ای نقطه عطف راز هستی...

همزادی شعر و خوشنویسی و عرفان

به بهانه کتابت کتاب «گلشن حُسن؛ شکسته نویسی رباعیات دیوان امام خمینی»

 □ سمیه شاه حسینی، احسان احمدی

 اشاره  - شعر، هنر و عرفان، سه همراه همیشگی و سه همزاد ازلی بوده اند. هر کجا که قامت هنر به نضج و بالندگی ایستاده درخت عرفان نیز به تجلی و شکوفایی نشسته. هنرمندان اصیل، عارفان بارگاه جمالند و عارفان واصل، هنرمندان جلوه گر سیمای حقیقت. آنان حقایق مکتوم جهان خلقت را در طرح و نقش و رنگ و صدا متجلی می کنند و اینان با آن حسن شورانگیز به شادخواری و طرب مشغول.

از همین روست که هنر بهترین زبان واگویه  تجربه های عرفانی بوده و عارفان همواره از مضیقه تعبیر و بیان تجربیات خویش، دست به دامن بلند هنر و شعر انداخته اند و به دلبری از آن حسن بی پایان، اشارت سازی و عبارت پردازی نموده اند. آنچه در این مجال اندک در پی بررسی آنیم بررسی نسبت شـعر و عرفـان از یک سو و نیز بررسی رابطه هنر خوشنویسی با این دو مقوله از سوی دیگر است که نمونه زیبای آن را در خوشنویسی اشعار عرفانی امام خمینی(س) در کتاب «گلشن حسـن؛ شکـسته نویسی رباعـیات دیـوان امام(س)» که به همت بانوی هنرمند و خوش ذوق؛ سرکار خانم فاطمه قمری کتابت شده است می توان این جمال و طراوت هنـر و عـرفان را توأمـان مشاهده نمود.

ردای لفظ بر قامت مضمون

ادبیات هر ملت، آیینه اندیشه ها و باورهای آنهاست و شعر به عنوان رکن اساسی ادبیات، همواره به عنوان محملی برای انتقال مفاهیم و معانی بلند، ایفای نقش نموده است. اما شاید در کمتر زبان و ادبیاتی بتوان معجونی گوارا از لفظ و معنا را در یک جا و در کنار هم یافت و این همان معجزه ای است که شعر و ادبیات فارسی مشحون از آن است. شاعران شیرین سخن پارسی گوی، علی الخصوص در سبک های عراقی و هندی، نه فقط در پی پیرایه بندی لفظ، که به منظور انتقال مفهومی عمیق و معنایی سرمدی دست به شاعری زده اند. شعر در ادبیات عرفانی ما فقط آذین الفاظ نیست، بلکه شاعر آگاه، اقسام معانی و مفاهیم را از طریق الفاظ گوش نواز و روح افزای شعر به مخاطب عام و خاص خود منتقل می نموده است. از این حیث، لفظ و عبارت نه تنها نزد شاعران فارسی سرا از وجاهت و اهمیت برخوردار بوده است، بلکه حتی به لحاظ آنکه لفظ، لباس مفهوم است، سعی بلیغ و کوششی جدی را در جهت هر چه متناسب تر نمودن این لباس بر قامت آن محتوا از خود بروز داده اند؛ تا جایی که گمان می رود اساسا دیگر آن گسستگی و افتراقی که پیشتر گمان می رفت میان لفظ و معنا موجود باشد، در شعر فارسی یکسره به وحدت انجامیده و پیکره ای واحد را پیش روی مخاطب مجسم می نماید.

اما نکته مهم آنکه بی تردید، آنچه از لفظ و عبارت در شعر شاعر فارسی سرا منعکس شده است، نتیجه زیستن شاعر در عصری معین و در زمانه ای مشخص، با آداب و رسوم و فرهنگی خاص بوده است و شاعر هیچ گاه نه خواسته و نه توانسته از بند این زمان مندی و مکان مندی فرار کند. مثلاً در اولین نگاه های دقیق به دیوان حافظ به خوبی می دانیم که او شاعری شیرازی بوده و به آب رکناباد و گلگشت مصلی علاقه مند است، شاه شجاع و قوام از حاکمان معاصر وی بوده اند و اوضاع سیاسی و اجتماعی زمان او نابسامان و درهم برهم بوده است. اینها تماماً در ادبیات و اشعار خواجه شیراز خودنمایی می کند. شعر حافظ، آینه زمان اوست، هم آینه ضمیر فردی حافظ و هم ضمیر ناخودآگاه جمعی یک قوم و ملت است. همچنین است اشعار مولانا، سعدی، فردوسی و امام(س).

