مبانی و اهداف تربیتی

از منظر مکتب تربیتی امام خمینی رحمه الله و دیگر مکاتب

حجة الاسلام حسنعلی نوریها

پیش گفتار

هر چند به نظر می رسد با توجه به این که حضرت امام خمینی در زمینۀ تعلیم و تربیت به صورت درس و بحث رسمی سخن نگفته اند، دارای مکتب و یا دیدگاه های تربیتی ویژه و منحصر به فرد نمی باشند، اما با توجه به این که ایشان از یک سو، پرورش یافتۀ مکتب اسلام بوده و از سرچشمۀ جوشان و زلال عرفان اسلامی سیراب شده اند؛ و از سوی دیگر، در بیانات و نوشته های خود، به فلسفۀ تعلیم و تربیت و اهداف آن عنایت ویژه ای داشته اند، می توان به مقایسۀ دیدگاه های ایشان با دیگر مکاتب تربیتی در زمینه های فوق پرداخت و ویژگی های مکتب تربیتی آن حضرت را ـ که در حقیقت ویژگی های تربیت اسلامی است ـ نشان داد.

البته باید توجه داشت که گسترۀ بحث، بسیار فراگیرتر از آن است که در این مقاله مورد  کاوش قرار گیرد و شامل همۀ مکاتب تربیتی در زمینۀ مبانی، روش ها و اهداف تربیتی شود؛ لذا با در نظر گرفتن ظرفیت محدود این مقاله، تنها به مقایسۀ دیدگاه های حضرت امام با مبانی و اهداف تربیتی مکاتبی می پردازیم که احیاناً نمود و ظهور بیش تری  دارند.

 

واژگان

با توجه به این که در هر بحثی، ابتدا باید موضوع و واژگان آن روشن و شفاف باشد، در این جا برخی از واژگان کلیدی موضوع را تبیین خواهیم کرد.

تربیت

تربیت (Education) در لغت به معنای نشو و نما دادن، زیاد کردن، بر کشیدن و مرغوب یا قیمتی ساختن است. در معنای اخیر، «تربیت» از حد افراط و تفریط بیرون آوردن و به حد اعتدال سوق دادن می باشد[1].

ربا: ربا الشی ء، یربو، ربواً و رباءً: زاد و نما.[2]

در قرآن کریم نیز «ربا» به این معنی آمده است:

«وَ تَرَی الْأرْضَ هَامِدَةً فَإذَا أنْزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَآءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ...»؛[3]

و زمین را بنگری وقتی خشک و بی گیاه باشد. آن گاه باران بر آن فرو باریم تا سبز و خرّم شود و (تخم های آن) نمو کند و از هر نوع گیاه زیبا برویاند.

تربیت یا تزکیه و تطهیر

در کتب لغت، واژۀ «زکات» مانند تربیت، به معنای رشد و نمو آمده است:

زکا: الزکاء، ممدود: النماء و الریع...[4] و فی حدیث علیّ ـ کرّم الله  وجهه ـ «المال تنقصه النفقة، و العلم یزکو علی الإنفاق...»؛[5]

بخشش، مال را کم می کند، ولی علم بر اثر انفاق رشد می کند.

آنچه که ما آن را به عنوان «تربیت»، «پرورش»، «خود سازی» و «جهاد اکبر» مطرح  می کنیم، در قرآن کریم با عنوان «تزکیه» و «تطهیر» مطرح شده است. آیات متعددی  وجود دارد که این دو واژه در آن ها به کار رفته است و مقصود از آن، تربیت (به  معنای خاص قرآنی آن) می باشد.[6]

با توجه به معنای لغوی «تربیت» و استعمال واژۀ زیبای «تزکیه» و «تطهیر» در قرآن، درک معنا و مفهوم تربیت مستلزم تصور چند چیز است:

الف. تصور چیزی که موضوع تربیت واقع شود و نشو و نما یا به طورکلی، تغییر هیأت آن مورد نظر باشد.

ب. قابلیت یا استعدادی که مترصّد فرصتی برای ظهور و بروز و تجلّی باشد.

ج. شرایطی که پدید آمدن آن ها، برای آغاز تحوّل مورد انتظار، لازم و کافی باشد و فرصت لازم را فراهم آورد.

د. اصول شناخته شده ای که با اتکای به آن ها بتوان شرایط مساعدی برای رشد فراهم آورد و ادامۀ آن ها را میسّر ساخت.[7]

تربیت و ربوبیت

کلمۀ «ربّ» به معنای مالک، صاحب و اصلاح کننده است:

الربّ فی الأصل التربیة؛ و هو إنشاء الشیء حالاً فحالاً إلی حدّ التمام؛[8]

«ربّ» در اصل، همان تربیت است که تربیت نیز ایجاد شی ء و کامل کردن آن است.

«ربّ» با «تربیت» از لحاظ ریشه و اشتقاق یکی نیست؛ کلمۀ «ربّ» مضاعف «رَبَبَ» است؛ در صورتی که «تربیت» مصدر باب تفعیل و مصدر ثلاثی مجرد آن «رَبَوَ» و یا «ربوه»  می باشد که کلمۀ «ربا» نیز از همین ریشه است و به معنای زیاد شدن پول و سرمایه  می باشد.

البته گرچه از حیث ریشه و اشتقاق بین این دو کلمه ارتباطی نیست، اما در کلمۀ «ربّ» معنای اصلاح و تربیت نیز نهفته است؛[9] زیرا مالک و ربّ نمی تواند نسبت به مربوب و مملوک خود عنایت و علاقه نداشته باشد و او را تحت تربیت خود نگیرد.

تعلیم و تربیت و رابطۀ آن دو

مشخص کردن حدود و مرزهای تعلیم (آموزش) و تربیت (پرورش) و بیان قلمرو هر کدام از آن ها، در عمل، چندان ساده نیست؛ زیرا هر عمل تربیتی مستلزم تعلیمی است و هر تعلیمی، به تربیتی خاص نیازمند است. با این وجود، از نظر مفهومی می توان بین آن دو به این شکل تفاوت قائل شد که مفهوم تربیت دارای معنای گسترده تر و فراگیرتری است و همۀ جنبه های وجودی انسان را در بر می گیرد؛ در صورتی که تعلیم، تنها در مورد استعداد علمی، ذهنی و توان فکری انسان مطرح است. به همین دلیل، تربیت شامل تعلیم نیز هست و میان آن دو، رابطۀ عام و خاص مطلق برقرار می باشد و تعلیم انسان، تنها تربیت بُعد فکری و علمی و شناختی او به شمار می آید.[10]

دیدگاه های تربیتی[11]

به مجموع نگرش ها و نظریاتی که یک صاحب نظر تربیتی در مورد مسائل آن ـ نظیر اهداف، برنامه ها، روش ها، محتوای تربیت و... ـ ارائه می دهد، دیدگاه های تربیتی گفته می شود.

اصول تربیتی[12]

مقصود از «اصل»، بُن، اساس و ریشۀ چیزی می باشد. معنای اصطلاحی آن را می توان به منزلۀ  دستور العمل های کلی در نظر گرفت که از آن ها به عنوان راهنمای عمل در تدابیر تربیتی استفاده می شود.

هدف های تربیتی[13]

«هدف» در لغت به معنای نشانۀ تیر و چیز بلند و برافراشته است؛ و در اصطلاح، غایت و مقصودی است که انسان برای نیل به آن می کوشد.[14] هدف، نقطه ای است که انسان به طرف آن حرکت می کند و جهت زندگی و جهت کوشش های او را روشن می سازد. به دیگر سخن، اهداف نشانگر وضعیت هایی هستند که آدمی درصدد تحقق آن ها است.

بنابراین هدف های تربیتی، بیانگر وضعیت هایی هستند که ضمن مشخص کردن جهت فعالیت های تربیتی، باید آن ها را نیز تحقق بخشید.

روش های تربیتی[15]

مراد از «روش»، راه و طریقه ای است که اعمال و بررسی های تربیتی را منظم و متصل به هدف تربیتی می کند. اهداف تربیتی از طریق روش های تربیتی تحقق پیدا می کنند.[16]

مبانی تربیت

تربیت انسان باید بر چه اساسی پایه گذاری شود؟ آیا تعیین و تبیین هدف های تربیتی در این زمینه کافی است؟

به نظر می رسد روشن ساختن هدف های تربیتی، کمک مهمی در این مورد باشد؛ گرچه کافی نیست؛ زیرا مبانی تربیت، از جایگاه و امکانات و محدودیت های انسان و ضرورت هایی که حیات آدمی همواره تحت تأثیر آن ها است، بحث می نماید.

مبانی تعلیم و تربیت را به طور کلی می توان به دو دسته تقسیم کرد: مبانی علمی، و مبانی فلسفی.

مبانی علمی آموزش و پرورش با توجه به جنبه های زیستی، اجتماعی و روانیِ مورد تربیت مشخص می شود.

مبانی فلسفی، از ملاحظات اخلاقی و فلسفی مربوط به طبیعت آدمی و هدف های تربیت افراد، نتیجه گرفته می شود.

در بررسی مبانی مختلف تربیت، تقریباً سه مبنا اهمیت بیش تری یافته است که در این جا به بیان و ارزیابی آن ها می پردازیم:

الف. تربیت طبیعی

تربیت انسان، بدون در نظر گرفتن ساختمان و شکل خاص جسمانی اش، خصوصیات و وظایف اعضا و... امکان پذیر نیست؛ زیرا قوانین زیست شناسی عمومی و خصوصی دربارۀ وی، مانند هر موجود دیگری صادق است.

