بازخوانی مسأله عدالت اجتماعی با نگاهی دوباره به دیدگاهها و سیره امام خمینی (س)

پدیدآورنده (ها): قاضی زاده، کاظم (مـدرس حـوزه و عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت‌ مدرس‌)

 چکیده:

عـدالت‌ اجتماعی یکی از مهمترین اصولی است که در اندیشه دینی و دیدگاههای بشری ازدیرباز مورد عنایت‌ ویژه قرار داشته است. در این مـقاله ضمن اشاره به تعریف ها را مختلفی‌ که از این مسأله‌ طرح‌ شد، بر آثار و لوازم عینی تـحقق عدالت اجتماعیتأکید شده اسـت. بـراین اساس عمومیت استفاده از امکانات دولتی برای همه مردم و رسیدنبه مرز بی نیازی در جامعه، از شاخصه های مهم تحقق عدالت اجتماعی‌ است. در ادامه به اسوه عدالت اجتماعی در اسلام (امام علی علیه السلام) و سیره ایشان در حکومت و همچنین بـه دیدگاه ها و سیره عملی امام خمینی در این زمینه اشاره شده است.

مقدمه

در عالم واژگان‌، بعضی‌ از کلمات در سطحی هستند که مورد تقدیس و عنایت همگان قرار می گیرند و یا به عکس، مورد نفرت و بی مهری عمومی هستند؛ به گونه ای که حتی مخالفان واقعی آنها را نیز یارای اظهار مخالفت نیست.

واژه «عدل» و «ظلم» به طور مطلق این گونه هستند. عدالت چه با پسوند فردی و چه با پسوند اجتماعی و سیاسی چـیزی نـیست که‌ موردتقدیس‌ و حمایت قرار نگیرد و ظلم نیز در طرف مقابل.

حتی می توان گفت «عدالت» در این عرصه، از صدق و آزادی وجود و بخشش نیز گوی سبقت را ربوده است؛ چرا که مخالفان‌ آزادی با‌ دلایلی‌ آزادی مطلق را نقد می کنند‌ و صـدق‌ وعـطا‌ را به صدق وعطای نیک و بد تقسیم می کنند، اما کسی عدالت را مقیّد نمی کند و آنرا به دو قسم نیک و بد تقسیم‌ نمی نماید‌. بالاتر‌ آنکه در تقسیم بندیارزشهای دیگری چون صدق و جُود آن‌ را‌ با عـدالت مـی سنجند وصـدقِ قبیح را ظالمانه می دانند و آن را مورد انـکار قـرار مـی دهند.

پرسش این است که اگر‌ عدالت‌ در‌ چنین مرتبه والا و بلا منازعی قرار دارد دیگر چه جای بحث‌ و پژوهش است؟ مسأله در باب عدالتچیست که فیلسوفان، متکلّمان و فقیهان و... هر یک در این بـارهبحث های دراز دامـنی را پیشـ‌ نهاده اند‌ و اختلافهای‌ لفظی و معنوییافته اند. چرا مسأله ای به این روشـنی در پرده خـفا قرار‌ گرفته‌ است ودر عرصه های اجتماعی آنچه بیشتر ابهام آمیز گردیده است عدالتاجتماعی است.

به نظر می رسد مسأله اصلی‌ در‌ عرصه‌ عـدالتِ اجـتماعی، بـحثهایمفهومی آن نیست، بلکه مهم تطبیق آن در عرصه تنظیم‌ قواعد‌ جزئی‌ وانطباق آن بـا واقعیت خارجی است. گاه شخص حکیمی چون ارسطو، که تعریف زیبا‌ و دل فریبی‌ از‌ عدالت دارد، ۱ وقتی به اجرای تعریفمی پردازد، چنان چـهره کریهـی از عـدالت می نمایاند که در‌ اصلتعریف‌ وی تردید می دواند؛ چرا که بعضی از مردم را به حسبطبیعت برده و شـایسته‌ بـندگی‌ می داند‌ و از نظام تبعیض نژادی بنامعدالت دفاع می کند!

تعریف ایشان از عدالت در ادامه به‌ تناسب‌ بحث خواهد آمـد. این نـکته نـشانگر آن است که در این بحث نباید‌ به‌ تبیین‌ مفاهیمبسنده کرد، بلکه باید پیش از اهتمام به مفاهیم و تـعاریف، بـه کیفـیتاستنتاج قواعد و شیوه های عینی‌ و عملی‌ عدالت اجتماعی پرداخت ودیدگاه دین اسلام و رهبران دینی را در این عرصه‌ جویا‌ شـد‌ تـا تـحقیقبتواند مورد نفی و اثبات محققان قرار گیرد و راه گشای راهی روشنبرای حامیان و مدافعان واقعی عدالت‌ در‌ عـرصه های‌ مـختلفاجتماعی باشد. اما به ناچار در ابتدا گذری کوتاه به مفهوم عدالت‌ دردیدگاه‌ فیلسوفان سـیاسی و در انـدیشه دینـی خواهیم داشت.