هر شاعر آگاهی که فقط نظم نمی بافد و قصدش از شاعری فقط مشاطگی سخن و آرایه بندی کلام و دریافت صله و انعام نیست، در خلال این اوزان و بحور و الفاظ و عبارات و تمثیلات و تلمیحات و استعارات، «چیزی» می گوید و این «چیز»، همان «آن»ی است که امروزیان بدان معتقدند و می گویند هر چه هنر هنرمند و شعر شاعر از این «آن» بیشتر بهره مند باشد، اثر او در درازنای زمان و مکان، از بیکرانگی بیشتری بهره مند خواهد بود و در حصار تنگ زمان و مکان، کمتر گرفتار خواهد آمد؛ اگرچه اثر او مشحون باشد از بازتاب های فرهنگی، اجتماعی، فردی و عصریِ هنرمند و شاعر.

اما چون این «آن» در اثر او وجود دارد و حضور «چیزی» عمیق و مفهومی ناب و فرا زمانی و ورا مکانی در اثر او پررنگ است، این اثر به نسبت حضور این «آن» و آن «چیز» جاودانه خواهد ماند و اساساً تصور آنکه شاعری بتواند بدون اتکا به این اِلِمان های عصریِ زمان خود، لب به سخن بگشاید، پنداری است عبث؛ چطور می توان بی آنکه عنقای معنا را در دام لفظ گرفتار نمود و عروس پرده نشین مفهوم را در لباس عبارت پیرایه بندی نمود، به جلوه ای از آن حقیقت متعالی دست یافت؟ و این همان نقدی است که خرده گیران به کتاب های آسمانی نیز وارد نموده اند و ورود الفظ عصری و مفاهیم فرهنگی معاصر نزول را در کتب آسمانی، ناقض فرازمانی و ورا مکانی بودن آنها دانسته اند؛ غافل از آنکه لباس لفظ و عبارت، همان قدر در استتار مفهوم مؤثر است که معنا را از خلأ ذهنی شاعر و هنرمند به موجودیت بکشاند و برای حضور در ساحت ظهور مهیا نماید و البته هر چه تناسب این لباس و آن عروس پرده نشین بیشتر، آن حُسنِ روح افزای، دلنشین تر. و آنکه همچون مولوی در فغان از این لفظ و عبارت فریاد بر می آورد که:

حرف و صوت و گفت را برهم زنم                       تا که بی این هر سه با تو دم زنم

نشان از ضیق بودن لباس لفظ و عبارت بر اندام آن حقیقت متعالی می نماید؛ آن هم در ساحت فردی، نه در عرصه اجتماعی. گویا عنقای حقیقت، شکار هیچ دامی نخواهد شد و صدف هیچ لفظ و عبارتی تاب پروراندن درّ حقیقت را ندارد.

زبان شعر، علی الخصوص اینکه با عمق و محتوایی عارفانه هم ممزوج باشد،  زبانی است سرشار از رموز و استعارات و کنایات خاصی که مواجید و مشاهدات عارفان شاعر و شاعران عارف را در قالب کلام آهنگین شعر بازمی گوید. با این وجود، ارباب معانی، خود به این حقیقت اذعان دارند که حقایق بطور کامل در ظرف کلام نمی گنجد؛ و سریان حقیقت را از سرچشمة «مفاهیم» تا آبشخور «الفاظ» امکان ظهور تام و تمام نیست؛

معانی هرگز اندر حرف  ناید                                      که بحر قلزم اندر ظرف  ناید

و از همین روست که قصه عشق و حقیقت را از هر زبان که می شنوی، نامکرر جلوه می کند و در وصف آن حُسن متعالی، هر کس سخنی از سر سودا می گوید و آن را آنچنان که هست، نمی شاید گفتن. همه می گویند و همه از او می گویند، اما عرصه سیمرغ حقیقت را مجال جولان کبوتر لفظ نیست.

هر چه گفته آید، حق آن حقیقت سرمدی ادا نخواهد شد و اساسا به یک مدعا هرچه در گفت آید، دیگر «او» نیست، چرا که «او» حقیقتی است ورای گفت و مفهومی است عریان و آنگاه که در کسوت «گفت» هویدا می گردد، دیگر از ساحت ناب بودن خود نزول نموده و آن حقیقت محض که در ساحت عریانی بود، نیست. این درد مولوی است در بر هم زدن حرف و صوت و گفت. او در پی حقیقت ناب، عریان و بکر است و پر واضح است که دریافت این حقیقت اگر بدون حرف و گفت و صوت هم ممکن باشد، بازتاب و گزارش آن برای دیگران، بی این سه، غیر ممکن و امری محال است. همواره، «بیان شعری» به عنوان ارزنده ترین و فاخرترین روشهای انتقال مفاهیم و علی الخصوص یافته های عرفانی مورد توجه بوده است.

 زبان عبارت، زبان اشارت

بیان شعری، از قدرتمندترین ابزارهای نظام عرفانی به شمار می آید که در خدمت شناساندن تجربه توحیدی عارفان قرار گرفته است. معناگرایی و تلاش در وصول به حقیقت، ذات عرفان اصیل اسلامی را تشکیل می دهد و عارفان مسلمان در کوشش روحانی خود، حق معنای زندگی را به جای آورده اند. به واقع، اندیشه عارف از پایگاهی مستحکم در بطن حقیقت یگانه وجود برخوردار است و عالم امکان را تجلی و ظهور آن حققت بی همتا می بیند؛ بی همتایی که در صد هزار جلوه بیرون می آید تا صد هزار دیده به تماشایش برخیزند.