اگر تربیت را مجموعۀ اعمالی بدانیم که روی موجود زنده اِعمال می شود تا او را در رسیدن به هدفی ـ که در سرنوشتش مقدّر است ـ یاری کند، و هدف نیز در درون ذات و طبیعتش موجود می باشد، هدف از اقدامات تربیتی، ظهور و تحقق این اهداف می باشد. با این فرض، تربیت سعی خواهد کرد خود را با قوانین طبیعت منطبق سازد و از مخالفت با این قوانین بپرهیزد.

البته باید توجه داشت که تربیت طبیعی، معانی و یا اَشکال متعددی دارد؛ که مهم ترین آن، تعلیم و تربیت منفی است. در این شکل از تربیت طبیعی، به طبیعت اعتماد کامل می شود و همۀ تمایلات انسان، اعم از فکری، اجتماعی، هنری و... شکوفا می گردد.

تصور "روسو" از تربیت چنین است:

اگر آدمی خوب است، همچنان خوب باقی می ماند... پس راه ورود بر معایب را ببندید؛ در نتیجه، قلب انسان برای همیشه پاک و صاف خواهد ماند. روی این اصل، من تعلیم و تربیت منفی را بهترین نوع تعلیم و تربیت، یا بهتر بگویم: تنها تعلیم و تربیت مفید می شناسم... تعلیم و تربیت منفی به کسی اخلاق نمی دهد، ولی از معایب جلوگیری می نماید؛ حقیقت نمی آموزد، اما  از اشتباه حفظ می کند. باید همچون خدمتکار باغبان [گل ها] بود که وظیفه ای جز ریشه کن کردن علف های هرز ندارد.[17]

ارزیابی مبنای تربیت طبیعی

دو اندیشۀ پربار را مدیون نظریه پردازان طرفدار تربیت طبیعی می باشیم: یکی اندیشۀ مطابقت دادن تربیت با پیشرفت رشد جسمی و مغزی موجود؛ و دیگری اندیشۀ استفاده از همۀ یافته های علوم برای دست یافتن بر این انطباق.

با صرف نظر از این دو نکته، مبنای تربیت طبیعی، نامفهوم و غیر قابل قبول است؛ زیرا نفس انسان دارای مراحلی است که تنها در مراحل بسیار ابتدایی و رشد نایافته، تحت تأثیر طبیعت قرار دارد؛ و در مراحل بعدی و با رشد بیش تر (و به نسبت های مختلف) از این جبر آزاد می شود.

با توجه به این که قرآن از تربیت، تعبیر به «تزکیه» و «تطهیر» فرموده است، اساساً باید کوشش انسان در تربیت، مصروف این آزادی و مبارزه با هوا و هوس شود؛ که در حقیقت چیزی جز تعدیل غرایز یا تعدیل نیازهای طبیعی انسان نمی باشد.

به دیگر سخن، انسان دارای طبیعتی مادی، اجتماعی، انسانی و الهی است؛ سؤال این است که ضرورت های مربوط به کدام یک از این طبایع را باید مبنای تربیت طبیعی قرار داد؟

کوتاه سخن آن که موجود زنده ـ و به ویژه انسان ـ نمی تواند به مدارج عالی تر خود نایل گردد، مگر این که مدارج پایین را پشت سر گذارد یا به گونه ای آن ها را فدا کند. به همین دلیل، تربیت هرگاه طبیعی باقی بماند به دشواری می تواند اجتماعی باشد. افزون بر آن، بین طبیعت و انسانیت ـ یعنی صفات خاص انسانی ـ نیز تناقض وجود دارد. بدین ترتیب، تربیت اگر کاملاً طبیعی باشد، تربیت نیست و اگر تربیت (واقعی) است، نمی تواند کاملاً طبیعی باشد.

ب. تربیت اجتماعی

تعلیم و تربیت، در حقیقت مجموعۀ اعمالی است که از طریق محیط اجتماعی، روی افراد تأثیر می گذارد تا سازگاری آنان را با وضع موجود، تسهیل و تسریع و یا بهتر و کامل تر سازد. تعلیم و تربیت به یک اعتبار، تدابیری است که برای اجتماعی بار آوردن نسل جوان اتخاذ می شود. تربیت اجتماعی در واقع کوششی است برای این که فرد را با اصولی آشنا سازد که رعایت آن ها، فرد را به عنوان تکمیل کنندۀ گروه و اجتماع می گرداند.

ارزیابی تربیت اجتماعی

در این که تربیت، وسیلۀ تکامل اجتماعی است و پیوستن فرد به گروه را ممکن می سازد، چنان که وسیلۀ سازگاری با محیط مادی نیز می باشد، جای تردید نیست و مطلبی است مورد قبول؛ اما آیا می توان ادعا کرد که تربیت همین است و بس؟ افزون بر آن، مشخصۀ تربیت اجتماعی چه خواهد بود؟

اگر مطلب را دقیق تر مورد ملاحظه قرار دهیم مشاهده می کنیم که تربیت اجتماعی به این معنا، چندان تفاوتی با پرورش حیوانات ندارد و با توجه به شناختی که از روح انسان و درجات و مقامات آن و لزوم رشد و رهایی از گرفتاری ها و بندهای طبیعت و اجتماع داریم، نمی توانیم تربیت واقعی را به عنوان پرورش شبه حیوانی خادم جامعه بدانیم.

بدین ترتیب، این جا نیز خود را در مقابل تناقض مهمی (نظیر آنچه در تربیت بر مبنای  طبیعت با آن مواجه شدیم) می یابیم. یا تربیت کاملاً و منحصراً اجتماعی است و تربیت واقعی نیست؛ یا تربیت واقعی است؛ که در این صورت، نمی تواند منحصراً اجتماعی باشد؛ زیرا انسان در آنچه از راه ملحق شدن به جامعه در او تحقق می یابد خلاصه نمی شود.

ج. تربیت انسانی ـ الهی

با توجه به ویژگی های روح و روان انسان و نیز با عنایت به نارسایی های تربیت طبیعی و تربیت اجتماعی، به این نتیجه می رسیم که هدف و مبنای تربیت نمی تواند منحصر به تأمین غرایز طبیعی و وسیله ای برای شکوفایی آن ها باشد؛ بلکه باید از طبیعت و ارضای غرایز طبیعی او فراتر رود و اهداف او را محقق سازد؛ زیرا طبیعت و اجتماع، تنها وسیله ای جهت رشد و شکوفایی انسان هستند و مانند هر وسیلۀ دیگر، محدودیت هایی دارند و در مقابل تعالی مقاومت می کنند.

آدمی از طبیعت خود، از جسم و از تمایلات خود، و نیز از اجتماع یا نهادهای آن، برای آنچه قرار است بشود، به عنوان وسیله استفاده می کند. بنابراین باید ابزار طبیعی، صورتی مطلوب داشته باشد تا با ابزار اجتماعی انطباق کامل پیدا کند و بتواند از هر یک از این دو، حداکثر استفاده را بنماید. همچنین باید مقاومت ها و محدودیت هایی که به آن ها اشاره شد، از میان برداشته شوند و نقش وسیله بودن آن ها همواره مورد نظر باشد.

با این توضیح، تناقض اصلی تعلیم و تربیت ـ که همۀ تناقضات دیگر منشعب از آن است ـ آشکار و حل می شود و روشن می گردد که مسأله اساسی تربیت، بازگشت به خویشتن است؛ بازگشتی که مستلزم گذشتن از طبیعت ساخته و پرداخته و تا حدی خارجی، به مقتضیات درونی انسان است که موجب می شود وجدان معنوی شکل گیرد. این امر، جز با زیر فرمان آوردن طبیعت و سازش متقابل با آن امکان پذیر نیست. مسأله تربیت، مسأله تأثیر گذاشتن بر روی طبیعت به منظور تبدیل آن به صورتی روحانی و معنوی است.

از آنچه گفته شد چنین نتیجه می گیریم که مسأله بازگشت به خود، در عین حال، مسأله رهایی از خویشتن هم می باشد. به دیگر سخن، تربیت و تزکیه چیزی جز حرکت در مراتب وجودی و مراتب ذات خود نیست؛ فرار از خود، برای رسیدن به خود؛ یا نجات یافتن از خودِ نازل (خود طبیعی، اجتماعی و...) و رسیدن به خودِ برتر.

کوتاه سخن این که تربیت می تواند طبیعی خوانده شود؛ ولی نه از آن جهت که هدف های طبیعت را پذیرفته است، بلکه از آن روی که جریان سیر و تربیت خود را با رشد، وفق می دهد و به اقتضای آن تنظیم  می نماید.

همچنین، تربیت می تواند اجتماعی نامیده شود؛ زیرا ملحق شدن به زندگی اجتماعی،  وسیله ای است که از طریق آن، انسان به ارزش های  والاتر پی می برد و آن ها را تقویت می کند.

اما تربیت به همین جا خاتمه نمی یابد؛ بلکه به تربیت انسانی می رسد که هدف آن به دست آوردن استقلال معنوی و اخلاقی است. و تربیت انسانی (یا الهی) هم محدود به یک یا چند مرتبه نیست، بلکه با نایل شدن به هر مرتبه، افق های پهناور و روشن تری مقابل دیدگان انسان جلوه گر می شود و بنابراین، سیر و حرکت ادامه می یابد.[18]

مبانی تربیتی امام خمینی رحمه الله

برای شناخت مبانی تربیتی امام خمینی، ابتدا باید به این نکته عنایت داشت که اساس و پایۀ هر سیستم تربیتی، بر سه موضوع خدا، جهان و انسان مبتنی است. به دیگر سخن، اتخاذ تدابیر تربیتی، مبانی، تعیین اهداف و روش های تربیتی در هر مکتبی، بر اساس دیدگاه های صاحب نظران آن مکتب نسبت به جهان و انسان پایه گذاری می شود. بنابراین، برای شناخت مبانی و فلسفۀ تربیتی امام خمینی، باید دیدگاه های آن حضرت را در مورد سه موضوع فوق بررسی کنیم؛ که در این جا تنها به اشاره ای مختصر بسنده می کنیم.

