بررسی «عماء» از دیدگاه عرفانی امام خمینی رحمه الله

حجة الاسلام و المسلمین دکتر محمدرضا غفوریان

عماء (ابر باران زای)

به دنبال بحث از آنچه در زبان عرفان «غیب ذات حق» گفته می شود و نیز «احدیّت» که  نخستین تعیّن می باشد، عارفان مطلب دیگری را پی می گیرند. بررسی این مفاهیم برای  دریافت درست مقصود اهل عرفان ضروری است. واژۀ «عماء» نخستین بار در روایات به کار رفته است و سپس اهل عرفان، هر یک به فراخور توان خویش دربارۀ آن سخن گفته اند.

آنچه برای ما مهم می نماید این است که هم نقش و جایگاه این مفهوم و بحث از آن را نیک دریابیم و هم دیدگاه های عارفان را در این باره بکاویم و به ویژه از آراء بلند کسانی چون مرحوم امام آگاه شویم.

دربارۀ جایگاه و نقش این مفهوم، شایسته است که به نکته ای فراگیرتر اشاره کنیم؛ بسیاری از واژه ها و مفاهیم را در دانش هایی چون عرفان و فلسفه می توان یافت که سرچشمۀ پیدایش آن ها در قرآن یا روایات است. بی گمان پیدایش بسیاری از مفاهیم در باب توحید و رستاخیز و راه یابی آن ها به گسترۀ پژوهش های فلسفی و عرفانی، ریشه در آیات کتاب خداوند و روایات معصومان علیهم السلام دارد. اگر در آیات، به خداوند بزرگ ویژگی هایی چون واحد، احد، سمیع، بصیر و... نسبت داده نمی شد، انبوه بحث های موجود در این مسائل به گونه ای که اکنون می بینیم، در فلسفه و عرفان پیدا نمی شد؛ اگر تعبیرهای بلند موجود در خطبه های نهج البلاغه و روایات امامان شیعه، منبع الهام بخش فیلسوفان و عارفان نمی گردید، پس در کدام منبع باید سرچشمۀ پیدایش و گسترش این بحث ها را جست؟

حال آن که برخی کم مایگان و گروهی از غربیان و مستشرقان، این سرچشمه ها را در دیدگاه های اشراقی پیش از اسلام و عرفان های هندویی و بودایی و مانند آن ها می جویند.

گرچه بررسی شایستۀ این مطلب، نیازمند کاوش بیش تر و نگارش نوشته ای خاص در همین موضوع است، ولی یک بررسی نه چندان عمیق آماری دربارۀ اصطلاحات و مباحث موجود در گسترۀ فلسفه و عرفان اسلامی، به خوبی نشان می دهد که انبوه این واژه ها و مباحث چه اندازه رنگ قرآنی و روایی دارند و تنها اندکی از اصطلاحات و مباحث را در جاهای دیگر نیز می توان یافت؛ که تازه آن هم نه عجیب است و نه منحصر به فلسفه و عرفان؛ مگر در دانش های دیگر، هیچ جای پایی از اصطلاحات و بحث های دیگر نیست؟ مگر در دانش هایی که در فرهنگ های دیگر، که همسانند و پیش کسوتانی دارند، هیچ داد و ستدی انجام نگرفته است؟ آیا تبادل دانش و فرهنگ، خجسته ترین گونه های داد و ستد نیست؟!

حقیقت آن است که این گونه داوری ها بیش تر از سرِ کم مایگی پیدا شده است و البته در برخی موارد نیز رنگ و بوی انگیزه های دیگری را می توان یافت.

این انگاره ها حتی در درون اندیشمندان مسلمان نیز دیده می شود. آنان که با سبک و روش فلسفی و عرفانی در دین پژوهی همراه نیستند، همین داوری خام را بازگو می کنند.

با این همه، الهام گیری فیلسوفان و عارفان مسلمان از سرچشمه های قرآن و نهج البلاغه و دیگر روایات به اندازه ای روشن است که پذیرش آن، نیازمند بررسی گسترده و عمیق هم نیست.