انتقال دریافته ها و مفاهیم عرفانی، محملی را می طلبد تا صورت بخش عالم معنا باشد؛ تاریخ عرفان و ادبیات بیانگر آن است که قالب شعر عرفانی، بهترین پیام رسان و به ظهور رساننده معانی مستور در عالم حقایق بوده است.

اشعار، الفاظی برخاسته از ژرفای معانی اند و معانی، شتابندگانی به سوی الفاظ. شعر در قلمرو عرفان، زبانی است برای ابراز مواجیدی که در حوزه هیچ فهم و ادراک متعارف و روزمرگی مکرر زمینی انسان نمی گنجد – و نه بافته هایی که صرفا ریتم و آهنگ و وزن در آنها رعایت شده است- بلکه قامتی روحانی است که تن پوش لفظ بر تن نموده تا اندیشه های متعالی و اشراقات ناب و پیوسته تجدیدشوندة شاعر را بازتاب بخشد.

خصیصه هایی نظیر ایجاز و اختصار، شعر نمادین عرفانی را به زبانی برای ابراز تمامی ارزشهایی مبدل می سازد که اگر در قالب غیرمنظوم ارائه می شد، شاید به صد دفتر هم مجال گفت حسب الحال مشتاقی و بیان منظور عرفانی فراهم نمی گشت.

محققان، زبان عرفانی را به دو نوع زبان «عبارت» و زبان «اشارت» تقسیم کرده اند. زبان عبارت، زبانی است روشن و صریح، و زبان اشارت، القاء معانی است بدون بیان آنها. زبان اشاری عرفانی، به جهت باطنی بودن، خاصیت نمادین و رمزآلود مختص به خود را یافته است و سلسله اصطلاحات و عبارات عرفانی که بدون فهم کامل  از مقاصد آنها، ره به معنایی نبرده و چه بسا عکس مقصود را به مخاطب منتقل سازد؛ خاصیتی که حقیقتی ناب و پاک را از در دسترس  بودن و عرفی و عامی شدن نگاه می دارد و این گونه، کرامتی والا را در لفافه کلام،  هم حفظ نموده و هم منتقل می سازد.

و این رازی است که زبان عرفانی را همواره در لطافت و تازگی نگاه داشته است. زبانی که اصطلاحاتش از یک سو، واضح ترین تحلیل ها را به صورت آبژکتیو ارائه می دهد و حقایق آسمان معنا را بر زمین لفظ آنسان نازل می سازد که تمثیلات برگرفته از عالم ظاهر، بهترین و کارآمدترین ابزار برای تبیین مقاصد آن است؛ و از سوی دیگر، چنین فن عارفانه ای حاکی از تیزبینی و هوشمندی عرفانی است که ظاهر و باطن را به نحوی معقول و واقع بینانه به هم پیوند می دهد و الفاظی را که پیش از این در عرف عام، معانی دیگری داشت، در بطن تجربة عرفانی، بسط داده و به معراج می رساند.

با اوج یافتن کلمات، شاید دربندان فهم ظاهر را ادراکی از راز رندی عارف دلسوخته نباشد لیکن در آن ساحت که لفظ و معنا به وحدت می گرایند، همة اختلاف ها و تضادها از میان برمی خیزد. مولوی می فرماید:

اختلاف خلق از نام اوفتاد                                           چون به معنا رفت آرام اوفتاد

 خوشنویسی، آیینه ای برای تجلی صورتِ معنا

هنر، موهبتی خداوندی است که بشر را قادر ساخته به شیوه ای وزین و موزون، حقایق و عناصر درونی خویش را واگویه نماید و در میان همه هنرهایی که کلام را تجلی می بخشند، هنر خوش نویسی از جایگاهی والا و ارزشمند برخوردار است. الفاظ و حقایق آسمانی درخور آنند که به وجهی نیکو، موزون و چشم نواز به چشم آیند و این مهم بوسیله قلم خوش نویسان مسلمان محقق شده است. خوش نویسی در اسلام، هنری قدسی بوده است که به اعتبار مکانتی که خداوند برای قلم در مصحف شریفش رقم زده، خطاطان و خوش نویسان نیز قلم را به مثابه امانتی قدسی در جهت کتابت اسرار و رموز آفرینش به کار می بستند.