خداوند از دیدگاه امام خمینی رحمه الله

دیدگاه امام خمینی دربارۀ خداوند برگرفته از اسلام می باشد. البته با توجه به این که دیدگاه های مذاهب و فِرَق اسلام نسبت به خداوند، گوناگون و متفاوت است، می توان گفت که دیدگاه حضرت امام در این زمینه، دیدگاهی فلسفی ـ عرفانی است. از نظر آن حضرت، خداوند مبدأ و مقصد همۀ موجودات  است:

ما از خدا هستیم همه. همۀ عالم از خدا است؛ جلوۀ خدا است و همۀ عالم به سوی او بر خواهد گشت.[19]

امام خدا را حاضر و ناظر و مراقب همه چیز و همه کس می داند و می فرماید:

خدا هست؛ غفلت نکنید از او! خدا حاضر است؛ همۀ ما تحت مراقبت هستیم.[20]

همۀ عالم محضر خدا است؛ هر چه واقع می شود در حضور خدا است.[21]

از دیدگاه او همۀ جهان و هستی(ما سوی الله ) جلوۀ حضرت حق و عین فقر و وابستگی به او است:

به قلوب محجوب و منکوس خود برسانید که عالَم، از اعلی علّیین تا اسفل سافلین، جلوۀ حق ـ جلّ و علا ـ و در قبضۀ قدرت او است.[22]

جهان از دیدگاه امام خمینی رحمه الله

از دیدگاه حضرت امام ـ همچون اکثر بزرگان فلسفه و عرفای اسلامی ـ جهان هستی (ما سوی الله ) هرمی است که رأس آن واجب الوجود (خدا) است و همۀ آنچه در مراتب بعدی قرار گرفته اند موجودات ممکنی هستند که نه تنها فقیرند، بلکه عین فقر و نیاز و جلوۀ آن ذات می باشند.

البته از نظر فلاسفه، عرفای اسلامی و حضرت امام، جهان مراتبی دارد که از خداوند به عنوان مبدأ هستی شروع شده و در نهایت، به عالم طبیعت منتهی شده است؛ که از آن تعبیر به «قوس نزول» می نمایند و معتقدند که عالم طبیعت و موجودات آن، به اقتضای رحمت خداوندی، حرکت تکاملی خود را بی وقفه ادامه می دهند تا به مبدأ و مقصد نهایی(خداوند) برسند؛ و از این سیر تکاملی، تعبیر به حرکت در «قوس صعود» می نمایند.

از دیدگاه این بزرگان، مراحل سیر و حرکت موجودات و مراتب عالم هستی عبارتند از: عالم عقل، عالم مثال (نفس) و عالم طبیعت. البته از نظر این بزرگان، انسان در بین موجودات عالم هستی، دارای امتیاز و ویژگی خاصی است که در ذیل بیان می شود.

انسان از دیدگاه امام خمینی رحمه الله

انسان از دیدگاه فلاسفه و عرفای اسلامی و نیز حضرت امام، دارای امتیازات و ویژگی هایی است که در مکاتب تربیتی دیگر، با این عمق و گستره، کم تر به آن اشاره شده است. به عنوان نمونه، با یک نظر اجمالی در کلمات و نوشته های حضرت امام در مورد انسان، با این ویژگی ها مواجه می شویم:

1. انسان موجودی است دارای دو جنبۀ مادی و معنوی.

ایشان می فرمایند:

انسان دو جنبه دارد: یکی جنبۀ معنوی، و یکی جنبۀ ظاهری و مادی. انسان ها در جنبه های معنوی یک نحو تعلیمات دارند، و در جنبه های مادی یک نحو دیگر؛ و اگر این دو با هم جمع شوند، یک انسان به تمام معنا به وجود خواهد آمد.[23]

2. یگانگی و اتحاد جسم و روح در انسان

انسان موجودی است دارای دو بُعد جسمی و روحی؛ ولی باید توجه داشت که این دو بُعد، از هم جدا و مباین نیستند، بلکه تکمیل کنندۀ یکدیگر می باشند. بنابراین در تربیت نیز باید به نیازهای هر دو بُعد توجه شود. حضرت امام می فرمایند:

روح و جسم با هم وحدت دارند، جسم ظلّ روح است، روح باطن جسم است. جسم ظاهر روح است. این ها با هم یکی هستند؛ جدایی از هم ندارند... .[24]

3. دارای فطرت توحیدی و الهی

انسان از اول این طور نیست که فاسد به دنیا آمده باشد؛ از اول با فطرت خوب به دنیا آمده؛ با فطرت الهی به دنیا آمده؛ «کلّ مولود یولد علی الفطرة» که همان فطرت انسانیت، فطرت صراط مستقیم، فطرت اسلام، فطرت توحید است. این تربیت ها است که یا همین فطرت را شکوفا می کنند و یا جلوی شکوفایی فطرت را  می گیرند.[25]

4. طالب بی نهایت و کمال مطلق

انسان موجودی است که در هر مسیری که حرکت کند، به اندک و یا فراوان قانع نمی شود و بلکه طالب بی نهایت است. امام خمینی در این باره می فرمایند:

و این بشر یک خاصیت هایی دارد که در هیچ موجودی نیست؛ من جمله این است که در فطرت بشر، طلب قدرت مطلق است نه قدرت محدود؛ طلب کمال مطلق است نه کمال محدود؛ علم مطلق را می خواهد؛ قدرت مطلقه را می خواهد... اگر تمام عالم را، تمام این کهکشان ها و تمام این سیارات و ثوابت و هر چه هست، در تحت سلطۀ یک نفر بیاید، باز قانع نمی شود؛ برای این که این ها کمال مطلق نیست. تا نرسد به آن جایی که اتصال به دریای کمال مطلق پیدا بکند و فانی در آن جا بشود، برایش اطمینان حاصل نمی شود.[26]

5. موجود مسئول و انتخابگر

انسان موجودی است مستقل، آزاد، انتخابگر و امانت دار خداوند. او می تواند هر کدام از راه های سعادت و یا شقاوت را انتخاب کند؛ و این قدرت انتخاب او را مسئول اعمال خود خواهد کرد. حضرت امام در این مورد می فرماید:

هر کاری را که انسان عهده دار شد [انتخاب کرد] مسئول آن کار است؛ مسئول است در این که به راستی و امانت عمل کند و... .[27]

6. خلیفۀ الهی

ویژگی ها و امتیازات و تفاوت های انسان با دیگر موجودات جهان هستی از نظر فلاسفه و عرفای مسلمان و نیز حضرت امام بسیار و متعدد می باشد. ولی آنچه از همه مهم تر است و در حقیقت، می توان گفت با شناخت و درک این ویژگی، دیگر امتیازات انسان هم شناخته می شود، این است که انسان خلیفۀ خداوند در زمین است. به همین جهت حضرت امام از انسان، تعبیر به «عصارۀ همۀ موجودات عالم»[28] می کند و علاوه بر آن می فرماید:

انسان یک موجود عجیبی است در جمیع طبقاتِ موجودات و مخلوقات باری تعالی، هیچ موجودی مثل انسان  نیست... .[29]

با توجه به این ویژگی انسان است که عرفا از او تعبیر به «کَوْن جامع» کرده اند و معتقدند که انسان، هم عالم طبیعت است و هم عالم مثال و هم عالم عقل. به این معنا که محدود به یکی از عوامل سه گانه نمی باشد، بلکه ویژگی های همۀ این عوالم را بالقوّه دارا می باشد و انسان می تواند و باید با یک حرکت تکاملی، از جنبۀ طبیعت خود عبور کند و به عالم مثال و سپس عالم عقل برسد و به این صورت، هستی را در نوردد و آینۀ تمام نمای جمال و جلال حضرت حق شود.

حضرت امام این ویژگی ها را مبنای تربیت انسان می دانند. بنابراین، نمی توان گفت که ایشان به مبنای تربیت طبیعی، اجتماعی و یا حتی انسانی به معنای اومانیستی آن معتقدند، بلکه حضرت امام، مبنای تربیت را همان استعداد بالقوّۀ نامتناهیِ انسان می دانند که باید با تربیت صحیح، او را خلیفه خداوند و آینۀ تمام نمای جمال و جلال الهی نماید.

البته این مبنا را می توان همان مبنای تربیت انسانی ـ الهی دانست، ولی با این قرائت که  در مورد دیدگاه عرفا و حضرت امام نسبت به انسان و توانایی های شگرف او توضیح  دادیم.

نتیجه این که محدودۀ تربیت نباید تنها به همین عالم طبیعت منحصر گردد، بلکه انسان باید عوالم دیگر را بشناسد و در آن ها نیز سیر نماید تا بتواند استعدادهای همه جانبۀ خود را شکوفا سازد.