البته همۀ این سخنان بدین معنا نیست که آنچه فیلسوفان و عرفای ما گفته اند، بی هیچ کم و کاستی، همان چیزی است که در پیام آسمانی یا سخن معصوم آمده است، بلکه مقصود، الهام بخشی و سرچشمه بودن این منابع است. البته سرشت کار علمی، تلاش منصفانه برای رسیدن به حقیقت می باشد و پیدایش لغزش در این راه، گریزناپذیر است. همواره بخشی از کوشش ارزشمند پژوهشگران نیز به زدودن همین خطاها بر می گردد.

به هر روی، سخن را کوتاه کرده و در این باره سفارش می کنیم که دوست داران می توانند به نوشته های پر بار مرحوم شهید مطهّری بنگرند. ایشان در مقدّمۀ جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم و اوایل بخش دوم سیری در نهج البلاغه  و درس سوم از درس های آشنایی با عرفان از کتاب آشنایی با علوم اسلامی در این زمینه، سخنان سودمندی دارند. در کتاب سوم، حتی از مستشرقان و غربیانی چون نیکولسون و ماسینیون در تأیید دیدگاه خویش، اعتراف های روشنی را نقل می کند که آنان نیز منبع اصلی عرفان اسلامی را قرآن و سنّت می دانند.

***

گفتیم که واژۀ «عماء» از روایات به مباحث عرفانی راه یافته است. تا آن جا که ما جسته ایم، این روایت در یک منبع شیعی و چند منبع اهل تسنّن موجود است. در تنها منبع شیعی این روایت، عوالی اللئالی، آمده است:

روی فی حدیث أبی رزین العقیلی بروایة حمّاد بن سلمة، أنّه سأله صلی الله علیه و آله أین کان ربّنا  قبل خلق السماوات و الأرض؟ فقال صلی الله علیه و آله: کان فی عماء؛ ما فوقه هواء و ما تحته  هواء؛[1]

در حدیث ابی رزین عقیلی که حمّاد بن سلمه آن را نقل کرده، آمده است که از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید: پروردگار ما پیش از آفرینش آسمان ها و زمین در کجا بود؟ حضرت فرمود: در عماء؛ نه فراتر از آن هوایی بود و نه در زیر آن.

در منابع اهل تسنّن نیز همین متن با اندکی تفاوت در سنن ترمذی[2] با سندی معتبر آمده و نیز در مقدمۀ سنن ابن ماجه [3] و مسند احمد حنبل[4] نیز آمده است.

البته سند این روایت در منبع شیعی یاد شده معتبر نیست؛ زیرا هم رجال سند ناشناخته اند، و هم حمّاد بن سلمه که از او در سند نام برده شده، مجهول است. در میان نویسندگان رجال، تنها مرحوم آیة الله  خویی[5] از او نام آورده و او را دارای تنها یک روایت در تفسیر قمی معرفی کرده است.

بدین سان این روایت از طریق ما دارای سند معتبری نیست؛ گر چه اگر هم معتبر بود، در این گونه مباحث، تنها به عنوان راهنما برای جهت گیری ذهن و بحث پژوهشگران به کار می آمد، نه این که از روی تعبّد آن را بپذیرند. چنین پذیرشی هر چند به کار باور داشتن به محتوای روایات می آید، ولی نه به عنوان یک مطلب فلسفی یا عرفانی؛ زیرا در این دانش ها باید فهمید و دریافت. بنابراین اگر از سرِ تعبّد به روایتی معتبر، به چیزی باور پیدا کنیم، تا آن گاه که آن را به شیوۀ فلسفه و عرفان نکاویم، مسأله ای فلسفی یا عرفانی نخواهد بود. البته این باور در جای خویش دارای اهمیت و ارزش می باشد. این مطلب دربارۀ همۀ نصوصی که در دانش های عقلی از آن ها یاد می شود، صادق است.

بنابراین، مهم آن است که ببینیم «عماء» که به دنبال این روایت به عرفان راه یافته، چه جایگاهی در تبیین هستی شناسی عرفانی دارد.

واژۀ «عماء» در لغت به معنای ابر باران زا یا ابر مرتفع است. عارفان هنگامی که از بحث غیب ذات می گذرند و تعیین نخستین یا احدیّت را مطرح می کنند، سخن از «عماء» به میان  می آورند.