«خوش نویسی نه تنها به عنوان یک هنر و شغل، بلکه به عنوان ابزاری جهت تجلیل و عبادت به کار رفت و از همان قرون اولیه اسلام، نگاشتن کلام خداوند و قرآن کریم به بهترین و عالیترین وجه ممکن از راه خط و خوش نویسی معمول عالم اسلام شد.» (کتاب ماه هنر70-69، عبدالرضاچارئی)

شاید بتوان گفت که خوش نویسی، از مجردترین انواع هنر است که در حکایت کردن از آن ذات عظیم، از صفات هم سنخ این عالم خاکی مبرا است و از همین جا، این هنر در اسلام که می کوشد که با حداقل استفاده از پدیده های این جهانی و امکاناتی که رنگ و بوی جهان حاضر را دارد، از آن معنای مقدس حرف بزند و والاترین مفاهیم قرآنی و آسمانی را به زیباترین شکل ترسیم نماید. از این رواست که بیشتر زمینه می یابد و بیشتر رشد می کند.

خط از مهم ترین دستاوردهای بشری است و هنگامی مورد توجه قرار می گیرد که سیمایی زیبا و خوش منظر داشته باشد. خط زیبا، در واقع، تجلی عالم غیب است در سرای شهود. هندسه ای روحانی که دوایر و ظرایف هستی را نشان می دهد و به زبان حال، درس مهربانی و نظم و تناسب و استواری می دهد و به جوهره لطف، روح آدمـی را تلطیـف کرده و غبار لفظ از چهـره معنا می شوید تا جمال حقیقت، بی پرده عیان گردد.

آن زمان که آیات خداوندی را با زیباترین جلوه ها و خط ها بیارایند و «آنگاه که کلام آسمانی را به خط خوش تحریر کنند، انبساط روحانی در جان ها پدیدآمده، دل از عارف و عامی ربوده و چشم های خسته را نوازش داده و تیرگی قلب های بیمار را زدوده و نهایتا روح آدمی را صیقل می دهد». از این رو ما شاهد احادیث بسیاری از بزرگان دین در باب اهمیت خط هستیم؛ تا آنجا که پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: «من کتب بسم الله الرحمن الرحیم. بحسن الخط دخل الجنه بغیر حساب؛ هر آن کس که بسم الله الرحمن الرحیم را به خط خوش تحریر کند، بدون حساب وارد بهشت خواهد شد».

شاید بی ارادگی و بی خویشی قلم در دست کاتبان و خوش نویسان بوده است که هنرمند خوش نویس نیز خود را همچون قلمی در دست کاتب ازلی، بی اختیار و بی اراده انگاشته و هر آنچه را که او بر صفحه کتاب هستی رقم زده نیکو یافته است:

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت                      آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد

خوش نویسی به لحاظ خاستگاه ذاتی خود، هنری معرفتی است. در ایران، اگرچه زیبانویسی، ریشه در زبان های پارسی باستان و میانه دوران ساسانی داشته و زیرساختی برای خوش نویسی دوره اسلامی محسوب گردیده؛ اما پس از اسلام که فارسی دری به جای فارسی میانه روی کار آمد و زبان فارسی، خط عربی را پذیرفت؛ خوش نویسی در ایران نیز مانند دیگر مناطق اسلامی در خدمت کتابت قرآن درآمد و ساحتی قدسی و عرفانی یافت. هرچند که در ادبیات عرب نیز خوش نویسی با شعر، بیش از دیگر رشته های هنری مأنوس شد؛ اما از جهت کاربردی، عمدتاً کارکرد آن در عرصه کتابت کتاب مقدس و حوزه عبادت و ادعیه نمود یافت.

البته این امر، بیشتر محصول نوع برخورد محصوری و حذفی تعالیم دین اسلام با هنرهای ترسیمی و تجسمی بود؛ به طوری که منحصراً عرصه خط، مجال عرضه پیدا کرد. بعدها به ویژه درقرون هفتم و هشتم هجری، با ظهور نحله های فکری تصوف و عرفان، خوش نویسی نیز تحت تأثیر این نحله ها قرار گرفت.(سید علی موسوی نژاد)

همچنانکه خداوند بر صفحه عالم با دو دست جمال و جلال خود به خلق زیبایی پرداخته و این جمال و زیبایی را از قبل همنشینی و تصادم ضعف ها و قوت ها به ظهور رسانده، هنرمند شکسته نویس نیز در نمادی از آن خلقت خداوندی در پیچ و تاب و ضعف و قوت کلمات و حروف، در پی به ظهور رساندن اسماء جلال و جمال الهی در صفحه کاغذ است.

هنر خطاطی، از نظر بیشتر محققان این فن، قابلیت  پذیرترین شاخه های هنر اسلامی است. خوشنویسی هنر مادر است که بسیاری از هنرها را شامل می شود. از جهتی موسیقی کلمات است که طنین معنوی آن بر جان و دل می نشیند و از طرفی هنر معماری است که ترکیبات و کرسی های آن شامل دورها و قرینه ها و تعادل هایی است که چشم را می نوازد. از طرفی، شعر است و معنا و بار فرهنگی دارد و از طرفی نقاشی است؛ نقاشی ای شگرف و دل انگیز که هر تصویر آن دریچه ای است گشوده به سوی باغ جان که نقش آسمانی «صبغه  الله و من احسن من الله صبغه» را بر لوح دلها ترسیم  می کند.

