پرتال امام خمینی (س): گفتگوی ۸۴ / محمدعلی رحمانی

حجت الاسلام والمسلمین محمدعلی رحمانی از اعضای دفتر امام خمینی، فرمانده اسبق بسیج مستضعفین، عضو مجمع روحانیون مبارز درگفت وگو با پرتال امام خمینی (س)   به برخی فضائل علمی مرحوم آیت الله حسن صانعی و خاطراتی از ایشان اشاره کرد.

  • ·         از وضعیت خانوادگی مرحوم آیت الله حاج شیخ حسن صانعی (ره) برای ما بفرمایید.

من زودتر از ایشان در سال ۱۳۴۴ به نجف رفتم؛ یعنی طلبه مشهد بودم و شرایطی به وجود آمد که من رفتم نجف اشرف و آن جا هم در استقبال حضرت امام حاضر بودم و بعدش با بیت حضرت امام و آیت الله حاج آقامصطفی ارتباط داشتم. آن جا صحبت شد که یک از خصّیصین امام و کسانی که از اول در کنار امام و در نهضت بوده اند و فرد مورداعتماد ایشان بوده اند، آیت الله آشیخ حسن صانعی بود که ایشان آمده بودند نجف و از نزدیک هم من ایشان را دیدم با امام    به طرف مدرسه بروجردی می رفت و رفقا ایشان را نشان دادند و گفتند آن آقای صانعی که ذکر می شود، ایشان است. تا این که برای انجام مأموریت هایی به ایران آمدم و یک دور هم قرار بود یک پیامی به مرحوم حجت الاسلام والمسلمین سید احمد آقا خمینی (رحمةالله علیه) در بیت امام در یخچال قاضی برسانم. آن وقتی که من رفتم وارد بیت شدم با چندنفر از آقایان آن جا آشنا شدم و سراغ حاج احمدآقا را گرفتم و به کسی که با من برخورد کرد گفتم من از نجف آمده ام و می خواهم آقای حاج سید احمد آقا را ببینم. آن جا متوجه شدم که یک آدم روی حساب و تودار است و این طور نیست که فوری آدرس بدهد. یک خورده جزئیات را سوال کرد و پرسید چه کار داری؟ گفتم عرضی ندارم، می خواستم ایشان را ببینم. خلاصه ایشان هم البته راهنمایی کرد که از این جا نمی شود؛ می خواهی برو آن در کوچک را بزن، اتاق ایشان است. خب حاج احمدآقا چه آن وقتی که شخصی بود و چه آن وقتی که روحانی شدند، قبلاً نجف آمده بود و من ایشان را دیده بودم. به هرحال من رفتم و خدمت ایشان رسیدم و گفتم با یک آقایی که این جوری بر می آمد زیاد هم خوش اخلاق نیست، برخورد کردم. گفت نه این خیلی آدم فهیمی است، اگر هم از شما چیزی می پرسد، مطلقاً جزئیات را نگو. من هم از آن جا حواسم یک خورده نسبت به آشنایی با این بزرگوار جمع شد.

ما دوباره به نجف بر گشتیم و نقل می کردند آن وقتی هم که ایشان آمده بودند نجف، حواشی بیوت دیگر گفته بودند این همان آقای صانعی است که یکی از آن آدم هایی است که در قم حسابی بیت گردان است. در دفتر حضرت امام و در بیرونی حضرت امام نیز که هم ایشان، هم آیت الله پسندیده، آقای ابطحی کاشانی، شیخ مهدی صادقی تبریزی- که از شاگردان مرحوم آیت الله بروجردی بودند و حاج احمدآقا گفتند من مکاسب را پیش ایشان می خوانم- و بزرگان دیگر بودند، جایگاه ایشان معلوم بود. این مربوط به سال های حدود ۴۹-۴۸ است.    

