اینکه زندگی امام مانند سایر طلبه ها ساده و معمولی باشد برای شان مهم بود و مدام بر آن تاکید می کردند حتی نسبت به خرید مایحتاج خانه هم حساسیت به خرج می دادند. مرحوم جماعتی این موضوع را روایت کرده است.
وقتی که امام در نجف مستقر شد و درس و بحث را شروع کرد جوی درست کرده بودند که حتی ماها نیز به درس امام نمی رفتیم و تا مدت ها دوری می کردیم ، اما چیزی از امام دیدم که مرید او شدم . ایام زیارت ابا عبدالله الحسین علیه السلام که همه برای زیارت به کربلا می روند ، من هم به کربلا رفته بودم...
در آن روزیکی از مداحان اجازه گرفت و شروع کرد به خواندن قصیده ای در باره ی حضرت زهرا س تا رسید به بیتی که برای بالا بردن مقام حضرت زهرا بوی تحقیر بعضی از انبیاء عظام از آن استشمام می شد در حالی که جمعیت سر و پا گوش بودند حضرت امام قبل از آنکه جمله تمام شود با لحنی تند فریاد زدند : آقا این چه حرفهایی است می خوانید؟!
حرف هایی داشتم اما گذاشتم او سخن بگوید. مارکز کم حرف بود و به نظرم از ادبیات ما اطلاع چندانی نداشت. وی حضور گرم و مغتنمی داشت و بسیار مودب بود. می گفت ماه هایی از سال را میهمان کاسترو است ولی به گمانم گفت که زندگی اش در مکزیک مستقر است. آخر الامر چند عکس به یادگار گرفتیم که نمی دانم کجاست
بعد از ترور شهید مطهری و دیگر بزرگان به این فکر افتادیم که گروه فرقان را شناسایی و دستگیر نماییم و موفق شدیم در یک شب 15 خانه تیمی از جمله خانه ای که گودرزی در آن بود شناسائی کنیم گروه فرقان خیلی مقاومت می کردند اما پس از درگیری و مجروح شدن گودرزی دستگیر شدند و آنها را به اوین آوردیم و سپس آنها را محاکمه کردیم
هر وقت امام ناراحتى پیدا مى کرد در جستجوى علت بودیم و طبیب اصولاً باید دنبال علت بگردد. یک روز با خبر شدم که امام درد قفسه پیدا کرده؛ روز های بعد متوجه شدم که امام در حال خواندن نامه یک مادر شهید تحت تأثیر عاطفى شدید قرار گرفته و همان باعث شد که ایشان درد قفسه صدرى و درد قلبى بگیرند
احمد آقا آمد و جریان مذاکرات اعضای شورای نگهبان با امام را [درباره رد صلاحیت آقایان خلخالی و موسوی تبریزی ] گفت و اینکه امام به آنها گفته اند، در هر موردی که تشخیص بدهند به ضرر انقلاب است ، دخالت می کنند
امام خمینی در سخنرانی مشهورشان ، ضمن صحبت از ماجرای جنایت بار فیضیه وقتی می خواستند از سرهنگ مولوی نام ببرند، فرمودند: آن مردک آمد در مدرسه فیضیه حالا اسمش را نمی برم. آن وقت که دستور دادم گوش هایش را ببرند، آن وقت اسمش را می برم
روزی به آقای (آیت الله) خامنه ای گفتم : بیاید نظر حضرت امام را در مورد موسیقی مقداری توجیه کنیم . به این شکل که بگوئیم امام به جهت مصلحتی که احساس کردند حکم به حلیت این قیبل موسیقی ها دادند ایشان گفت: نه زیرا من با جدیت و دقتی که از امام در فقه سراغ دارم نمی شود گفت که امام نظر واقعی اش غیر از نظر فتوایش بوده است
یادم هست پس از آنکه امام از زندان آمده بودند و درسها را شروع کردند یک روز بعد از درس به منزل ایشان رفتم و اشکال درسی را خدمتتشان عرض کردم ولی دیدم که امام جواب ندادند بلند شدم و آمدم بیرون و خیلی ناراحت بودم که چطور امروز امام به اشتباه من جواب ندادند...
در آخرین مرحله عملیات فتح المبین دشمن فشار زیادی آورده بود و عموم نیروها خسته بودند و دیدیم با این انگیزه نمی شود کار کرد تدبیری که به ذهن ما خطور کرد این بود که گفتیم: شما را می خواهیم ببریم پیش امام ...
تو در اصل وطن منی، نه به واسطه اینکه اتوبانی به نام تو شرق را به غرب وصل می کند
در سال 1360 چند نفر از دانشمندان شوروی به ریاست پروفسور گانکوفسکی به ایران آمده و برای مصاحبه به منزل اینجانب آمدند...
در روزگارى که در حوزه همه به فکر چاپ کردن رساله عملیه، زیاد شدن سهم امام و شهریه بودند، امام به گونه اى دیگر رفتار مى کردند
کم کم کارمان وسعت پیدا کرد و جایمان تنگ شد. منزلی در نزدیکی منزل امام در قم به نام آقای واحدی خریدیم. پول آن را با التماس از این و آن تهیه کردیم. زیرا آقای پسندیده تا از کم و کیف قضیه مطلع نمی شدند پول نمی دادند و مطلب را هم که نمی شد بگویی. این منزل دست و بالمان را باز کرد...
امام گفتند: فاطی! نیستی! صبح پیش از آفتاب که من قدم می زنم، نمی دانی که این درخت چقدر قشنگ است
در جریان ملاقات هایی که با امام می شد شخصی خیلی نگران و مضطرب خود را به من رساند و گفت: من کمی آشنا به علوم غریبه هستم و خبردار شدم که آقای خمینی را سحر کرده اند و ایشان همین روزها مثل شمع آب خواهند شد من می خواهم سحر را باطل کنم و یک دستور العملی و دعایی به امام بدهم
فرزند آن مرجع تقلید به من گفت که پدرشان هم نظرش این است که امام با این ملاقات موافقت کنند. من عرض کردم این مطلب را به امام می رسانم. وقتی مسأله را خدمت امام عرض کردم لبخندی زده، فرمودند: «من که هیچوقت طالب ملاقات با اینها نبودم، با آنها ملاقات نمی کنم
آیت الله هادوی تهرانی در تبیین تأثیرات مادی و معنوی انس با قرآن به جریان دیدار امام خمینی (س) با مرحوم نخودکی اشاره کرد و گفت: همین که قرآن را باز کنی و به آن نگاه کنی ثواب دارد؛ چون به تعبیر آیت الله شاه آبادی این خودش یک حقیقت است .
کلیه حقوق برای موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) محفوظ است.