خط، قبل از آن که صاحب جمال و اندامی دل ربا شود باید از عالم معنی سیراب گردد تا بتواند راه جلال پیش گیرد، پس در این زمان شایسته است که هنرمند از دنیای ذهن خود آن چه را احساس می نماید با شیفتگی و اعتقاد، تصویر و بیان کند زیرا اگر هنر را یکی از مهم ترین عوامل انتقال فرهنگ بدانیم به جرأت می توان گفت خط یکی از عالی ترین و شفاف ترین آثاری است که در قالب هنر برای آیندگان به جای می ماند. (سماع قلم، استاد کابلی خوانساری)

 

پهنه این هنر، از معماری و حجاری تا حکاکی و قلم زنی و کتابت را شامل می شود. هنر خوشنویسی، راهی روشن و مشخص دارد و نجابتی سازنده که هرگز تیغ به دست نگرفته تا ویران کند. بنابراین، در طول تاریخ دشمنی به حداقل دارد و دوستدارش بسیار. خوشنویسی، هنر آرامش و سکون و صلح است چنین است که هرگاه صلح و سکون نباشد، ویران می شود یا می گریزد.

رابطه خوش نویسی و شعر

شعر را می توان مناسب ترین و شایسته ترین بستر و زمینه ظهور و تجلی خط به مفهوم خوش نویسی دانست. به عبارت دیگر؛ برای بروز و نمود خط، هماهنگ ترین قالب، شعر است. این رابطه دوسویه است و چنین جلوه می نماید که هم خطّ برای شعر و هم شعر برای خطّ، ساخته شده اند؛ زیرا، چه در قالب و چارچوب ترسیم بصری که ساختار و فرم را تشکیل می دهد و چه در موضوع و مفهوم ادراکی، که معنا را روح و جان می بخشد؛ برای همدیگر، زینت محسوب می شوند. (سید علی موسوی نژاد)

قرآن نیز بارها بر اهمیت نوشتن با قلم تأکید کرده است؛ «ن والقلم وما یسطرون» و یا در نخستین سوره نازل شده بر رسول اکرم(ص) سخن از تعلیم با قلم به میان آمده است؛ «الذی علّم بالقلم». بدین ترتیب، نوشتن دارای منشأ الهی است و در بسیاری از اشعار، خداوند به عنوان کاتب سرمدی نامیده شده است. از این رو، طبیعی است که مسلمانان نوشتن قرآن را از همان ابتدا به طریقی هم شأن با زیبایی سرمدی اش آغاز کنند و این قاموس هدایت را با نیکوترین شکل، خطاطی نمایند و آن الفاظ آسمانی و حقایق بلند را خلعتی در خور و شایسته پوشانند.

در ادبیات فارسی، خوش نویسی افزون بر تجلی وجوه عبادی، انس ویژه ای با شعر و صور خیال پیدا کرد؛ تا آن جا که اغلب پژوهشگران حوزه هنر به همزادی خوش نویسی و شعر باور دارند. شعر و خط، به ویژه خط نستعلیق به عنوان «عروس خطوط»، رابطه ای ارگانیک یافتند و در سایه همجواری، علاوه بر ایجاد بستری مناسب برای پرورش پتانسیل خود، در پیمایش مسیراستعلا و عرفان هم یکدیگر را تقویت نمودند. این دو، دو نوع رابطه را ایجاد نمودند: یکی رابطه ساختاری و دیگری رابطه محتوایی. (سید علی موسوی نژاد)

از وجهی دیگر رابطه بین خط و شعر را می توان از دو جنبه مورد توجه قرار داد: یکی، جایگاه شعر در خوش نویسی و دیگری، جایگاه خط و خوش نویسی در شعر. جنبه اول، ناظر بر کاربـرد نظم و شعر و مضامین مختلف آن به ویژه مضامین عرفانی در حوزه خوش نویسی و جنبه دوم، مبین کاربرد اصطلاحات خوش نویسی با پردازش آرایه های ادبی و صنایع لفظی و معنوی در شعراست. در زمینه رونق و رکود هنر خوش نویسی نیز می توان ارتباط آن را با شعر دریافت. بدین معنا که نوعی همزمانی در دوره های اقبال و ادبار و شمولی و خمولی آنها بوده و تقارن رونق و کساد این دو هنر، نشان از هم سنخی و همگرایی آنها داشته است. استاد امیرخانی، در مقدمه «کلک شیدایی»، به فراز و فرود هنر خوش نویسی چنین اشاره نموده است:

«هنر خوش نویسی در ایران، فراز و فرودی داشته و دارد که هم چون دیگر جلوه های فرهنگی و هنری در سرزمین ما از عوامل سیاسی و اجتماعی تأثیر پذیرفته و قوت و ضعف آن در همین رابطه قابل بررسی است و اما در ایام فترت نیز به لحاظ ریشگی و وسعت ارتباط با دیگر مظاهر فرهنگ و هنر، هیچوقت به مرحله خاموشی نرسیده است و به محض آن که عوامل بازدارنده از هر جنس و نوع از میان رفته، انوار پر فروغش به فضای اطراف خود، روشنی و گرما بخشیده است و در این سیر، گاه بستر برای استمرار فرهنگ و هنر ایران اسلامی فراهم آورده و پر پرواز اندیشه های تابناک شده است و گاه، به تنهایی از فرط لطافت و زیبایی با حقیقت جمال چنان مجاور و هم نفس شده که گویی به عین معنی تبدیل گردیده است. (کلک شیدایی، مقدمه غلامحسین امیرخانی)