البته باید توجه داشت که مربی و یا کسی که می خواهد از راه تربیت، دیگران را رشد دهد، باید خود، بهره ای از این عوالم برده باشد؛ از این رو، هدایت و تربیتِ راستین، کار هر کسی نیست، بلکه در درجۀ اول پیامبر عظیم الشأن اسلام و ائمۀ معصومان علیهم السلام هستند که با سیر در مراتب بالای انسانیت می توانند از دیگران دستگیری کنند و به آن عوالم هدایت نمایند و به واسطۀ دستگیری و هدایت آن ها، دیگران نیز ممکن است تا حدودی شایستگی هدایت و مربی گری را بیابند.

اهداف تربیتی

پیش از پرداختن به اهداف تربیتی اسلام و برخی مکاتب دیگر و بررسی دیدگاه امام خمینی در این زمینه، یادآوری دو نکته مفید است:

1. اهداف تربیتی در یک تقسیم بندی کلی به دو بخش تجزیه می شوند:

الف. اهداف واسطه ای و مرحله ای؛

ب. هدف نهایی یا برترین هدف.

اگر مکتب تربیتی، خط سیر و حرکت انسان را تا نهایت و رسیدن به مقصود پایانی ترسیم کند و نشان دهد، در این صورت هدف قصوای تربیت را مشخص کرده است؛ که البته برای رسیدن به آن هدف، می تواند اهداف ریز و درشتی را نیز(به عنوان اهداف مرحله ای) تبیین و تعیین نماید. البته لازم نیست اهداف مرحله ای چندان دقیق و تغییرناپذیر باشند؛ زیرا بر اساس شرایط و موقعیت های متفاوت، این اهداف واسطه ای می توانند تغییر یابند و دگرگون شوند.

در مقابل، اگر مکتب تربیتی مورد نظر، از ارائه و یا تعیین هدف نهایی عاجز باشد، نمی تواند اهداف  مرحله ای را نیز به گونه ای دقیق، حساب شده و در طول یکدیگر ارائه نماید. این حقیقت که  برخی مکاتب تربیتی از ارائه و تعیین هدف نهایی عاجزند، ریشه در مبانی آن ها و نشناختن نیروهای  شگرف و عظیم درونی انسان دارد؛ که در مباحث اهداف تربیتی به برخی از آن ها برخورد خواهیم کرد.

2. تعیین هدف نهایی و اهداف مرحله ای گرچه ضروری و لازم است، ولی جایگزین برنامه ها و شیوه های تربیتی نمی شود. تعیین هدف یا اهداف، همانند علامت، نور و یا جهتی است که مسیر را نشان می دهد، ولی علاوه بر آن، باید مشخص شود که مورد تربیت در چه مرحله ای از رشد قرار دارد، و تاکنون چه مراحلی را طی نموده است، و استعدادهای مختلف او چگونه است، و این مسیر را تا این مرحله به چه صورت و چگونه پیموده است. به هر حال، تعیین هدف یا اهداف تربیتی، گرچه کافی نیست، ولی لازم  می باشد.

در این جا ابتدا و به طور مختصر، نگاهی داریم به هدف یا اهداف تربیتی برخی مکاتب و پس از آن، دیدگاه اسلام را به طور کلی و دیدگاه حضرت امام را به طور خاص مورد بررسی قرار خواهیم داد.

رئالیسم[30]

باید توجه داشت برخی مکاتب تربیتی، آن گونه که ما انتظار داریم، در صدد ارائه و یا مشخص کردن هدف غایی و یا اهداف مرحله ای تربیت نیستند و یا در این جهت موفق نبوده اند. برخی از آن ها به جای تعیین هدف های تربیتی، به شرایط آن و یا به تشریح شرایط رشد(که لازمۀ عمل تربیتی است) بسنده کرده اند.

به عنوان نمونه، آقای پرفسور "برودی" نمایندۀ مکتب تربیتی رئالیسم، زندگی خوب را هدف اساسی تعلیم و تربیت تلقّی می کند. ولی خود، اعتراف دارد که نظر مربیان دربارۀ آنچه زندگی خوب را می سازد یکسان نیست. بنابراین، برای حل این مشکل، خصوصیاتی را برای زندگی خوب تعیین می کند و چهار جنبه را به عنوان جنبه های شخصی زندگی خوب ارائه می نماید:

1. برخورداری از سلامت بدنی؛

2. برخورداری از امنیت عاطفی؛

3. احساس قدرت و احترام؛

4. بیم و امید نسبت به آینده.

به نظر "برودی" شخصیت انسان از سه بُعد یا خصوصیت عمده تشکیل شده است:

1. رشد و تحقق خود؛

2. آزادی خود؛

3. وحدت خود.

به نظر او چون این خصوصیات اساسی، شخصیت هر فرد را تشکیل می دهند، بنابراین آنچه برای یک فرد، اساسی یا خوب تلقّی می شود، برای دیگران نیز خوب می باشد، روی این اصل، ابهام مفهوم «خوب» نیز از میان می رود.[31]

ایشان با مطرح کردن سه بُعد شخصیت هر فرد، به ویژه با توضیحاتی که در مورد «رشد خود» و «آزادی خود» می دهند، مقداری به رفع تناقضات نزدیک شده اند؛ ولی به هیچ وجه نتوانسته اند مشکلات را حل نمایند و مثلاً توضیح دهند که مقصود از «رشد خود» کدام «خود» می باشد و تا چه حد می توان آن را رشد داد و یا...

اگز یستانسیالیسم[32]

این لغت که به معنای «وجودگرایی» می باشد از مشرب فلسفی و دیدگاه فیلسوف معروف دانمارکی "سورن کیرککارد"[33] نشأت گرفته است. این مکتب فلسفی، دو مفهومآزادی و مسئولیت را پایۀ فلسفۀ خود قرار می دهد و معتقد است که کودک را باید طوری تربیت کرد که از آزادی لازم بهره مند باشد و خود را مسئول کیفیت زندگی خویش بداند.

تمام شاهکار آقای "سارتر" و دیگران در مطرح کردن مکتب «اگزیستانسیالیسم» این بود که با جهان غرب ـ که با فراموشی انسان، شخصیت او را وسیله ای برای پیشرفت ماشینیزم کر و کور قرار داد ـ مبارزه کرد و تلاش نمود تا شخصیت، ارزش و اختیار انسان را در مقابل قربانی شدنش به پای بت ماشین، به او بازگرداند.

اما با انکار خدا، تکیه گاه و نقطۀ امید انسان را از او گرفت و او را تنها، مأیوس و نا امید به حال خود رها کرد و در این تنهایی و نا امیدی، بار سنگین همۀ اعمالش را بر دوشش نهاد؛ و افزون بر آن، مسئول سرنوشت همۀ انسان ها قرارش داد.

آقای "وان کلیو موریس" جنبه های تربیتی این فلسفه را مورد بحث قرار می دهد و  می گوید:

اگر تعلیم و تربیت بنا باشد واقعاً جنبۀ انسانی داشته باشد، باید آگاهی را در فرد بیدار کند. این آگاهی مربوط به آگاهی از هستی خود، به عنوان فردی که در دنیا حضور دارد، می باشد.[34]

همان گونه که ملاحظه می فرمایید در این مکتب، جز به بیداری آگاهی در فرد و یا این که انسان، مسئول ساختن ماهیت خود می باشد، به اهداف مرحله ای یا هدف نهایی تربیتی اشاره نشده است و موارد فوق، به ویژه با توجه به انکار خداوند و عدم شناخت و ارتباط با او، نمی تواند هدف مطلوب تربیت انسان تلقّی شود.

پوزیتیویسم

این مکتب نیز ارائه اهداف تربیتی را به معنایی که ما انتظار داریم، نمی پذیرد. به عقیدۀ "هانری دویدایکن" در جریان تربیتی نباید به هدف، قصد و نیز به جنبۀ عقلانی، بیش از حد اهمیت داد. بسیاری از آنچه فرد در جریان فرهنگی شدن می آموزد، بدون هدف و نقشه و فاقد جنبۀ عقلانی می باشد.[35]

به نظر ما اگر تربیت به جنبۀ عقلانی اهمیت ندهد، اساساً معنای خود را از دست می دهد؛ زیرا آنچه او به عنوان تربیت مطرح می کند، خود به خود و بدون برنامه صورت می گیرد. شکی نیست که انسان از محیط و شرایط آن تأثّر می پذیرد؛ با این وجود، هر نوع تأثیری را نمی توان تربیت گفت، بلکه تربیت به معنای خلق شرایطِ طبیعی، اجتماعی، خانوادگی و روانیِ رسیدن به نقطۀ مطلوب، یا متأثّر شدن از این شرایط برای حرکت به طرف نقطۀ مطلوب می باشد. و در جایی که استعدادهای شگرف انسانی شناخته نشود و نقطۀ مطلوبی به عنوان هدف ارائه نگردد، به کار بردن واژۀ «تربیت» بی مورد است.

 

جان دیویی

"جان دیویی" از مربیان و استادان برجستۀ تربیتی و نظریه پردازان آمریکایی، به جای ارائه هدف یا اهداف تربیتی، تنها به ارائه اصول هدف های تربیتی صحیح بسنده می کند. این اصول عبارتند از:

1. هدف های تربیتی باید با توجه به معنی رشد و ترقّی بیان شوند؛

2. هدف های تربیتی باید با توجه به افکار، عقاید، عادات، تمایلات و اعمال فرد تهیه و تنظیم گردند؛

3. هدف های تربیتی باید موافق با اید آل های اجتماعی جامعه باشند؛

4. هدف های تربیتی باید مؤید یکدیگر باشند؛

5. هدف های تربیتی باید قابل اجرا، جامع و قابل فهم باشند؛

6. هدف های تربیتی باید متغیّر باشند. به نظر ایشان نظر به این که احتیاجات جامعه، افراد و مبانی تربیتی در حال تغییر هستند، هدف های تربیتی نیز باید متغیّر و با احتیاجات جامعه و افراد سازش داشته باشند.[36]

ارائه شرایط و خصوصیات اهداف تربیتی، اگر چه مفید و در ارائه اهداف مرحله ای ضروری است، ولی از طرف دیگر، می تواند به خاطر فرار از ارائه یک هدف غایی تربیتی و انتقاداتی که بر آن و بر مبانی اولیۀ آن وارد است، اتخاذ شده باشد؛ که البته این مطلب در مورد "جان دیویی" نیز صادق است. به نظر می رسد دلیل این که ایشان موفق به ارائه اهداف تربیتی و دفاع شفاف از آن نشده اند، این است که او و امثال او در پی انتخاب یک مبنای تربیتی نبوده و یا این که خود، متوجه تناقضات و اشکالات مبنای خود شده اند.