مناسبت این جایگاه با این واژه از چند سوی جالب است:

از سویی عماء در روایت به مرتبه ای گفته شده که هنوز آفرینشی انجام نگرفته است و در اصطلاح عارفان، همۀ مراحل پیش و پس از احدیّت تا بعد از واحدیت و تعیّن اعیان ثابته، همگی مربوط به مرحلۀ پیش از آفرینش می باشند.

از سویی دیگر، همۀ مراحل پیش از آفرینش به یک معنا مراحل بطون، کمون، غیبت و خفا نامیده می شوند و عماء هم از آن روی که به معنای ابر ـ خواه باران زا و خواه مرتفع ـ است، اشاره به پنهان بودن و بطون حق تعالی پیش از آفرینش دارد. از دیگر سوی هم، آفرینش که از مراحل پس از این آغاز می شود، چونان بارش باران است که از ابر سرچشمه می گیرد.

این نکته ها را می توان در عبارت های بزرگان عرفان و دیدگاه هایشان به روشنی دید.

البته به گمان ناچیز ما آنچه در این بحث مهم می نماید آن است که در شناخت فراز و نشیب هستی و  مراحلی که وجود از بطن و کمون ذات پنهان حق تعالی تا پایین ترین مراحل پیدایی و ظهورش در ماده و طبیعت، چه فراز و فرودهایی دارد؛ و گرنه تبیین یک واژه و بیان مناسبت های معنایی آن، چندان مهم  نیست.

این واژه چون در روایات آمده و بزرگان اهل معرفت از آن یاد کرده اند، رسم بر این شده که آن را در مجموعۀ این فراز و نشیب جای دهند و مناسبتی هم برای آن در نظر بگیرند. این در حالی است که نبود بحث از احدیّت یا واحدیت یا اعیان ثابته و مانند آن ها به روند واقعی هستی شناسی آسیب می رساند. باید تبیین وجود در فراز و فرودش کامل و منطقی و بی شکاف باشد و کمبود هر یک از این عناصر در مجموعۀ دستگاه هستی شناسی یک عارف، شکاف و کاستی آن به شمار می آید.

اما تبیین مسألۀ عماء از چنین جایگاهی برخوردار نیست؛ زیرا این واژه در روایتی که گذشت، آشکارا دربارۀ خداوند بزرگ، پیش از آفرینش موجودات، مطلبی را گوشزد کرده و عرفا هم بر تبیین آن همّت گماشته اند.

مهم این است که تبیین مراحل بطون تا ظهور هستی و فراز و نشیب واقعی آن را درست دریابیم و تبیین کنیم و اگر چنین باشد، واژه ها و مناسبت های لفظی و معنایی، ارزش ذاتی نخواهند داشت. البته این نکته ها می تواند نشانگر توانمندی و لطافت سلیقۀ یک اندیشمند باشد.

بر همۀ این ها این نکته را باید افزود که این روایت، دارای سند معتبری هم نیست. اگر روایت معتبر بود، از آن جا که محتوای آن، پیام آسمانی و معصومانه به شمار می آمد، باز هم تبیین ژرف و کاوش بیش تر آن می توانست راه گشاتر باشد. ای بسا نکته ها که در قرآن یا روایات معتبر با تکیه بر واژه ها آمده اند که روزگاری دراز، پرده از راز آن ها برنیفتاد، ولی چون سخن حق بود، ذهن فیلسوفان و عارفان ما را همواره برای رازگشایی مشغول می کرد؛ تا سرانجام پژوهشگری توانا به بخشی از رازهای آن می رسید.

به یقین بسیاری از نوآوری های صدرالمتألهین نتیجۀ همین دغدغه های ذهنی در رازگشایی پیام های آسمانی بود که تا پیش از او بدین ژرفا شناخته نشده بود.

این انگیزه در جایی که متن مورد بحث از اعتبار سندی برخوردار نباشد، چندان چشم گیر نیست و مسألۀ عماء از این گونه است.