به هر حال ما کم کم با اعضای بیت حضرت امام آشنا شدیم و فهمیدیم این بزرگوارها از یک خانواده بسیار ریشه دار اند و پدر بزرگوار ایشان هم روحانی و زاهد و از عالمان وارسته در آن منطقه شان بوده است و دو تا از فرزندان شان یکی به نام آیت الله حاج شیخ حسن صانعی و یکی هم به نام آیت الله آشیخ یوسف صانعی روحانی اند. خب کم کم ما متوجه شدیم و گاهی هم که سوال می شد، از فضل هر دو به خوبی یاد می شد، بماند که این ها از اصحاب خاص حضرت امام هم بودند. بعد ها هم که قبل از انقلاب حاج احمدآقا آن سالی که آمد نجف و ما به دستور آیت الله حاج آقا مصطفی با هم هم مباحثه شدیم و خیلی آشنا شدیم، زیاد ذکر خیر این حضرات و افراد ملّایی که در بیت امام بودند، بود و بعدها به خود آقای صانعی گفتم در نجف ذکر خیر شما بود.

  • ·         از جایگاه علمی ایشان اطلاع دارید؟

انقلاب که پیروز شد، ما حضور ایشان را در همه صحنه ها شاهد بودیم و دیدیم ملازم حضرت امام هستند و از حضرت امام جدایی پذیر نیست و مثلاً مطالبی که بین ایشان و حضرت امام در می شد، حکایت می کرد که ایشان از یک جایگاه علمی هم برخودار است. ببینید آقای قرهی که اطراف امام بودند، بعضی ها فکر می کردند که ایشان آدم بی فضلی است، اما ایشان خیلی آدم فاضل و مُلّایی بود. یعنی من واقعاً نگاه کردم هر کدام از این آقایانی که در بیت حضرت امام بودند، از نظر فضل، سواد و کمال خوب بودند و وقتی هم من از آقای آشیخ حسن پرسیدم، دیدیم که این ها مثلاً آیت الله هاشمی رفسنجانی، آقای ربانی املشی و اخوان صانعی این ها همه در دروان تحصیل به جد دنبال تحصیل بودند. مثلاً آشیخ حسن صانعی گفت من تمام اصول    و فقه امام را درک کردم، آن هم نه درک ساده، بلکه درک عالمانه. همین طور اخوی شان هم فاضل بودند و گاهی هم درباره ایشان می گفت ایشان از من کوچک تر بود و ما با سختی از نظر معیشتی درس می خواندیم. این ها حتی درس آیت الله العظمی بروجردی هم می رفتند منتهی چون هردو برادر جذب درس های امام شدند و هر دو برادر از شاگردان برجسته امام اند، منتهی آیت الله العظمی صانعی که مرجع تقلید بود، از همان اول جزء فاضل های شاخص است که حضرت امام این را تأیید می کند و می فرماید «این آقای صانعی وقتی در سال های طولانی درمباحثاتی که ما داشتیم تشریف می آوردند، ایشان بالخصوص می آمدند با من صحبت می کردند و من حظ می بردم از معلومات ایشان».

امام یک حالت شاگردپروری داشته است. همین آقای آشیخ حسن صانعی فرمودند «من سال اولی که آمدم نجف، اولین باری که خدمت امام رسیدم، تا خدمت شان رفتم، حضرت امام فرمود خب آشیخ حسن چند وقت است که ما فاصله داریم؟ گفتم الان که در خدمت شما هستم -مثلاً-سیصد یا چهارصد و چند روز و چند ساعت است. تا این را من به امام حضور ذهن داشتم و به ایشان گفتم، ایشان برگشت و گفتم آقا یک سوال هم من از شما دارم. گفت بفرمایید. گفتم که شما از وقتی که آمدید این جا ناراحت نیستید؟ امام یک دفعه گفت من از این که این شرایط برایم پیش آمد، ناراحت نیستم ولی حدود ۵۰۰-۴۰۰ نفری که درس من می آمدند، من این ها را به جایی رساندم که دلم می خواست باشم و این ها به مرحله کمال جایگاه علمی شان برسند. از این جهت من متأثر شدم که هم چون دوستانی پرورش یافتند ولی خب من می خواستم، تا آخر برسد. بعدش هم دوباره گفتند البته باز هم البته الحمدلله این هایی که به این مرحله علمی رسیدند، إن شاءالله این ها بعداً وقتی خودشان دور هم بنشینند و بحث های گذشته را مرور بکنند، خودشان به نتیجه ای که من می خواستم برسند، رسیده اند». این حاکی از توجه امام به افرادی است که در این    زمینه ها با آن ها صحبت می کرد.