دیوان امام(س) نقطه عطف اشعار عرفانی معاصر

امام(س) اگرچه به جهت جایگاه سیاسی اجتماعی و مذهبی اش تا قبل از رحلتشان هیچگاه رسما به عنوان شاعر شناخته نشدند و خودشان نیز ادعای شاعری نداشتند اما غواصی در دریای بکر مفاهیم عرفانی و عاشقانه دیوان ایشان، گوهرهای گرانقدری از عشق و معرفت را نصیب خواننده دقیق می نماید.

سروده های امام نیز لبریز از معارف و اسراری است که بر گوش نامحرمان نوای این سروش ملکوتی حرام است و درک آن خاص اهل دل و شیدایی است. مضامین بلند و عمیقی که جای در تار و پود تشیع و عرفان اسلامی دارد در دیوان امام، فراوان یافت می شود.

ترنم هجران و شوق وصال، شرح قصه روز ازل و عهد عاشق و معشوق، بیان رنج هبوط و گرفتاری به فراق محبوب، غم غربت و بی همزبانی در این خاکدان طبیعت، ستایش عشق و ملامت نفس از زیباترین و ژرف ترین مفاهیم بلند عرفانی و عاشقانه در سرتاسر ادبیات عارفانة شعر امام است.

شعر امام همچون تازیانه ای برمدعیان علم و فقه و عرفان فرود می آید و آنان را از خواب گران جهل و خودپرستی به ورطه یقظه و تلاطم می افکند. امام قائل است فقط آنگاه می تـوان به معرفت حقیقی و عرفان ناب دست یافت که ایـن معرفـت از ناحیة عشـق حاصـل شده بـاشد، بـه

تعبیر دیگر سالک آنگاه عارف حقیقی می گردد که عاشق صادقی باشد.

امام در شعرش گاه از عالم نمایان وابسته فریاد می زند و گاه از عارف نمایان و عوام فریبان ناله می کند، زمانی به یاد ازل می  نالد و صفیر هجران سرمی دهد و گاه از داستان علم الأسماء و سجود ملکوت یاد می کند. بالاترین مفاهیم وحدت وجود را در چند کلام بیان می کند و همه جا را جایگه یار می داند، اما همیشه و در هر حالی خود را وامدار پیر می فروش می داند و بیداری خویش را مدیون این بت بتکدة عشق می داند، عاشق و ساجد خاک در پیر خرابات است و دیگران را هم به این مستی و بی خودی دعوت می کند.

امام که گرفتار خال لب محبوب خویش شده است و خماری چشم معشوق، او را نیز به بیماری و خماری کشانده، بی محابا کوس اناالحقی می زند و به پیشواز شهادتی سترگ – منصور وار- بر سر دار خواهد شدن. او که عمری را در مسجد و مدرسه گذرانده (کنایه از غلبه عقل و انیت) مستانه، جامه زهد و تقوا را که در منظر او جز دلقی ریایی بیش نبوده است از تن به در می آورد و خرقه خدمت و بی رنگی و فنا (کنایه از بیرون آمدن از ورطه خودبینی و انانیت) را  در بر می کند و می سراید:

من بخال لبت ای دوسـت گـرفتار شـدم           چشم بیـمار تو را دیـدم و بیمــار شدم

فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم          همچو منصــور خریــدار سر دار شدم

غم دلدار فکنـده اسـت بجــانم شـرری         که به جـان آمـدم و شـهـره بازار شـدم

در میخانـه گشاییــد برویـم شب و روز          که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم

جامه زهـد و ریا کـندم و بر تـن کردم            خرقــه پیـر خـرابـاتی و هــشیار شـدم

واعظ شـهر کـه از پند خـود آزارم داد           از دم رنـد مـی آلـوده مـدد کـار شدم

بگــذاریـد که از بتکــده یادی بــکنم            من که با دست بت میکده بـیدار شدم

(دیوان امام،ص142)

وحدت، بیت الغزل هر مجموعه شعر عرفانی است و در دیوان امام نیز اشارات بسیاری به موضوع وحدت وجود و اقسام تعبیرات مرتبط با آن شده است که برخی از آنها در لفافه و تلویح و بسیاری نیز بطور شفاف و صریح به این مقوله اشاره دارد. از جمله در غزل زیر، امام حرکت قافله آفرینش را از صبح ازل تا آخر شام ابد بسوی حضرت محبوب دانسته مستی مستان در میکده ها و صنم پرستی مشرکان در بتکده ها را همه جز یاد رخ دوست نمی داند. جمالی که در پشت نقاب ظهور پنهان شده و از فرط ظهور از دیده بینندگان غایب است:

این قافله از صبـح ازل ســوی تــو رانــند            تا شام ابـد نــیز به ســوی تـو روانند

سرگشته و حیران همه در عشق تو غرقنـد            دلسوخته، هر ناحـیه بی  تاب و توانند

بگشای نقـاب از رخ و بنـمـای جـمـالـت            تا فـاش شـود آنچه همـه در پی آنند

ای پـرده نـشــین در پـی دیـــدار رخ تــو            جانها همه دلباختـه ، دلهـا نـگــراننـد

در میکـده رنـدان همه در یـاد تو مسـتنـد            با ذکر تو در بتکــده ها پـرسه زناننـد

ای دوست دل سوخته ام را تو هدف گیـر            مژگـان تو و ابـروی تـو تیر و کمانند

(دیوان امام،ص102)

و حتی پا را فراتر نهاده، آنچه را که در عالم دیده و شنیده می شود را جز رخ زیبا و آوای دلنشین محبوب نمی داند؛ هیچ کس در هیچ جای عالم بر سفره ای دست دراز نمی کند که خوان نعمت حق نباشد و هیچ منزلی در عالم نیست که منزل عشق نباشد، چراکه همه جا محل حضور یار است؛ خواه حرم باشد یا دیر یا معبد:

دیده ای نیـست نبیـنـد رخ زیـبـای تـو را       نیست گوشی که همی نشنود آوای تو را

هیچ دسـتی نشـود جز بـر خـوان تـو دراز      کس نجـوید به جـهان جز اثر پای تـو را

***

 

به کجـا روی نمایـد که تـواش قبـله نئی؟      آنکه جوید به حرم منزل و مـاوای تو را

همه جا منزل عشقست که یارم همه جاست     کور دل آنکه نـیابد به جـهان جای تو را

با که گویم که ندیدست و نبیند به جهـان      جز خـم ابـرو و جز زلـف چـلیپای تو را

(دیوان امام،ص42)

امام، حق را فاعل ما یشاء در عالم امکان می داند؛ چنانکه حتی ملحد و عارف و درویش و خراباتی و مست، همه در امر او هستند و هیچ موجودی بی اذن او حرکتی نمی کند. خرقه تقوی و آلت مستی و ابزار عبادت، همه آن سنگ نشانی است که ره گم نشود، ورنه قبله گاه اصلی و مسجود حقیقی اوست. هستی موجی است برآمده و فرو غلطیده از عدمستان ذات؛ جایی که او بی هیچ شائبه و تقیدی در وحدانیت محض و در بی اسمی و لا رسمی مطلق بوده و هست، ما امواج دریای ازلی و ابدی حقیم؛ اگر موجی خود را دریا دانست عجیب نیست؛ عجیب تر آن است که موجی خود را دریا نداند:

ملحد و عارف و درویش و خراباتی و مست      همه در امر تو هستند و تو فـرمانفـرما

خرقه صـوفی و جـام مـی و شمشـیر جـهـاد       قبله گاهی تو و این جمله همه قبله نما

ما همه موج و تو دریای جـمالی ای دوست      موج، دریاست عجب آنکه نباشد دریا

(دیوان امام،ص43)

خوشنویسی اشعار دیوان امام

دیوان امام، برای نخستین بار توسط استاد جلیل رسولی به خط زیبا و موزون نستعلیق کتابت شد و مورد استفاده هنردوستان و دوستداران شعر امام قرار گرفت. هنرمندان دیگری نیز با اشعار و قطعاتی از دیوان امام، طبع آزمایی نمودند. اما در کتابت دیوانی که لفظ عشق در آن بارها تکرار شده جای خالی شکسته نویسی به خوبی احساس می شد.

وقتی که جان مفتون کلام و کلام مجذوب جان شد و زمانی که در پرتو بیتی جان سوز از اندیشه ای بلند قرار از دل رفت و آینه وجود، از غبار رنگ و زنگ پاک شد که ـ  آینه بی رنگ شد یابد بها ـ  آنگاه چشمه زلال احساس هنرمند در گردش قلم ، جریان می یابد و با استمداد از دریای فیاض عشق و به یاری مهارتی که در پنجه های خویش اندوخته است به ایجاد و ابداع ترکیب ها و در نهایت آرایش صفحه می پردازد.

نخستین دلربایی این خط بی قرار، رقص موزون قلم در نقش بستن کلمات و مسیر آن از گوشه ای به گوشه دیگر، بیانگر آزادی و رهایی از تعلقات است، سپس در هر کنج آن خیالی و احساسی و در هر پیچش آن رازی و نیازی و در هر خم آن شوری و حالی دست می دهد که هر یک به نوبه خود جان هر صاحب دل را به سرچشمه حقیقت فرا می خواند. (سماع قلم، استاد کابلی خوانساری، مقدمه)

خوش نویسی، خصوصا آنگاه که دست و دل و قلم خطاط به شکسته نویسی می گراید، بیش از هر زمان دیگر به طبیعت نزدیک می شود؛ صفحه کاغذ به مثابه عرصه خلقت می گردد و خطوط نرم و پیچیده و تند و تیز و وحشی شکسته ، پدیده های خلقت اند که در عین بی نظمی و آشوب، در یک کلّیت منسجم و نمود واحد، پیکره ای همگن را ترکیب می زنند.