اهداف برگرفته از مبانی تربیتی

در یک تقسیم بندی دیگر، می توان اهداف تربیتی مکتب های مختلف را بر اساس مبانی آن ها به سه گروه تقسیم کرد:

1. گروه نخست کسانی هستند که در اهداف تربیتی، تنها نظر به نیازهای طبیعی و برآورده شدن آن ها  دارند.

بسیاری از مکتب ها، اعم از این که تصریح کرده یا نکرده باشند، تنها توجه به غرایز و نیازهای طبیعی انسان دارند و مقصودشان از تعلیم و تربیت، چیزی جز آموزش روش هایی برای سیر کردن شکم، ارضای غریزۀ جنسی و رشد و سلامت جسمی نمی باشد. در نتیجه، بالاتر از این ها اهدافی را نمی شناسند و نمی پذیرند.

2. گروه دوم کسانی هستند که اهداف اولیه شان چیزی جز همان ارضای غرایز و نیازهای طبیعی نیست، ولی برای رسیدن همۀ افراد (به عنوان جامعه) اهداف دیگری را نیز، مانند آزادی، احترام به قانون، انسان دوستی و... مطرح می نمایند. در این صورت نیز انسان، حیوانی فرض شده است با همۀ نیازها و غرایزش؛ البته حیوانی اجتماعی و تا حدی  پیچیده. براساس این فرض، می توان پذیرفت که تربیت به تدریج، مفهوم خود را باز  می یابد.

3. گروه سوم اهدافی مانند آزادی، عدالت، نوع دوستی، وطن پرستی و... را به عنوان اهداف انسانی مطرح می نمایند؛ که اغلب، همان هدف های اجتماعی تلطیف شده می باشند. در این صورت، نمی توان آن ها را با گروه دوم متفاوت دانست.

البته در صورتی که در تعیین و تبیین اهداف، یک تحول و نگرش کیفی لحاظ شده و با توجه به استعدادهای بالقوّه و شگرف انسان و اعتقاد به خدا، ارزش هایی مانند ایثار، شهادت، تقوا، قرب به خدا و... مطرح شوند، می توان گفت که اهداف تربیتی واقعاً به صورت انسانی ـ الهی در آمده است. که در این فرض هم، مراتب مختلفی از ارزش های انسانی ـ الهی به تناسب رشد روحی افراد وجود دارد که در پرتو آن اهداف، مفاهیمی مانند خلوص، ایثار، تقوا و مراتب مختلف آن ها معنا می یابند.

در این جا باید یادآوری کنیم اگر مکتبی اهداف انسانی ـ الهی را توصیه کند، در حقیقت اهداف اجتماعی و طبیعی را نیز به نوعی تلطیف شده و کامل تر، پذیرفته است؛ ولی مکتب هایی که از محدودۀ اهداف طبیعی یا اجتماعی بالاتر نرفته اند، توان درک و فهم آن اهداف والا و در نتیجه، توان رسیدن به آن ها را ندارند.

در ادامۀ بحث می توان اهداف تربیتی کمونیسم، پراگماتیسم، ایدآلیسم، ناتورالیسم و... را نیز مطرح کرد که به لحاظ محدودیت مقاله و نیز به علت این که اهداف کلی این مکاتب، به نوعی در بحث اهداف برگرفته از مبانی تربیتی آمده است، به همین مقدار بسنده می کنیم.

اسلام و هدف های تربیتی

با توجه به بحث اهداف مرحله ای و هدف غایی تربیتی هر مکتب، می توان این دو را از دیدگاه اسلام به طور جداگانه مورد بحث قرار داد.

معمولاً در مباحث نظری، ابتدا برترین هدف تربیتی اسلام مطرح و پس از آن به تناسب شرایط، از اهداف مرحله ای سخن گفته می شود. این شیوه گرچه با توجه به اهمیت و ارزش هدف نهایی، مطلوب به نظر می رسد، ولی با توجه به مبانی تربیتی، بهتر آن است که  ابتدا از اهداف طبیعی سخن گفته شود و پس از آن به مرحلۀ سیر تبیین هدف ها پرداخته  شود، تا به برترین هدف برسد. از این رو در این جا دو بحث را به طور جداگانه مطرح می کنیم:

اهداف واسطه ای یا مرحله ای

باید توجه داشت که همۀ آنچه به عنوان اهداف تربیت طبیعی، اجتماعی و یا انسانی، به معنای اومانیسمی آن وجود دارد، به یک معنی می تواند اهداف مرحله ای اسلام به شمار آید؛ زیرا اسلام نه تنها غرایز و نیازهای طبیعی و اجتماعی انسان  را انکار نکرده است، بلکه اهدافی مانند رشد و سلامت جسم، رعایت بهداشت فردی و عمومی، مبارزه با فقر، آماده کردن شرایط ارضای صحیح غریزۀ جنسی و... را توصیه کرده و آن ها را مطلوب شمرده است؛ که می توان آن ها را از اولین اهداف مرحله ای اسلام به شمار آورد. در مرحلۀ بعد، نیازهای  جامعه مانند رعایت مساوات، دوستی با مردم و با ملل دیگر جهان، رعایت قانون، رعایت آزادی دیگران، برادری و همکاری، عدالت، حقوق بشر، صلح و... مطرح می شود. این اهداف برای کسانی مطرح است که تا حدودی رشد فکری کرده باشند و بتوانند از محدودۀ تنگ برآوردن نیازهای فردی خود بیرون آیند و خودخواهی و غرور و تعصب های فردی را کنار بگذارند.

توجه به نیازهای اجتماعی انسان و تعیین اهداف مرحله ای در این زمینه، چیزی نیست که از نظر اسلام، قابل انکار و یا قابل تردید باشد. همۀ دستوراتی که در مورد همکاری و تعاون اجتماعی، اخوّت اسلامی، رعایت مساوات حقوقی و اقتصادی، خوش اخلاقی، رعایت حقوق گروه های مختلف اجتماعی وارد شده و صدها آیه و روایت در این زمینه، می تواند مشخص کنندۀ اهداف تربیتی این مرحله از رشد باشد.

تنها تفاوت مهمی که در این جا بین اسلام و دیگر مکاتب وجود دارد این است که:

اولاً: اسلام هیچ کدام از این اهداف را هدف نهایی و برترین هدف نمی داند و همۀ آن ها را در ردیف اهداف واسطه ای رده بندی می کند.

ثانیاً: در اسلام راه و ابزار رسیدن به این اهداف به گونه ای تشریح شده است که نه تنها با اهداف مرحلۀ پیشین و تأمین نیازهای فردی منافات ندارد، بلکه با اهداف والاتر هم می تواند به طور کامل و شایسته تلفیق و عجین گردد؛ به این معنا که رعایت یک دستور اسلامی می تواند تأمین کنندۀ چندین هدف در چند مرحله از رشد باشد.

به هر حال، پس از اهداف واسطه ای گذشته، اهداف انسانی ـ الهی مطرح می گردد که آن ها نیز به نوبۀ خود دارای مراتبی هستند و تا آن جا که تکامل روحی انسان کشش دارد، می تواند پیش برود.

دقت در آیات و روایات، ما را در نام گذاری و تفکیک این هدف ها کمک خواهد کرد؛ که البته بنای تفصیل آن را در این جا نداریم، بلکه تنها به یکی از آن ها که از آیات استفاده می شود اشاره می کنیم.

حیات طیّبه

افزون بر این حیاتی که در انسان و سایر موجودات جان دار می شناسیم و آثار آن را مشاهده می کنیم و در قرآن از آن تعبیر به «حیات دنیوی» شده است، قرآن افق های گسترده تری را به عنوان «حیات طیّبه» یا «حیات اخروی» در چشم انداز ما نمایان می سازد. قرآن کریم با صراحت به این حقیقت اشاره می کند که انسان به وسیلۀ ایمان و عمل صالح و سیر در طریق عبادت می تواند به حیات برتر یا حیات طیّبه نایل آید و باید هدف خود را حیات طیّبه قرار دهد. قرآن می فرماید:

«مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أوْ اُنْثَیٰ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أجْرَهُمْ بِأحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ».[37]

هر کس از مرد و زن کار نیکی به شرط ایمان به خدا به جای آورد، ما او را در زندگانی خوش و مورد پسند، زنده می گردانیم و اجری بسیار بهتر از عمل نیکی که کرده به او عطا می کنیم.