این دو برادر عزیز (مرحوم آیت الله العظمی شیخ یوسف صانعی و مرحوم آیت الله شیخ حسن صانعی) واقعاً از اولی که پدرشان موافقت کرده بودند بروند اصفهان و آن جا هم اساتید خوبی را درک کردند و بعد به قم منتقل شدند، به جد درس می خواندند؛ مخصوصاً آقای آشیخ حسن صانعی می گفت «چون این برادرم ضعیف بود و سنش کمتر از من بود، من یک وقت از بیرون آمدم رفتم دیدم دارد لباسش را می شوید. نگاه کردم دیدم دست هایش یخ زده، رنگش پریده و نمی تواند لباس هایش را بشوید. من فوری لباس ها را از او گرفتم و گفتم تو برو بالا وخودت را گرم بکن، مریض می شوی. در واقع ایشان می گفت من در همه مراحل چه از نظر علمی چه از نظر تحصیلی و چه از نظر شرایط زندگی چون می دیدم برادرم جدی است، من هم در همه مراحل کمکش می کردم یعنی نمی گذاشتم یک لحظه غافل بشود یا از مباحث علمی اش بماند. خب ماها همه هم بحث بودیم و فقط فرق من و ایشان این بود که ایشان به هر حال آزاد بود و همان طور که درس می خواند، سطحش را تدریس می کرد اما من دیگر شرایطی برای تدریس نداشتم». مثلاً من یک وقتی به ایشان گفتم شما منظومه را کجا خواندید که این قدر مسائل فلسفی را خوب واقفید؟ ایشان گفتند آیت الله هاشمی رفسجانی، من، آقای ربانی املشی، آقای آسیدمحمد خامنه ای و تعدادی دیگر همه شاگردان آیت الله العظمی منتظری (رضوان الله تعالی علیه) بودیم که ایشان شاگردان زیادی داشت اما به تعدادی از آن ها عنایت داشت از جمله خود آقای صانعی و خود آقای هاشمی رفسنجانی. می گفتند تابستان که می شد، درس ها تعطیل می شد، آقای منتظری به آقای هاشمی می گفت کجا می خواهی بروی؟ بیا این تعطیلی نجف آباد تا این تتمه درس ها را تمام کنیم. لذا آیت الله منتظری آقای هاشمی را به نجف آباد می برده است اما در عین حال رفقای دیگر شان هم بوده اند، شاید آقای ربانی املشی هم جزء این ها بوده اند.

آشیخ حسن صانعی می گفت ما منظومه را درس آیت الله العظمی منتظری می رفتیم اما در بین اکثر کسانی که با من مباحثه می کردند، بیشتر روزها من مجبور بودم بحث را توضیح بدهم و بیشتر اوقات دوستان می گفتند آقای آشیخ حسن شما امروز این بحث را ادامه بده. یک مدتی آسیدمحمد خامنه ای هم مباحثه اش بوده است و آشیخ حسن می گفت من کتاب نداشتم ولی آسیدمحمد خامنه ای کتاب منظومه خوبی داشت و ما بیشتر از روی کتاب او مطالعه می کردیم و بقیه اش هم می رفتم در کتاب خانه. اطرافیان امام همه ملا بودند. همه می دانیم که آقای ابطحی کاشانی فوق العاده آدم فقیهی بود و از هم بحث های حاج آقا مصطفی بودند، آقای اشراقی هم خیلی ملا بود و یعنی یک عده از فضلای خوب همه با هم بودند.

اطلاع هم دارید که همین آقای صانعی، آقای ربانی املشی، آقای هاشمی به امام اصرار می کردند که شما سریع تر باید رساله تان را بدهید، این همه مقلد دارید. امام اول مقاومت می کرد، بعد ما گفتیم آقا شما مقلد دارید، برای مقلدین تان باید رساله را فراهم بکنید. قبل از نهضت ایشان بعضی کارهایش را کرده بود، در عین حال با اصرار ما رساله شان را منتشر کردند. بعدش هم گفتیم شما باید بنشینید این جا ساعتی یا در هفته یک روزی مشخص کنید یا حداقل در اعیاد، بنشینید، شاگردان شما دل شان می خواهد به این خانه بیایند. امام یک دفعه برگشت گفت آقای صانعی!آقای هاشمی! من این جا نه کسی دارم نه پولی دارم، کی این جا می خواهد از مردم پذیرایی کند؟ گفتیم آقا ما خواهش می کنیم شما بنشینید، ما هستیم. خود آقای صانعی می گفت: من، آقای ابطحی، آقای هاشمی، آقای ربانی املشی و اخوی ۶-۵ نفر بودیم که به ایشان گفتیم ایشان عید بنشیند. یکی چای درست بکند، یکی توزیع بکند، یکی استکان ها را بشوید، یکی از آقایان پذیرایی بکند و یکی هم خدمت امام باشد که اگر ایشان مطلبی می گوید یا سوالی می کند، کارشان را انجام دهد.