با این همه، دیدگاه ها و سخنان اهل عرفان در این زمینه دربردارندۀ نکته های سودمندی است که آن ها را مرور می کنیم:

شیخ اکبر، محیی الدین عربی در باب سیزدهم فتوحات مکّیه، باب معرفت حَمَلۀ عرش، دربارۀ عماء چنین می گوید:

اعلم: أنّ اللّٰه تعالی قبل أن یخلق الخلق، و لا قبلیة زمان و إنّما ذلک عبارة للتوصیل، تدلّ علی نسبة یحصل بها المقصود فی نفس السامع، کان ـ جلّ و تعالی ـ فی عماء، ما تحته هواء و ما فوقه هواء، و هو أوّل مظهر إلهیّ سریٰ فیه النور الذاتی، کما ظهر فی قوله تعالی: «اللّٰهُ نُورُ السَّمٰوَاتِ وَالأْرْضِ».[6] فلمّا انصبغ ذلک العماء بالنور، فتح فیه صور الملائکة المهیّمین الذین هم فوق عالم الأجسام الطبیعیة، و لا عرش و لا مخلوق تقدّمهم. فلمّا أوجدهم تجلّی لهم فصار لهم من ذلک التجلّی غیباً کان ذلک الغیب روحاً لهم؛ أی لتلک الصور... فلمّا شاء أن یخلق عالم التدوین و التسطیر، عیّن واحداً من هؤلاء الملائکة الکرّوبیین، و هو أوّل ملک ظهر من ملائکة ذلک النور، سمّاه العقل و القلم... فاشتقّ من هذا العقل موجوداً آخر سمّاه اللوح...؛[7]

بدان که خداوند بزرگ پیش از آفرینش آفریدگان، در عماء بود. البته این پیشی زمانی نیست، بلکه این ها تعبیرهایی است برای رساندن نفس شنونده به مقصود. این عماء که نه بر فرازش و نه در فرودش هوایی نبود، نخستین مظهر الهی است که نور ذاتی در آن جریان یافت؛ چنان که در این سخن خداوند هویدا شد: «خداوند نور آسمان ها و زمین است». هنگامی که این عماء، رنگ آن نور را به خود گرفت، نقش ملائکۀ مهیّمین در آن گشوده شد که از عالم اجسام طبیعی برترند؛ این در حالی بود که نه عرش بود و نه آفریده ای که پیش از آن ملائکه باشد. آن گاه که آنان را به وجود آورد، بر آنان جلوه گر شد و از این تجلّی برایشان غیبی حاصل شد که روح آن ملائکه گردید... هنگامی که خواست عالم تدوین و تسطیر را بیافریند، یکی از این ملائکۀ پاک را برگزید و او نخستین فرشته ای بود که از فرشتگان آن نور پدیدار شد و آن را «عقل» و «قلم» نامید... از آن عقل هم موجود دیگری برکشید که آن را «لوح» نام نهاد.

او در باب سی و چهارم نیز دربارۀ عماء سخن گفته است. چکیدۀ سخن پدر عرفان نظری، که گاهی تعبیرهایی ویژه و مغایر با دیگر عارفان هم دارد، این است که عماء، همان مقام احدیّت ذات می باشد که پیش از هر تعیّن و ظهور دیگری قرار دارد.

به گمان ما بعید نیست که دیدگاه محیی الدین و مرحوم امام یکی باشد و چون عبارت های مرحوم امام به خوبی گویا است، توضیح بیش تر را به آینده و زمانی که دیدگاه ایشان را می آوریم، وا می گذاریم.

کمال الدین عبدالرزّاق کاشانی در اصطلاحات  چنین می گوید:

«العماء» هی الحضرة الأحدیة عندنا؛ لأنّه لایعرفها أحد غیره؛ فهو فی حجاب الجلال. و قیل:  هی الحضرة الواحدیة التی هی منشأ الأسماء و الصفات؛ لأنّ العماء هو الغیم الرقیق، و الغیم هو الحائل بین السماء و الأرض، و هذه الحضرة هی الحائلة بین سماء الأحدیة و بین أرض الکثرة الخلقیة...[8]؛

«عماء» نزد ما همان حضرت احدیّت است؛ چرا که هیچ چیز جز او آن حضرت را نمی شناسد؛ پس همواره در پردۀ جلال به سر می برد. گفته شده که «عماء» همان حضرت واحدیت است که سرچشمۀ اسماء و صفات می باشد؛ چرا که عماء به ابر نازک و غیر انبوه گفته می شود و ابر، چونان پرده ای است میان آسمان و زمین؛ حضرت واحدیت نیز پرده ای میان آسمان احدیّت و زمین کثرت های آفریده شدگان می باشد.