مطابق این آیه، خداوند می فرماید هر کس عمل صالح انجام دهد و مؤمن باشد، به او زندگی جدیدی به عنوان «زندگی مطبوع و دل پسند» عطا می کنیم. این زندگی جدید و پاکیزه، در مقایسه با زندگی دنیوی به قدری برتر و دارای ارزش والاتری است که قرآن از  این زندگی تعبیر به «میّت» (یا مرده) می نماید و از آن زندگی برتر، تعبیر به نور کرده و  می فرماید:

«أوَ مَنْ کَانَ مَیْتاً فَأحْیَیْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا».[38]

آیا کسی که مرده [جهل و ضلالت] بود پس ما او را زنده کردیم و برای او روشنی و نوری قرار دادیم که با آن میان مردم [سرافراز] رود مَثَل او، مانند کسی است که در تاریکی ها فرو شده و از آن به در نتواند گشت؟!

در این آیۀ شریفه، برخورداری از نور خاص الهی را از آثار حیات والاتر بیان می نماید و با وضوح کامل به آن اشاره می فرماید.

به هر حال، کسانی که به حیات طیّبه می رسند، در حواس و ادراکات ظاهری و باطنی خود، نور تازه ای می یابند و با آن به ادراکات برتری می رسند و دریافت های جدیدی می یابند؛ که البته ظهور نور و دریافت ادراکات جدید هم، مراتب و مراحل بسیار دارد. مولانا در دفتر دوم مثنوی می گوید:

 

پنج حسی هست جز این پنج حس                           آن چو زرّ سرخ و این حس ها چو مس

اندر آن بازار که اهل محشرند                                  حسّ مس را چون حس زر، کی خرند

حسّ ابدان، قوت ظلمت می خورد                             حسّ جان از آفتابی می چرد

 

خلاصه آن که اهداف واسطه ای نیز بسیار متنوع و متعددند. برخی از عرفا آن ها را به  تفکیک تا صد یا هزار منزل رسانده اند؛ که ما در این جا از توضیح بیش تر خودداری  می کنیم.

برترین هدف تربیتی اسلام

هر کدام از علمای علم اخلاق، فلاسفه و عرفا، به تناسب موضوع مورد بحث خود، دربارۀ برترین نقطۀ کمال انسانی یا هدف خلقت ـ که می توان آن را برترین هدف تربیتی دانست ـ مطالبی ابراز داشته اند.

البته هر کدام، آن را در ذیل عنوان یا مسأله ای متفاوت با دیگری مطرح نموده اند؛ برخی در بحث «خیر مطلق» آن را عنوان کرده اند، گروه دیگری در مسأله «سعادت و شقاوت» به آن پرداخته اند، در حالی که عرفا آن را ذیل عناوینی چون «انسان کامل»، «هدف خلقت» یا «آخرین منزل سلوک» مطرح نموده اند.

دیدگاه صدر المتألهین

مرحوم صدر المتألهین در بحث سعادت  حقیقی، ابتدا به معنای خیر، لذت و بهجت می پردازد و پس از آن، بین قوای حواس ظاهره و عقول قدسیه و لذت آن ها، مقایسه ای صورت می دهد و به این نتیجه می رسد که لذت عقول، همان شناخت است و هر چه معقول، با ارزش تر و با بهاتر باشد، لذت عقل بیش تر می گردد. بنابراین، نتیجه می گیرد که شناخت خداوند و صفات او، بزرگ ترین لذت و بهجت برای قوّۀ عاقلۀ انسانی است و سعادت واقعی او هم، همین است. ایشان می نویسند:

پس معلوم شد که این سعادت عقلیه و لذت معنویۀ اخرویه، قابل مقایسه با لذّات حسّیۀ آغشته به نقایص و آفات نخواهد بود؛ و لذا در حدیث نبوی آمده که پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله فرمود: «لا عیش إلاّ عیش الآخرة»؛ عیش و کامرانی نیست مگر عیش و کامرانی آخرت.

سبب تهی بودن نفس و محرومیت وی از لذت علوم و معارف عقلیه، تا زمانی که متعلق به بدن و فریفتۀ علایق جسمانی است، تخدیری است از ناحیۀ تعلق به دنیا، نظیر تخدیر قوّۀ ذائقه از درک لذت طعم غذاها به علت مرض «بولیموس». و اگر ـ بالفرض ـ علوم و معارفی که مقتضای طبیعت قوّۀ عاقله و شایسته او است، مانند علم به وجود خدا و ملائکه و کتب و فرستادگان خدا، به حقیقت، حاضر در نفس و معلوم و مشهود او بودند، آن چنان لذتی می برد که ما فوق تعریف و توصیف است... .

و همان طور که کراراً گفته ایم، وجودات، دارای مراتب متفاضل و متفاوتند؛ که افضل و اکمل از همۀ آن ها، مرتبۀ وجود واجب الوجود، و پست ترین آن ها مرتبۀ وجود هیولی و حرکت و زمان و نظایر آن ها است. بنابراین، سعادت حاصل از درک و مشاهدۀ مراتب متفاضلۀ وجود نیز دارای مراتب متفاضل و متفاوتی می باشد. پس این لذّات عقلیه از آنِ نفسی است که به وسیلۀ تحصیل علم حقیقی (یعنی علم به ذات و صفات و افعال خدا در جمیع مراتب وجود) کامل شده باشد.[39]

همان طور که ملاحظه می فرمایید، صدر المتألهین کمال و سعادت نهایی یا برترین هدف را شناخت خدا و صفات و افعال او در جمیع مراتب وجود می داند. این دیدگاه با نظر عرفا تفاوت دارد؛ زیرا عرفا، عقل را خادم دل می دانند و مشاهدۀ جمال ربوبی یا صفات و افعال او را سعادت و کمال می شمارند، نه شناخت عقلی را.

دیدگاه محمد غزالی

محمد غزالی می گوید:[40]

از این جمله که رفت بدانستنی که شهوت و غضب را برای طعام و شراب و نگاه داشتن تن آفریده اند؛ پس هر دو خادم تنند و طعام و شراب علف تن است. و تن را برای حمّالی حواس آفریده اند؛ پس تن، خادم حواس است. و حواس را برای جاسوسی عقل آفریده اند تا دام وی باشد که به وی عجایب صنع خدای تعالی بداند؛ پس حواس، خادم عقلند. و عقل را برای دل آفریده اند تا شمع و چراغ وی باشد که به نورِ وی، حضرت الوهیت را ببیند که بهشت وی است؛ پس عقل خادم دل است. و دل را برای نظارۀ جمال حضرت الوهیت آفریده اند، پس چون بدین مشغول باشد بنده و خادم درگاه حضرت الوهیت است و آنچه حق تعالی گفت:«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الإنْسَ إلاَّ لِیَعْبُدُونِ».[41]

دقت در این دو عبارت ما را به این نتیجه می رساند که هر دو بزرگوار، سعادت و کمال حقیقی یا برترین هدف تربیتی را افعال، صفات و ذات خداوند می دانند؛ ولی یکی ابزار آن را «عقل» و سعادت و کمال را شناخت می داند؛ و دیگری ابزار را «دل» و سعادت و کمال را مشاهده ـ و نه شناخت تنها ـ می داند.

به تعبیر دیگر، با این که به ظاهر در تبیین هدف نهایی، هر دو به افعال، صفات و ذات خداوند می رسند، ولی افزون بر تفاوت ابزار و نحوۀ نایل شدن به آن، در واقع، خود کمال و سعادت نهایی نیز از دیدگاه آن ها متفاوت می باشد و باید به این امر دقت داشت.

دیدگاه مهدی نراقی رحمه الله

مرحوم محمد مهدی نیز در جامع السعادات بحث مفصلی در زمینۀ خیر و سعادت مطرح می کند و پس از نقل اقوال مختلف، نتیجه می گیرد که دوستی با خدا و اُنس با او و بهجت های عقلانی و لذت های روحانی، همان سعادت و مطلوب برتر است؛ گرچه فلاسفه، عرفا و اهل ظاهر تعبیرات متفاوتی از این مطلب دارند. ایشان می نویسند:

حیث ذهبت الفرقة الاُولی إلی أنّ حقیقة السعادة هو العقل و العلم، و الثانیة إلی أنّها العشق، و الثالثة إلی أنّها الزهد و ترک الدنیا.[42]

تعبیرات این سه گروه «عقل و علم»، «عشق» و «زهد و ترک دنیا» است.

اهداف مرحله ای از دیدگاه امام خمینی رحمه الله

همان گونه که اشاره کردیم، تمامی اهداف تربیت طبیعی، اجتماعی، انسانی و الهی تا به هدف نهایی نرسیده است می تواند در بخش اهداف مرحله ای یا واسطه ای رده بندی شود؛ زیرا اسلام با هیچ کدام از این اهداف، در جایگاه و شرایط مناسب خود، مخالف نیست؛ بلکه تنها تفاوت اسلام با دیگر مکاتب تربیتی در این زمینه، این است که آن ها خود را محدود به همین اهداف می نمایند، در صورتی که اسلام آن ها را مقدمه و یا اهداف

مرحله ای می داند و حرکت تربیتی را فراتر از این اهداف ارزیابی می کند و ادامه می دهد، و هر کدام از اهداف برتر و کامل تر را در طول اهداف قبلی می نشاند، تا قلۀ بلند و رفیع تربیت اسلامی و الهی همچنان برافراشته تر گردد.

با این مقدمۀ مختصر، باید گفت که مشخص کردن چند هدف به عنوان اهداف واسطه ای از دیدگاه حضرت امام، بسیار مشکل و شاید نادرست به نظر آید؛ زیرا اغلب خواسته های طبیعی، اجتماعی، انسانی و الهی در بیانات و نوشته های ایشان به عنوان اهداف تربیتی به چشم می خورد؛ در نتیجه نمی توان برخی از آن ها را از برخی دیگر، بدون معیار و ضابطه ای مشخص، متمایز ساخت.

