ما که در محضرشان بودیم فرمودند: «این آقای...‏‎ ‎‏برای من چه نوشته است؟ او با این نامه به مصطفی و کتابش توهین کرده است. ایشان‏‎ ‎‏استغفار کند از این توهین باید استغفار کرد.‏‎[23]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 274

من شخصاً دخالت نمی کنم

‏امام تشخیص داده بودند از کسی که به او اعتقاد ندارند و او را جزو ظلمه و فساق‏‎ ‎‏می دانند درخواست و خواهشی نکنند؛ این مبنای ایشان بود. یک وقتی عده ای از افراد‏‎ ‎‏منافقین در عراق دستگیر شده بودند. تراب حق شناس هم در همین رابطه آمده بود‏‎ ‎‏عراق و نامه ای از آیت الله طالقانی که به صورت نامرئی برای امام نوشته بود همراه‏‎ ‎‏داشت. من ایشان را خدمت امام بردم. وقتی خدمت امام رسید، آن نوشته را ظاهر کرد.‏‎ ‎‏آیت الله طالقانی برای اینکه امام اطمینان پیدا کند که حق شناس از طرف وی آمده است‏‎ ‎‏خاطره ای که با امام و آقای زنجانی داشته بودند برای او نقل کرده بود که به عنوان صداق‏‎ ‎‏برای امام نقل کند. پیامی هم مرحوم آیت الله طالقانی توسط تراب حق شناس به من داده‏‎ ‎‏بود تا اینکه من مطمئن شوم که از طرف ایشان آمده است؛ البته این پیغام هم خاطره ای‏‎ ‎‏بود بین من و آیت الله طالقانی از ملاقاتی که با ایشان در پشت میله های زندان داشتم.‏‎ ‎‏منظور آیت الله طالقانی این بود که امام از مسؤولین عراق بخواهند که این گروه را آزاد‏‎ ‎‏کنند. بعد از این جریانها امام فرمودند: «من باید فکر کنم» روز بعد که رفتم خدمتشان‏‎ ‎‏فرمودند: «من شخصاً دخالت نمی کنم زیرا اگر من از بعثی ها چیزی را بخواهم در آینده‏‎ ‎‏مدیون آنها خواهم بود و آنان چیزهایی از من خواهند خواست.» من مقداری توضیح‏‎ ‎‏دادم که شاید مؤثر بیفتد. ایشان فرمودند: «اگر الان آقای طالقانی و آقای زنجانی این‏‎ ‎‏جا نشسته باشند و هر دو هم این را به من بگویند من نمی پذیرم، زیرا بنا ندارم از کسی‏‎ ‎‏که اعتقاد به او ندارم و او را جزء ظلمه و فاسد می دانم چیزی بخواهم ولی خودتان اگر‏‎ ‎‏می توانید کاری انجام دهید مانعی ندارد».‏‎[24]‎

این کار را نمی کنم

‏قبل از ماجرای پانزده خرداد که در خدمت امام بودیم یک وقتی یکی از رفقای من‏‎ ‎‏می خواست به کربلا برود. به من گفت: «یکی از دوستان من در کربلاست و بناست که‏‎ ‎‏دعوتنامه ای برای من بنویسد تا من به کربلا بروم.» من که جاهل بودم و امام را‏‎ ‎‏نمی شناختم به دوستم گفتم: «من برای تو این کار را درست می کنم و منظورم این بود‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 275

‏که به امام عرض کنم که طی نامه ای سفارشی به دستگاه بکنند. یک روز که امام در‏‎ ‎‏کوچه به طرف منزل می رفتند مطلب را خدمت ایشان عرض کردم. فرمودند: «من‏‎ ‎‏نمی کنم». من ارادتی که به ایشان داشتم پس از این حرف صد برابر شد، چون خیال‏‎ ‎‏می کردم که چون همیشه در محضرشان هستم و به درس ایشان حاضر می شوم به صرف‏‎ ‎‏گفتن من توصیه لازم را می نویسند؛ ولی دیدم ابداً این بزرگوار این حسابها را نمی کند.»‏‎[25]‎

خودتان را از ذلت نجات دهید

‏بنده در همان لحظۀ اول برخورد (ورود امام از پاریس به تهران) در چهره اکثر این‏‎ ‎‏نیروهای انتظامی علاقه و عشق به امام را مشاهده کردم. امام در همان لحظات اوّل چند‏‎ ‎‏جمله برایشان صحبت کردند که: «این شاه و دربار شما را تحقیر کرده اند و شخصیت‏‎ ‎‏شما را لگدمال کرده اند، شما را در برابر امریکاییها کوچک شمرده اند. شما باید همت‏‎ ‎‏کنید و خودتان را از آن ذلت و حقارت نجات دهید.» و بعد هم فرمودند که: «شما دیگر‏‎ ‎‏راحت باشید که شاه دیگر بر نمی گردد و از کسی ترسی نداشته باشید، شاه دیگر قدرت‏‎ ‎‏اینکه برگردد و شما را اذیت کند ندارد».‏‎[26]‎

زیر بار من هم نرو

‏یکی از نزدیکان امام نقل می کرد: یک روز در جریانی که بین من و یکی از‏‎ ‎‏شخصیتها پیش آمده بود سخت نگران بودم. خدمت امام رفته و موضوع را به ایشان‏‎ ‎‏گزارش کردم و در پایان عرض کردم من در دنیا زیر بار احدی غیر از شما نخواهم رفت.‏‎ ‎‏امام فوراً و بدون تأمّل فرمودند: «زیر بار من هم نرو!»‏‎[27]‎