ابن فناری در مقام هشتم از فصل اول در تمهید جملی از مصباح الانس بر این دیدگاه کاشانی پنج اشکال وارد کرده و آن گاه دیدگاه خود را بیان کرده و عبارت قونوی را نیز در متن مفتاح غیب الجمع و الوجود هماهنگ با دیدگاه خود دانسته است.

برای دریافت درست و دقیق سخن ابن فناری باید به عبارت او مراجعه کرد؛ ولی چکیدۀ آن را می توان این گونه بیان کرد: تعیّن نخستین حق تعالی در بردارندۀ دو تجلّی است: یکی تجلّی ذاتی احدی است که بر خویش ظاهر می شود و شهود ذات با همۀ شئون و اعتبارات حاصل می شود، و دیگری تجلّی برانگیخته شدۀ دیگری است برای ظهور کمال اسمائی. این تجلّی در بردارندۀ مرزبندی ها و تمیّز حقایق و مراتبی است که در حضرت تعیّن نخستین مستهلک بوده و به منزلۀ صورت تجلّی نخست و ظلّ آن می باشد.

پس از این عبارت ها به توضیح عماء در ارتباط با تجلّی دوم می پردازد و می گوید:

باعتبار البرزخیة الحاصلة بین الوحدة و الکثرة، لاشتمالها علی هذه الحقائق الکلّیة الأصلیة من حیث صلاحیة إضافتها إلی الحقّ أصالةً، و إلی الکون تبعیةً، و انتشاء أنواعها و جزئیاتها منها مفصّلةً، یسمّی بالحضرة العمائیة؛[9]

[این تجلّی دوم] به جهت برزخ و فاصله بودن میان وحدت و کثرت، از آن روی که در بردارندۀ حقایق کلی و اصلی است و از آن جهت که اصالتاً به حق تعالی و بالتبع به آفریدگان برمی گردد و نیز به دلیل پیدایش گونه های جزئی و گستردۀ آن ها، حضرت عماء نامیده می شود.

به گمان ما سخن ابن فناری از بیان مناسبت های واژگانی و بیان مطلبی که بنیاد و روح آن، تحقیق یک مسألۀ عرفانی نیست، فراتر رفته و نکته های مهمی را در بر گرفته است. تطبیق واژۀ «عماء» را در سخن او بپذیریم یا نپذیریم، تحلیل او دربارۀ تعیّن نخستین و نسبت دادن دو تجلّی به آن مرتبه، جای درنگ شایسته است.

امام خمینی رحمه الله هم بر عبارت های این مقام در تعلیقه توضیح و خرده گیری آرامی را افزوده که برای تکمیل بحث باید به همۀ عبارت ها مراجعه کرد.

مرحوم حاج ملاّ هادی سبزواری هم در حاشیه اش بر اسفار[10] بر سخن کاشانی خرده گرفته است و از عبارتش چنین بر می آید که عماء را به معنای مرتبۀ واحدیت گرفته است. البته برای به دست آوردن دیدگاه مرحوم سبزواری باید دیگر آثار او را کاوید؛ ولی ما تاکنون با جست و جوی کتاب های در دسترس ایشان، چیزی در این باره نیافته ایم.

از جمله کسانی که عماء را همان مرتبۀ احدیّت می داند، مرحوم صدرالمتألهین است. او در اسفار[11] عین عبارت قیصری را در مقدمۀ شرح فصوص می آورد. در جای دیگری از اسفار چنین آورده است:

أوّل ما نشأ من الوجود الواجبی، الذی لا وصف له و لا نعت إلاّ صریح ذاته المندمج فیه جمیع الحالات و النعوت الجمالیة و الجلالیة بأحدیته و فردانیته، هو الوجود المنبسط الذی یقال له «العماء» و مرتبة الجمع و حقیقة الحقائق و حضرة أحدیة الجمع...؛[12]

وجود واجب تعالی که نه آن را وصفی است و نه نعت و ویژگی، جز خود ذات که همۀ حالات و صفات جمال و جلال را در خود داراست، این همه را در عین احدیّت و فردانیت دارد؛ نخستین چیزی که از این وجود سرچشمه گرفته همان وجود منبسط و گسترده است که آن را «عماء» می گویند و نیز مرتبۀ جمع و حقیقة الحقائق و حضرت احدیّت جمع.