البته می توان برخی موارد را که با اهمیت تر به نظر می آیند، به عنوان نمونه در ذیل، مورد اشاره قرار داد:

1. رشد جسمی همراه با رشد عقلی:

عقل سالم در بدن سالم است. ورزش همان طور که بدن را تربیت می کند و سالم می کند، عقل را هم سالم می کند؛ و اگر عقل سالم شد، تهذیب نفس هم دنبال آن باید باشد.[43]

2. محبت به دیگران:

پسرم! اگر می توانی با تفکر و تلقین، نظر خود را نسبت به همۀ موجودات، به ویژه انسان ها، نظر رحمت و محبت کن.[44]

3. حق طلبی (مبارزه با فقر و ظلم):

پرورش و ایجاد روحیۀ حق خواهی و ایجاد روحیۀ مبارزه با ظلم و ظالم، یکی از اهداف تربیتی اسلامی است. سیرۀ انبیا و ائمّه معصوم علیهم السلام در طول عمر با برکتشان، قیام و مبارزه علیه ظلم و حکومت های جائر بوده است. یکی از اهداف تربیتی امام در سیرۀ عملی و نیز در بیاناتشان، مبارزه با ظلم و ستم بوده است. ایشان در این زمینه می فرمایند:

سیرۀ انبیای عظام ـ صلّی الله  علی نبیّنا و علیهم اجمعین ـ و ائمّه اطهار علیهم السلام که سر آمد عارفان بالله  و رستگان از هر قید و بند و وابستگان به ساحت الهی، در قیام به همۀ قوا علیه حکومت های طاغوتی و فرعون های زمان بوده و در اجرای عدالت در جهان، رنج ها برده و کوشش ها کرده اند، به ما درس ها می دهد و اگر چشم بینا و گوش شنوا داشته باشیم راه گشایمان خواهد بود.[45]

4. استقلال فرهنگی، فکری و روحی:

عمده این است که فرهنگ، یک فرهنگ متحول بشود؛ یک فرهنگی که از آن غرب زدگی بیرون بیاید. همه چیزمان باید این طور بشود؛ استقلال فکری، استقلال باطنی داشته باشد... خودش مستقل و آزاد و روی پای خودش باشد.[46]

این وابستگی فکری، وابستگی عقلی، وابستگی مغزی به خارج، منشأ اکثر بدبختی های ملت ها و ملت  ماست.[47]

5. اجتماعی کردن انسان:

تمام انبیا از صدر بشریت، از آن وقتی که آدم علیه السلام آمده است، تا حضرت خاتم انبیا صلی الله علیه و آله تمام انبیا برای این بودند که جامعه را اصلاح کنند. فرد را فدای جامعه می کردند. ما افرادی بالاتر از خود انبیا و ائمّه اطهار علیهم السلامنداریم. این ها خودشان را فدا می کردند برای جامعه، تا جامعه اصلاح شود.[48]

... و این نیز به آن معنی نیست که دست از فعالیت بردار و خود را مهمل بارآور و از همه کس و همه چیز کناره گیری کن و عُزلت اتّخاذ نما؛ که آن بر خلاف سنّت الهی و سیرۀ عملی حضرات انبیای عظام و اولیای کرام است.[49]

پسرم! از زیر بار مسئولیت انسانی که خدمت به حق در صورتِ خدمت به خلق است، شانه خالی مکن که تاخت و تاز شیطان در این میدان، کم تر از میدان تاخت و تاز در بین مسئولین و دست اندرکاران نیست.[50]

6. برادری و روحیۀ سالم اجتماعی:

یکی دیگر از اهداف تربیت اسلامی، ایجاد روحیۀ برادری و روابط سالم اجتماعی بین انسان ها در جامعۀ اسلامی است. داشتن روحیۀ برادری، صفای باطن، دوستی، رفاقت و همدلی در بین انسان ها، از شرایط و عوامل موفقیت و پیروزی یک جامعه در رسیدن به اهداف خود می باشد. امام خمینی در این زمینه می فرمایند:

تا همه با هم هستید و همه اسلام را می خواهید، خدا با شماست. و تا خدا با شماست، کسی با شما نمی تواند معارضه کند... دوستان من، عزیزان من! همه با هم باشید؛ برادر باشید؛ از تفرقه پرهیز کنید.[51]

بین خودتان برادر وار باشید؛ با هم برادری کنید؛ کینه توزی نکنید؛ انتقام جویی نکنید. با بیداری جلو بروید.[52]

با هم برادر باشید. با روح واحد و صفای باطن برای اسلام کار کنید.[53]

افزون بر موارد فوق، می توان اهداف ذیل را که از لابه لای بیانات حضرت امام خمینی به دست می آید، از اهداف واسطه ای تربیت اسلامی از دیدگاه آن حضرت به شمار آورد:

1. کنترل امیال و غرایز طبیعی انسان و در خدمت گرفتن آن ها در جهت اهداف الهی؛

2. تربیت انسان خالص؛

3. تربیت انسان سعادتمند؛

4. شکوفایی فطرت؛

5. ایجاد تحول روحی در انسان؛

6. هدایت انسان به سوی خدا؛

7. تربیت انسان وظیفه شناس؛

8. خودشناسی؛

9. تهذیب انسان؛

10. هدایت انسان از تاریکی به سوی نور؛

11. شکوفایی استعدادهای بالقوّۀ او؛

12. پرورش انسانی برخوردار از توازن و هماهنگی روانی.

برترین هدف از دیدگاه امام خمینی رحمه الله

به طور کلی هدف غایی یا برترین هدف از دیدگاه امام خمینی، با دیدگاه های عرفا و فیلسوفان مسلمان تفاوتی ندارد و همۀ آن ها خدا را نه تنها مبدأ موجودات، بلکه غایت همه چیز و از جمله هدف نهایی خلقت و تربیت انسان می دانند.

البته همان گونه که متذکر شدیم، نحوۀ بیان و ورود و خروج در مسأله، و نیز عناوینی که این مهم ذیل آن بحث شده، متفاوت است. این تفاوت و اختلافِ بیان، در سخنان حضرت امام خمینی نیز به چشم می خورد؛ به این معنا که ایشان برای نشان دادن هدف و مقصد نهایی  انسان، گاه به شیوۀ دانشمندان سخن گفته و شناخت خداوند را مطرح می نمایند، و گاه به شیوۀ عرفا از پرستش و عشق به خدا و یا نایل شدن به کمال انسانی سخن می گویند.

البته به نظر می رسد بیانات عرفانی امام خمینی در اشعار و سخنان دیگرشان، بسیار پر جاذبه و شیوا است؛ و گاهی که فارغ از مخاطبان و شرایط محدود کننده، از خدا و معشوق و معبود حقیقی سخن می گویند، بیاناتشان بسیار باشکوه و در اوج است؛ که باید به اشعار عرفانی و دیگر نوشته های ایشان در این زمینه مراجعه شود.

در این جا به دلیل محدودیت مقاله، تنها به برخی از فرازهای بیانات ایشان در ذیل اشاره خواهیم کرد:

1. معرفت خدا

تمام اهداف واسطه ای و مرحله ای که انسان به دنبال آن است، به ویژه اهدافی را که در رابطه با خود، از جهت شناخت، تهذیب، تزکیه، شکوفایی استعدادها و... پیگیری می نماید، همه برای این است که زمینۀ شناخت حق تعالی را پیدا کند. امام خمینی می فرمایند:

تمام مقصد انبیا برگشتش به یک کلمه است؛ و آن، معرفة الله ، تمامْ مقدمۀ این است. اگر دعوت به عمل صالح شده است، اگر دعوت به تهذیب نفس شده است، اگر دعوت به معارف شده است، تمام برگشتش به این است که آن نقطۀ اصلی را که در فطرت همۀ انسان ها هست، حجاب را ازش بردارند تا انسان برسد به او، و او معرفت حق است. مقصد  عالی همین است.[54]

2. پرستش حق

به نظر می رسد که شناخت حق، پرستش او را نیز به دنبال دارد و به یک معنا می تواند یک هدف تلقی شود؛ ولی به معنای دیگر، می توان گفت: پرستش در طول شناخت قرار دارد و بالاتر از آن می باشد؛ بلکه می توان گفت: شناخت، مقدمۀ پرستش است. به هر حال، حضرت امام می فرمایند:

تمام انبیا که مبعوث شدند، تمام کتب آسمانی که آمده اند، برای این است که این انسان را از این بتخانه بیرونش بیاورند تا این بت را بشکند و خدا پرست بشود. همۀ انبیا آمدند برای این که این عالم را یک عالم الهی اش کنند، بعد از این که یک عالم شیطانی است.[55]

همین یک آیه شریفه را اگر آدم باورش بیاید (اشکال سر باور است) اگر انسان باورش بیاید که همۀ حمدها مال اوست، همین یک کلمه اگر باور آمد، تمام شرک ها از قلب انسان می ریزد... براهین این قدر نمی تواند هنر داشته باشد؛ خوب است، نمی گویم برهان خوب نیست، برهان باید باشد؛ اما برهان وسیله است؛ برهان وسیلۀ این است که شما به حسب عقلتان یک مسأله ای را ادراک کنید و با مجاهده، ایمان به آن بیاورید.[56]

3. عشق به حق

پرستش یک نوع کُرنش و تواضع در مقابل یک موجود با عظمت است؛ که البته می تواند همراه با محبت و عشق باشد، یا تنها از سر حیرت و احساس ضعف در مقابل آن عظمت بی نهایت انجام گیرد.