درس امام از نظر جمیعیت کیفاً و کمّاً در ردیف درس آیت الله العظمی بروجردی بوده است و آقایان صانعی متوجه بوده اندکه از درس امام استفاده بکنند. البته قهراً چون هم بحث هایشان جاهای دیگر هم می رفته اند، ایشان هم با آن ها در درس اساتید دیگر مثل درس آقای داماد هم شرکت می کردند یعنی آقای هاشمی، آقای آیت الله بهشتی، آشیخ حسن صانعی با این که در درس امام متمحض بودند، در عین حال از دروس دیگر هم استفاده می کردند و هم چنین تا حیات آقای بروجردی از درس آقای بروجردی هم استفاده می کردند.

آن وقت این ها سعی می کردند قوی بودن درس امام را به جامعه و حوزه بفهمانند. خود آقای صانعی می گوید من مدتی درس امام رفتم و می دیدم خیلی از فضلا که می آمدند، بعضی ها که جاهای دیگر هم مرتبط بودند، می گفتند امام عجب اصولی می گوید؛ یعنی در ضمن یک نوع اشاره ای بود که ایشان از نظر فلسفی و اصولی خیلی بالا است اما از نظر فقهی شاید قوت ندارد. هر کسی یک ذره شبهه ای داشت، ما با این ها صحبت می کردیم، و وقتی به درس فقه امام می آمدند، می گفتند واقعاً نوآوری دارد.

 و آن وقت این مطلب باعث شده بود که این دو برادر هر وقت مطالب مهمی بود، سوال کنند، دنبال بکنند، بحث بکنند و در محافل مختلف حرف بزند و حاج آقا مصطفی هم تا وقتی که ایران بود، همه این دوستان فاضل شان را هدایت می کرد. البته    همه شاگردان امام این جور نبودند.

بعد از انقلاب هم ارتباط شما با مرحوم آقای صانعی بیشتر شد...

معاشرت ما با آیت ا لله صانعی مخصوصاً از وقتی بود که امام کسالت پیدا کرد و از قم به تهران آمدند و در این جا مستقر شدند. واقعش این است که من علاوه بر این آشنایی قبلی، در هر زمینه ای که بحث می کردیم، متوجه فضل ایشان می شدم. اگر در ادبیات بود، می دیدم ایشان خیلی مستحضر مسائل ادبی است. گاهی یک موضوع ادبی را مطرح می کردیم، می گفت برو ببین «شرح جامی» چه می گوید. با این که ایشان فرصت مطالعه و کتاب خانه را نداشت و دیگر متمحض در انجام امور امام بود، اما در عین حال در مسائل ادبی، در شعر خیلی مسلّط بود و همیشه امام اگر یک مطلبی را یا یک شعری را مطرح می کرد، پشت سرش می دیدیم که آقای صانعی از سعدی و از حافظ و از کجا هم به همان مضمون یک چیزی را مطرح می کند و می گوید. این جوری بود و این خیلی مهم است یک کسی که امام آن تعریف را می کند که من از کی شما را می شناسم و شما چه بودید. تعریفی که امام از ایشان می کند، از این حکایت می کند که امام واقعاً می دانست مطلبی که ایشان از نظر علمی می گوید، آقای صانعی درک می کند.