چکیدۀ همۀ عبارت هایی که آورده ایم پذیرش نکته هایی است که پیش تر گفته ایم؛ همۀ این اندیشمندان به مرتبۀ غیب الذات باور دارند؛ مرتبه ای که نمی توان از آن سخنی گفت و خبری داد. اینان همگی برآنند که تعیّن نخست، همان مرتبۀ احدیّت است و در این مرتبه هنوز تعیّن اسماء و صفات هم از یکدیگر جدا و مشخص نگردیده اند و پس از آن، مراتب دیگری چون واحدیت قرار دارد. در این عبارت ها می کوشیدند تا «عماء» را بر همان مرتبۀ احدیّت منطبق کنند و چنین بر می آید که معروف همین است. گر چه در عبارت مرحوم عبدالرزاق کاشانی نکته های درخور درنگ دیگری هم به چشم می خورد که بررسی آن به درازا می کشد و ما را نیز از مقصودمان دور می سازد.

در این میان آنچه از محیی الدین در فتوحات آورده ایم در بردارندۀ مطالب ویژه ای است که بعید نیست دیدگاه مرحوم امام خمینی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ هماهنگ با آن باشد.

از آن جا که در نوشته های امام بزرگوار دربارۀ عماء، مطالب بلند و شایان دقتی آمده، عبارت های ایشان را نیز مرور می کنیم:

در شرح دعای سحر که نخستین تألیف او در این زمینه است، دیدگاه خود را به گونه ای اجمالی مطرح کرده و توضیح بیش تری نداده است؛ چرا که هدف اصلی بحث در آن کتاب، چیز دیگری می باشد. عبارت چنین است:

«الوجود بشرط عدم الأشیاء معه، المعبّر عنه بالوجود بشرط لا و المرتبة الأحدیة و التعیّن الأوّل و الهویة الغیبیة و مرتبة العماء، علی قول.[13]

وجود به شرط نبود هیچ چیز با او که از آن تعبیر می شود به وجود بشرط لا و مرتبۀ احدیّت و تعیّن نخستین و هویّت غیبی و مرتبۀ عماء، بنابر یکی از دیدگاه ها.

در دو کتاب مهم دیگر، دربارۀ عماء مطالب بسیار مهم و شایان درنگی آمده است، ولی به دلیل قطعی نبودن تقدم و تأخر این دو کتاب باید برای یافتن دیدگاه نهایی ایشان، با تکیه بر شواهد موجود داوری کرد. البته شواهد چنین نشان می دهند که تعلیقۀ شرح فصوص الحکم پس از مصباح الهدایه نگاشته شده است؛[14] از این روی نمی توان مصباح را دیدگاه نهایی ایشان در همۀ مسائل مطرح شده به شمار آورد. با این همه از نوشته های ایشان چنین بر می آید که مطالب موجود در مصباح الهدایه در موضوع خود، سخن نهایی آن عارف ژرف اندیش می باشد.

از همۀ این ها گذشته، او خود در تعلیقه ای بر عبارت ابن فناری در مصباح الانس در خصوص مسألۀ عماء، مطلب مصباح الهدایه را دیدگاه نهایی خویش بر شمرده است و نگارش این تعلیقه به یقین پس از کتاب مصباح الهدایه انجام گرفته است؛ چرا که تعلیقه را در سال 1355 قمری آغاز کرده و کتاب یاد شده در سال 1348 قمری به پایان رسیده بود. به هر روی در تعلیقۀ مصباح الانس گفته است:

و نحن ـ بحمداللّٰه ـ قد حقّقنا الحضرة العمائیة و بسطنا القول فیها فی رسالة مصباح الهدایة بما لا مزید علیه.[15]

با این همه، چون در تعلیقۀ شرح فصوص الحکم احتمال ها و مطالب مهمی آمده، آن را هم می آوریم؛ هر چند نظر نهایی ایشان نباشد.