شاید کمتر قلمی باشد که بتواند همچون شکسته نویسی، فراز و فرودها و ضعف و قوت های خلقت را بدین ظرافت و زیبایی به ظهور برساند. از این رو شکسته نویسی بی شک یکی از نزدیکترین هنرهای اسلامی برای به تصویر کشیدن حقایق عالم خلقت و بیان تجارب ناب عرفانی است.

«گلشن حُسن» که شکسته نویسی مجموعه رباعیات دیوان امام خمینی(س) حاصل طبع آزمایی و ذوق سرشار خانم فاطمه قمری؛ بانوی هنرمند ورامینی است که طی دو سال کار مستمر به ثمر رسیده است. خانم قمری که عضو انجمن خوش نویسان ایران(شعبه ورامین) است مراحل تکمیلی خوشنویسی را به طور تخصصی در رشته شکسته نستعلیق طی نموده و در این مسیر از تجربیات ارزنده سرکار خانم استاد سیده صغری حسینی فرا بهره مند شده است. وی نخستین نمایشگاه جمعی خود را تحت عنوان «باده حضور» در سال 1388 با موضوع خوشنویسی قطعاتی از اشعار دیوان امام(س) آغاز نمود و پس از آن با شرکت در چند نمایشگاه داخلی دیگر به فعالیت هنری خود ادامه داد. وی همچنین از دو سال پیش شروع به کتابت رباعیات دیوان امام نمود.

شکسته نویسی اشعار امام، اگرچه ممکن است برای استفاده عموم ـ به جهت دشوارخوانی ترکیبات شکسته ـ قدری دشوار باشد اما زیبایی و طراوتی که در فرم خط شکسته دیده می شود مخاطب عام را نیز محظوظ نموده و یقینا مورد توجه اهل هنر و آشنایان با خط با شکوه شکسته نستعلیق نیز قرار خواهد گرفت.

 نگاهی به روایت خوشنویسی

پایان این نوشتار را با ذکر چند حدیث شریف در باب شان و وجاهت هنر خوش نویسی زینت می بخشیم. بدیهی است بخشی از نظر گاه روایات، به مقوله خوشنویسی قرآن نیز معطوف است و هنر خوش نویسی وقتی رسالت واقعی خویش را به تمامی ایفا خواهد کرد که بتواند دقایق خط و نگارش را به منظور ترسیم والاترین سخن که کلام الهی است، به کار گیرد و باب بهشت را فراسوی مشتاقان هنر و زیبایی بگشاید.

از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است:

«در ظرف مرکّب (دوات) لیقه بینداز، قلم را به صورت مایل بر صفحه قرار بده، حرف باء در «بسم الله» را بر کرسی بنشان و «سین» را مشخّص کن، حرف «میم» را کور مکن (و آن را به صورت تو خالی بنویس) و کلمه ی «الله» را زیبا و نیکو بنویس، «الرحمن» را کشیده بنویس و «الرحیم» را آشکار بنگار.» (کنزالعمال، ج 10، ص 314) .

و یا حضرت علی(ع) در فرازهای گوناگون درباب خوشنویسی و خط نیکو فرموده اند:

«به خوشنویسی بپردازید که از کلید های روزی است.»( کنزالعمال، ج 10، ص 315)

همچنین از آن حضرت است که:

«خط، نشانه است، هر چه واضح تر باشد نیکوتر و زیباتر است.»(همان،312)

آن حضرت به شخصی نگاه کرد که «بسم الله الرحمن الرحیم» می نوشت، فرمود:

«آن را نیکو بنویس، هر که بسم الله را خوب بنویسد آمرزیده می شود.»(همان،311)

 

 منابع:

کتاب ماه (هنر70-69)، ماهنامه تخصصی اطلاع رسانی و نقد و بررسی کتاب- هنری، مقاله های ریشه های نشانه های نوشتاری در خوش نویسی سنتی، عبدالرضا چارئی.

کابلی، یدالله؛ کلک شیدایی، مقدمه غلامحسین امیرخانی (نقش شعر در چلیپای خط شکسته)، تهران، انتشارات گویا، تابستان 1377.

دیوان امام خمینی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)

مثنوی مولوی

دیوان حافظ

متقی هندی، علی، کنزالعمّال، (ج 10)، مؤسسه الرساله.

پایگاه اینترنتی راسخون، مقاله خط و خطاطی در اشعار عربی و فارسی، سید علی موسوی نژاد.

 

منبع: حضور، ش 84، ص 156.

. انتهای پیام /*