کارشان بوی ذلت نداشت

‏از صفات بارز امام این بود که محال بود در طول زندگی کاری که کوچکترین بوی‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 276

‏ذلت بدهد، انجام بدهند.‏‎[28]‎

اگر نان و پنیر خودمان را بخوریم

‏امام بارها به این مطلب اشاره فرموده اند که: «اگر روی پای خودمان بایستیم و نان‏‎ ‎‏و پنیر خودمان را بخوریم بهتر است تا در پارکهای زیبا و ماشینهای آخرین سیستم ولی‏‎ ‎‏در سایۀ رفاه دیگران باشیم.‏‎[29]‎

رساله هم مثل سایر احتیاجات است

‏وقتی رساله امام که چاپ شد در ابتدا تعداد محدودی به افرادی مجانی داده شد‏‎ ‎‏که البته این رسم معمول و متعارف همه مراجع بود اما به محض اینکه امام فهمیدند‏‎ ‎‏تعداد کمی از رساله های ایشان به صورت رایگان به افراد داده شده است سریع جلوی‏‎ ‎‏این کار را گرفتند و فرمودند: رساله هم مثل سایر احتیاجات زندگی افراد است بالاخره‏‎ ‎‏یا افرادی به این رساله نیاز دارند یا نیاز ندارند. اگر نیاز دارند مثل سایر نیازهایشان‏‎ ‎‏می روند رساله را می خرند و می برند و اگر نیاز ندارند برای چی بیت المال و کاغذ و‏‎ ‎‏بودجه مجانی در اختیار آنها گذاشته شود؟ و تا آن جایی که ما شاهد بودیم ایشان اولین‏‎ ‎‏مرجع تقلیدی بود که جلوی این روال را گرفتند.‏‎[30]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 277

‎ ‎

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 278

  • ـ آیت الله جعفر سبحانی -  پا به پای آفتاب -  ج 3 -  ص 212.
  • ـ آیت الله توسلی -  پاسدار اسلام -  ش 13 -  ص 50.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین زین العابدین باکوئی -  سخنرانی در جبهه جنوب -  سال 61 -  آرشیو مؤلف.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین عبائی خراسانی -  گلهای باغ خاطره -  ص 53.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین عمید زنجانی -  سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی -  ج 5 -  ص 151.
  • ـ آیت الله محمدی گیلانی.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین سید مجتبی رودباری -  صحیفه دل -  ج 1 -  ص 73.
  • ـ تحلیلی از نهضت امام خمینی -  ج 2 -  ص 59.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین شهاب الدین اشراقی -  روزنامه اطلاعات -  1 / 8 / 59.
  • - از مرحوم حاج آقا مصطفی نقل شده است وقتی به ترکیه رفتم مشاهده کردم امام در یک وضعیت جسمی بسیار اسفباری هستند و فوق العاده ضعیف شده اند به نحوی که شاید در بدو امر کسی نمی توانست ایشان را تشخیص بدهد مگر اینکه از نزدیک می رفتم و با امام صحبت می کرد و این به دلیل پرهیزی بود که امام از بعضی از غذاهای آنجا به خاطر مسائل بهداشتی و یا با توجه به جنبۀ شرعی داشتند و مهمتر از همه این ملاحظات آن بود که امام نمی خواستند به کسی زحمت تهیه و سفارش غذایی را بدهند و این در حالی بود که عده ای خدمه مسؤول و مراقب سرویس دهی به ایشان بودند.
  • ـ آیت الله خلخالی -  پا به پای آفتاب -  ج 3 -  ص 64.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین انصاری کرمانی -  سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی -  ج 2 -  ص 98.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین رحیمیان -  در سایه آفتاب -  ص 78.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین سید مرتضی موسوی اردبیلی ابرکوهی -  مصاحبه مؤلف.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین انصاری کرمانی -  ویژگیهائی از زندگی امام خمینی -  ص 80.
  • ـ آیت الله خاتم یزدی -  سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی -  ج 2 -  ص 150.
  • ـ پیشین.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین حیدرعلی جلالی خمینی -  سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی -  ج 6 -  ص 37.
  • ـ آیت الله جوادی آملی -  پیشین -  ج 4 -  سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی -  ج 4 -  ص 10.
  • ـ آیت الله حسن صانعی -  پیشین -  ج 2.
  • ـ آیت الله خاتم یزدی -  سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی -  ج 2 -  ص 151 -  به نقل از پاسدار اسلام -  ش 8.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین محتشمی -  ندا -  ش 1 -  ص 47.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین رحیمیان -  در سایه آفتاب -  ص 71.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین دعائی -  حوزه -  ش 45 -  ص 85.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین قرهی -  روزنامه کیهان -  ش 15050 -  ص 6.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین موسوی خوئینی ها -  مرزداران -  ش 29 -  ص 27.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین انصاری کرمانی -  سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی -  ج 2 -  ص 98.
  • ـ آیت الله جعفر سبحانی -  نور علم -  دورۀ 3 -  ش 7 -  ص 120.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین سیداحمد خمینی -  شاهد -  ش 24 -  ص 11.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین مهدی کروبی.