فقال بعضهم: إنّه مقام الواحدیة... و قال بعضهم: هو الفیض المنبسط الذی هو برزخ البرازخ، الفاصل بین سماء الواحدیة و أراضی التعیّنات الخلقیة؛ و هذا الاحتمال أنسب بحسب بعض الاعتبارات.

و یمکن أن یکون إشارة إلی مقام الفیض الأقدس، إن عمّمنا الخلق حتّی یشمل تعیّنات الأسمائیة.

و یمکن أن یکون إشارة إلی الاسم الأعظم، حیث یکون برزخاً بین أحدیة الغیب و الأعیان الثابتة فیالحضرة العلمیة.

و هنا احتمال آخر و هو: أن یکون إشارة إلی الذات، و المقصود من کونه فی عماء، أی فی حجاب الأسماء الذاتیة؛ أو إشارة إلی أحدیة الذات حیث یکون فی حجاب الفیض الأقدس؛ أو هو حیث یکون فی حجاب الأسماء فیالحضرة الواحدیة؛ أو هی حیث تکون فی حجاب الأعیان؛ أو الفیض المقدّس باعتبار احتجابه بالتعیّنات الخلقیة.[16]

در این عبارت جامع چندین دیدگاه و احتمال دربارۀ عماء مطرح گردیده است که آن ها را بر می شمریم.

1. مقام واحدیت که برزخی است میان آسمان احدیّت و زمین ها و نشیب های آفرینش. این دیدگاه را در عبارتی پیشین، ملاّ عبدالرزاق کاشانی نقل و نقد کرده بود.

2. فیض منبسط و گسترده که میان آسمان واحدیت و نشیب های تعیّنات آفرینش فاصله می شود. این دیدگاه از برخی جهات در نظر مرحوم امام، مناسب آمده است.

3. اگر تعیّن های اسمائی حق تعالی را هم از آفریدگان به شمار آوریم، عماء می تواند به معنای مقام فیض اقدس باشد. این شرط هم از آن جهت به میان آمده که عماء، مرتبۀ پیش از آفرینش است و فیض اقدس، سرچشمۀ پیدایش تعیّن های اسمائی؛ پس اگر این تعیّن ها را آفریده نخوانیم، عماء هم پیش از آن ها نخواهد بود، بلکه آن گاه مرتبه ای پیش از تعیّن های خلقی است.

4. اسم اعظم همان عماء است؛ چرا که فاصلۀ میان احدیّت غیب و اعیان ثابته در حضرت علمی حق تعالی می باشد.

5. عماء خود ذات است که در پردۀ اسماء ذاتی پنهان می باشد.

6. احدیّت ذات که در پسِ پردۀ فیض اقدس پنهان می ماند همان عماء است.

7. خود فیض اقدس از آن روی که در حجاب اسماء در حضرت واحدیت است.

8. حضرت واحدیت که در پس پردۀ اعیان ثابته پنهان می ماند.

9. فیض مقدس از آن روی که در حجاب تعیّن های آفریدگان پنهان می ماند.

این ها دیدگاه ها و احتمال های نُه گانه ای است که در سخن ایشان آمده است و اگر چه برخی به هم نزدیک می باشند ـ مانند احتمال نهم و دوم یا هفتم و سوم ـ ولی اعتبارها و زاویه های دید آن ها متفاوت است.

اکنون باز هم بر همان سخن پیشین خود پای می فشاریم که بیان مناسبت های واژگانی برای چیزی چون عماء چندان مهم نیست؛ مهم تحلیل هستی و چگونگی پیدایش جلوه های آن در قوس نزول و صعود یا فراز و نشیب های وجود است. این همه احتمال که در سخن ایشان آمده، نمایانگر توان دریافت و تحلیل و ذهن گردشگر و ژرف کاو این عارف، آن هم هنگامی که کم تر از سی سال داشت، می باشد.