وقتی مباحث اصولی یا مباحث احکامی که در دفتر امام در تهران یا در قم مطرح می شد، آیت الله خاتم، آیت الله کریمی مسلّط بودند و مخصوصاً آقای ابطحی کاشانی هم فوق العاده مستحضر بود و وقتی بحث می شد ما می دیدم آقای صانعی حسابی به میدان می آمد و آن ها هم احترام فوق العاده ای برای ایشان قائل بودند، چون الحق والانصاف چون هم خوب درس خوانده بود و هم درس های حضرت امام را فقهاً و اصولاً حضور داشت. یک وقتی هم یک جمله ای گفت و من به او گفتم من دیدم بعضی ها در نوشته هایشان کمتر شما را به عنوان شاگرد امام مطرح می کنند. گفت بله چون اوائلی که بودیم، ما چند نفر جلوی حضرت امام می نشستیم بحث می کردیم و استفاده می کردیم ولی بعدها که دیگر امام در صراط مرجعیت قرار گرفت و مسجد سلماسی پر می شد، من بیشتر همان کنار می نشستم.

حافظه قوی ای هم داشت و این نکته را هم عرض کنم که حافظه ایشان حتی از آیت الله العظمی صانعی برادر ایشان هم قوی تر بود.

  • ·         نظر امام درباره مرحوم آیت الله شیخ حسن صانعی چه بود؟

این فرمایشی که امام راجع به آقای صانعی این اواخر نوشتند، دیگر جامع تر از آن نمی شود راجع به جایگاه آقای صانعی هم از نظر علمی و هم عملی، صحبت کرد ولی خب به هر حال دیگر از آن ور هم خصوصیات شخصی ای داشت که زیاد با افراد جوش نمی خورد، برای این که می دانست اگر بخواهد در این قضایا وارد بشود و با همه جوش بخورد، ممکن است خیلی از اسرار در اثر مصاحبت کشف بشود. خب ببینید خود امام راجع به آیت الله صانعی می گوید«در گرداب مبارزات همیشه دلسوخته بوده ای... در کوران فشار دستگاه شاه، تو که مسئول ادارة شهریة طلاب بودی، وقتی در‎ ‏محاصره دشمن قرار می گرفتی برای اینکه هیچ گونه اطلاعی به دشمن ندهی کم نبود‎ ‏مواقعی که قبوض رسید پول های اخیار را ـ در پانزده سال مبارزه ـ چون غذایی گوارا‎ ‏می خوردی. پاداشت عندالله نیز گوارایت باد». وقتی امام این شهادت را می دهد، این خیلی مهم است. واقعش این است که بنده همیشه می گفتم که نزدیک ترین کس در میان این چند نفری که امام به این ها اهمیت می داد، یکی آقای صانعی و یکی آیت الله هاشمی بود. امام به آقای صانعی و آقایان دیگری که دفتر بودند، فرمود هیچ کس بدون وقت نباید این جا مراجعه کند، ولی هر وقت هاشمی در هر زمانی خواست بیاید-ولو نصف شب باشد- بگذار بیاید و مطلبش را به من بگوید. این ها چیزهای مهمی است از امامی که این همه به وقت تقید دارد.

امام نسبت به مرحوم آیت الله العظمی صانعی هم می فرمود «من آقای صانعی را مثل یک فرزند بزرگ کرده ام. این آقای صانعی وقتی در سال های طولانی درمباحثاتی که ما داشتیم تشریف می آوردند، ایشان بالخصوص می آمدند با من صحبت می کردند و من حظ می بردم از معلومات ایشان. ایشان یک نفر آدم برجسته ای در بین روحانیون است و یک مرد عالمی است». این خیلی مهم است که امام این جور از آیت الله العظمی صانعی تعریف بکند، چون امام اهل تعریف و مجامله با این و آن نبود. قدر آقای صانعی را هم هیچ گاه در حوزه ندانستند. یک افرادی که می خواهم بگویم عُشری از معلومات ایشان را نداشتند- برای این که آن ها نوشته دارند و ایشان هم نوشته دارد، ایشان تدریس می کردند و آن ها هم تدریس می کردند و من وقتی مراجعه کردم به بعضی از نوشته های آن آقایان و با خودشان بحث می کردم، دیدم اصلاً فاصله بین ثری و ثریا است- آن وقت می بینیم که به خاطر بعضی از تحقیقات عده ای را از استفاده از ایشان محروم کردند و بعد آن مطالب را که مطرح می کردند.

 

. انتهای پیام /*