به هر حال، ما در صدد بیان تفاوت دقیق پرستش و عشق نمی باشیم، اما به نظر می رسد که اگر پرستش عمق گرفت و ریشه در جان آدمی یافت و جلوه ها و زیبایی های معبود به چشم عابد نشست، در این جا افزون بر عابد و معبود، تعبیر به محبّ و محبوب (یا عاشق و معشوق) هم می شود. عرفا، و از جمله حضرت امام خمینی، نه تنها شناخت و پرستش خداوند را لازم می دانند، بلکه این رابطه را به عشق و عاشقی در والاترین معنای آن، ارتقا می دهند و هدف اساسی خلقت و یا هدف نهایی تربیت انسان را رسیدن به این مرحله و پاک شدن از اَنانیّت خود و فنا شدن در خداوند و صفات او می دانند.

دیوان امام خمینی سرشار از تعبیراتی چون عشق، دوست، یار و... می باشد که همه قابل انطباق بر خط سیر نهایی سلوک و مقصد نهایی استعدادهای بالقوّۀ انسان می باشد. در این جا تنها به چند شعر پراکنده به عنوان نمونه اشاره می شود:

 

ـ فاطی! به سوی دوست سفر باید کرد

از خویشتن خویش گذر باید کرد

هر معرفتی که بوی هستی تو داد

دیوی است به ره، از آن حذر باید کرد[57]

ـ به تو دل بستم و غیر تو کسی نیست مرا

جز تو ای جان جهان دادرسی نیست مرا

عاشق روی توام، ای گُل بی مثل و مثال!

به خدا غیر تو هرگز هوسی نیست مرا[58]

ـ جز عشق تو هیچ نیست اندر دل ما

عشق تو سرشته گشته اندر گِل ما[59]

ـ آنچه روح افزاست جام باده از دست نگار است

نی مدرّس، نی مربّی، نی حکیم و نی خطیب است

سرّ عشقم، رمز دردم در خم گیسوی یار است

کی به جمعِ حلقۀ صوفی و اصحاب صلیب است[60]

ـ عاشقم عاشق و جز وصل تو درمانش نیست

کیست کاین آتش افروخته در جانش نیست[61]

ـ آن دل که به یاد تو نباشد دل نیست

قلبی که به عشقت نطپد جز گِل نیست

آن کس که ندارد به سر کوی تو راه

از زندگی بی ثمرش حاصل نیست[62]

 

4. انسان کامل، جامع همۀ ابعاد وجودی

اگر انسان پس از برآوردن نیازهای طبیعی خود به اندازۀ ضرورت، حرکت خود را مرحله به مرحله ادامه دهد و به اهداف انسانی ـ الهی خویش نایل شود، می تواند همۀ ابعاد و جنبه های وجودی خود را پرورش دهد و به مرحلۀ «انسان کامل» برسد.

البته از این نظر که برخی از ابعاد و جنبه های وجودی خود را مهمل و بی مصرف و یا بالقوّه رها نکرده است، انسان کامل و همه جانبه به شمار می آید، و الاّ کامل شدن نیز مراتبی دارد که به برخی از مراحل والای آن، تنها پیامبران و اولیای الهی می توانند نایل گردند. حضرت امام در این زمینه می فرمایند:

اسلام نه دعوتش به خصوص معنویات است، و نه دعوتش به خصوص مادیات است؛ هر دو را دارد؛ یعنی اسلام و قرآن کریم آمده است که انسان را به همۀ ابعادی که انسان دارد بسازند او را، تربیت کنند او را.[63]

اسلام می خواهد انسان را یک انسانی بسازد جامع؛ یعنی رشد به آن طور که هست بدهد، حظّ  طبیعت دارد رشد طبیعی به او بدهد؛ حظّ برزخیت دارد رشد برزخیت به او بدهد؛ حظّ  روحانیت دارد رشد روحانیت به او بدهد؛ حظّ عقلانیت دارد رشد عقلانیت به او بدهد؛  حظّ الاهیت دارد رشد الاهیت به او بدهد. همۀ حظوظی که انسان دارد و به طور نقص  است، الآن نرسیده است، ادیان آمده اند که این میوۀ نارس را رسیده اش کنند؛ این میوۀ  ناقص را کاملش کنند.[64]

خلاصه آن که هدف نهایی یا برترین هدف تربیتی از دیدگاه امام خمینی، نایل شدن به کمال انسانی است؛ که در پرتو شناخت خداوند، اخلاص برای او، پرستش و در نهایت عشق راستین و شورانگیز نسبت به او حاصل می شود.

 

اللهم ارزقنا

کتاب نامه

قرآن کریم.

1. اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، تهران، انتشارات امیرکبیر.

2. تعلیم و تربیت و مراحل آن، غلامحسین شکوهی.

3. تفسیر سورۀ حمد، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1375 ش.

4. جامع السعادات، محمد مهدی نراقی، تصحیح سید محمد کلانتر، بیروت، مؤسسة الاعلمی.

5. جلوه های رحمانی، نامه عرفانی امام، معاونت فرهنگی بنیاد شهید انقلاب اسلامی، 1371 ش.

6. دیوان امام، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373 ش.

7. الشواهد الربوبیه، محمد بن ابراهیم صدر الدین شیرازی، ترجمۀ جواد مصلح، انتشارات  سروش.

8. صحیفۀ امام، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.

9. کلمات قصار، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.

10. کیمیای سعادت، محمد غزالی، انتشارات طلوع و زرین، 1364 ش.

11. لسان العرب، جمال الدین محمدبن مکرم بن منظور، دار احیاء التراث العربی، 1408 ق.

12. لغت نامه دهخدا، علی اکبر دهخدا و دیگران.

13. مربیان بزرگ، ژان ـ شاتر، ترجمۀ غلامحسین شکوهی، تهران، انتشارات دانشگاه.

14. المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، تهران، المکتبة المرتضویه.

15. مقایسه دیدگاه های تربیتی امام خمینی و مرحوم علامه طباطبائی، منوچهر نعلبندی.

16. المنجد، فردینال توتل الیسوعی، بیروت، دارالمشرق، 1986 م.

17. نقطۀ عطف، اشعار عارفانۀ امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1376 ش.

 

منبع: مجموعه آثار 8 ـ امام خمینی و اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی (مقالات اخلاقی ـ 1)، ص 571.



[1]) المنجد، مادۀ «ربو».

[2]) لسان العرب، مادۀ «ربا».

[3]) حج (22): 5.

[4]) الریع: جمع شدن و افزون گردیدن.

[5]) لسان العرب، مادۀ «زکا».

[6]) به عنوان نمونه ر.ک: آل عمران (3): 164؛ توبه (9): 103 ـ 108.

[7]) تعلیم و تربیت و مراحل آن، ص 2.

[8]) مفردات راغب، مادۀ «ربّ».

[9]) همان طور که از مفردات راغب در معنای کلمۀ «ربّ» نقل کردیم.

[10]) مقایسه دیدگاه های تربیتی امام خمینی و مرحوم علامه طباطبائی، ص 27.

[11]1. Educational View Points.

[12]2. Educational principles.

[13]3. Educational Objectives.

[14]) لغت نامه دهخدا.

[15]1. Educational Methods.

[16]) مقایسه دیدگاه های امام خمینی و مرحوم علامه طباطبائی، ص 15.

[17]) مربیان بزرگ، ص 196ـ197.

[18]) تعلیم و تربیت و مراحل آن، ص 75 ـ 76 و نیز ر.ک: مربیان بزرگ؛ جامعه و تعلیم و تربیت.

[19]) کلمات قصار، ص 17.

[20]) همان، ص 19.

[21]) همان.

[22]) همان، ص 20.

[23]) صحیفۀ امام، ج 8، ص 222.

[24]) همان، ج 6، ص 344.

[25]) همان، ج 14، ص 33.

[26]) همان، ص 205 و 206.

[27]) همان، ج 17، ص 237.

[28]) کلمات قصار، ص 173.

[29]) همان.

[30]1. Realism.

[31]) اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، ص 184 ـ 185.

[32]1. Existentialism.

[33]2. S.Kierkekaard.

[34]) اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، ص 239.

[35]) همان، ص 226.

[36]) همان، ص 32 ـ 33.

[37]) نحل (16): 97.

[38]) انعام (6): 122.

[39]) شواهد الربوبیه، ص 367.

[40]) کیمیای سعادت، ج 1، ص 20.

[41]) ذاریات(51): 56.

[42]) جامع السعادات، ج 1، ص 72.

[43]) صحیفۀ امام، ج 7، ص 261.

[44]) جلوه های رحمانی، ص 35.

[45]) نقطۀ عطف، ص 14.

[46]) صحیفۀ امام، ج 9، ص 75.

[47]) کلمات قصار، ص 114.

[48]) در جست و جوی راه از کلام امام، ص 81.

[49]) نقطۀ عطف، ص 27.

[50]) همان.

[51]) صحیفۀ امام، ج 7، ص 115.

[52]) همان، ص 158.

[53]) همان، ج 1، ص 182.

[54]) صحیفۀ امام، ج 20، ص 16 ـ 17.

[55]) تفسیر سورۀ حمد، ص 125.

[56]) همان، ص 112.

[57]) دیوان امام، ص 203.

[58]) همان، ص 41.

[59]) همان، ص 44.

[60]) همان، ص 51.

[61]) همان، ص 66.

[62]) همان، ص 199.

[63]) صحیفۀ امام، ج 4، ص 184.

[64]) همان، ص 9.

. انتهای پیام /*