اکنون گاه آن فرا رسیده است که دیدگاه نهایی او را ببینیم:

یشبه أن یکون حقیقة العماء هی حضرة الفیض الأقدس و الخلیفة الکبری؛ فإنّها هی الحقیقة التی لا یعرفها بمقامها الغیبی أحد. و لها الوساطة (الواسطة ـ خ)[17] بین الحضرة الأحدیة الغیبیة و الهویة الغیر الظاهرة و حضرة الواحدیة التی تقع فیها الکثرة کم شئت.

و إنّما لم نحمل علی الحقیقة الغیبیة لأنّ السؤال عن الربّ، و هذه الحقیقة غیر موصوفة بصفة... و لا علی الحضرة الواحدیة؛ لأنّها مقام اعتبار الکثرة العلمیة[18]؛

چنین بر می آید که حقیقت عماء، همان فیض اقدس باشد که خلیفۀ کبرا و جانشین بزرگ است. این همان حقیقتی است که هیچ چیز از جهت غیبی اش آن را نمی شناسد و دارای وساطت میان حضرت احدیّت غیبی یا هویت ناپیدا و حضرت واحدیت، که همۀ کثرت ها در آن واقع می شود، است.

عماء را از آن روی به معنای حقیقت پنهان حق نگرفته ایم که پرسش از «ربّ» بوده است و آن حقیقت پنهان، هیچ صفتی را بر نمی تابد... و به معنای حضرت واحدیت هم نگرفته ایم؛ زیرا که واحدیت، مقام پیدایش کثرت علمی است.

در این عبارت به نکته های مهمی دربارۀ فیض اقدس، خلیفۀ کبرا و مانند آن اشاره شده است که در جای خود توضیح گسترده تری را می طلبد. دریافت درست این نکته ها در روشن شدن مجموعۀ سامان مند دیدگاه عرفانی مرحوم امام، نقش مهمی دارد.

 

کتاب نامه

قرآن کریم.

1. اصطلاحات الصوفیه، ملا عبدالرزاق کاشانی، تهران، کتابخانۀ علمیۀ حامدی، 1354 ش.

2. الاسفار الاربعه، محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1981 م.

3. تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، امام خمینی، قم، مؤسسه پاسدار اسلام، 1406 ق.

4. سنن ابن ماجه، ابن ماجه، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

5. سنن ترمذی، محمد بن عیسی بن سورة الترمذی، بیروت، داراحیاء التراث العربی.

6. شرح دعاء السحر، امام خمینی، تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1362 ش.

7. عوالی اللئالی، محمد بن علی بن ابراهیم احسائی، قم، انتشارات سیدالشهداء، 1403 ق.

8. الفتوحات المکّیه، محیی الدین عربی، بیروت، دار صادر.

9. مسند احمد حنبل، احمد بن محمد بن حنبل، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1991 م.

10. مصباح الانس، محمد بن حمزة الفناری، تهران، انتشارات مولی، 1374 ش.

11. مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه،امام خمینی، مقدمه سیدجلال الدین آشتیانی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1376 ش.

12. معجم رجال الحدیث، سیدابوالقاسم خوئی، قم، مرکز نشر آثار شیعه، 1369 ش.

 

منبع: مجموعه آثار 4 ـ امام خمینی و اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی (مقالات عرفانی ـ 1)، ص 473.



[1] )) عوالی اللئالی، ج 1، ص 54، ح 79.

[2] )) سنن ترمذی، حدیث 3034.

[3] )) مقدمه سنن ابن ماجه، حدیث 178.

[4] )) مسند احمد حنبل، حدیث 15599 و 15611.

[5] )) معجم رجال الحدیث، ج 6، ص 207.

[6] )) نور (24): 35.

[7] )) فتوحات مکّیه، ج 1، ص 148.

[8] )) اصطلاحات، ص 157 ـ 158.

[9] )) مصباح الانس، ص 74 ـ 75.

[10] )) اسفار، ج 2، ص 311.

[11] )) همان.

[12] )) اسفار، ج 2، ص 331.

[13] )) شرح دعاء السحر، ص 115.

[14] )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 41 و 182.

[15] )) همان، ص 291.

[16] )) همان، ص 18 ـ 19.

[17] )) در چاپ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، «الواسطة» آمده، ولی «الوساطة» درست تر می نماید.

[18] )) مصباح الهدایه، ص 29.

. انتهای پیام /*