مفهوم عدالت در نگاه اندیشوران مغرب زمین

افلاطون عدالت‌ را‌ این گونه تعریف می کند:

«هـر فـرد در شهر باید یک کار داشته‌ باشد‌؛ یعنی کاری کهطبیعت او برای آن استعداد‌ خاصی‌ داشته‌ باشد... پرداختنبه کار خـود و پرهـیز از دخـالت‌ در‌ کار دیگران عین عدالتاست. عدالت این است که انسان فقط باید به کارخود‌ بپردازد‌.»۱

افلاطون ضمن عطف تـوجه بـه‌ عدالت‌ در عرصه‌ مشاغل‌ وفعالیت های‌ انسانی، آن را با ـ امری واقعی‌ ـ سرشت‌ و طبیعت انسانگره مـی زد و بـیش از آنـکه از نگاه دولت و جامعه به آن‌ بپردازد‌، از نگاهفرد آن را تعریف می کند‌.

ارسطو حوزه عدالت راتوسعه‌ می دهد‌ و نه تـنها آن را دربـاره‌«کسـان‌» که درباره «چیزهای آنان» نیز می داند، از سوی دیگر، به مسأله«برابری در‌ وضعیت‌ بـرابر» که نـتیجه منطقی «پرداختن‌ به‌ کار‌ متناسببا استعداد هر‌ کس‌» است تصریح می کند و می نویسد‌:

«در‌ سیاست، نیکی جز دادگری نـیست که صـلاح عامه بدانوابسته است. اجماع مردان‌ بر‌ این‌ است که دادگری از‌ بـرابری بـر مـی خیزد و نیز همه ایشان برآن اند که دادگری هم کسـان و هـم چیزهای آنان را‌ در‌ بر می گیرد و از این رو کسانبرابر باید‌ چیزهای‌ برابر‌ داشته‌ باشند‌.»۲

در اندیشه سـیاسی‌ کلاسـیک‌، عدالت امری محوری است و فـطری و نـاشی از حسّ مـشترکو مـعطوف بـه عدالت توزیعی است.

در قرون‌ وسطی‌، دیدگـاههای‌ جـدیدی در عرصه عدالت مطرح گردید که‌ معطوف‌ بهقدرت‌ بود‌. ماکیا‌ ولی‌ از کسانی است که اصـل را بـر قدرت دولت قرار داد و عدالت را به عنوانامری اخـلاقی و حاشیه ای دانست که مصلحت و فـضیلت کیفـیت آن را مشخص می کرد. عدالت‌، فضیلت و مـصلحت هـمه برای حاکم نسبی شد؛ به طوری که بتواند قدرت خود راحفظ کند۳ ولی در عصر روشـنگری، بـاتوجه به تغییر گفتمان غالب از وظـیفه دولت بـه حـقوقمردم بیش‌ از‌ آنکه بـه بـحث عدالت اجتماعی پرداخته شـود بـه حقوق مردم پرداخته شد و بهقرارداد اجتماعی عنایت ویژه ای در فلسفه سیاسی معطوف گردید.

در این دوران فیلسوفان تـعاریف مـتعددی ارائه کردند‌ که‌ از جمله هابز عدالت را «اجـرایتعهداتی که فـرد از روی نفع طلبی بـه اجـرای آنـها رضایت داده است»، دانست و هـیوم عدالت راتأمین منافع متقابل‌ می خواند‌. ۴

کانت با نگرشی اخلاقی، به‌ عدالت‌ می نگریست و آ ن را براساس عقلانیت تـفسیر مـی کردکه جنبه الهی و آسمانی ندارد. سوسیالیزم و کمـونیزم نـیز عـدالت را در عـرصه تـوزیع، مساویثروت و نفی مـطلق مـالکیت (در دیدگاه‌ کمونیزم‌) می داند. افراد دیگری چون‌ نوزیک‌ عدالترا براساس استحقاق، هایک نظم خود انگیخته، و رالز به مـثابه انـصاف مـعرفی می کند. ۵

فرد اخیر که در عرصه مباحث فلسفی عـدالت کارشـایسته ای انـجام داده اسـت و در کتـاب A Theory of justTicاحـیاگر‌ فلسفه سیاسی در نیم قرن اخیر شده است، در تعریفعدالت می نویسد:

«عدالت‌ آن‌ اسـت که نـخست هر شخصی حقی برابر، برای برخورداری از آزادی های اساسی، مشابه آزادیدیگران را دارد. دوم ‌‌نابرابریهای‌ اجتماعی و اقتصادیرا باید بگونه ای ترتیب داد که الف: به طور معقول بهنفع هر‌ فرد‌ باشد‌ ب: با مقام و موقعیت که به روی همهافراد بـاز اسـت، بستگی داشته باشد... مفهوم عدالت بهعنوان‌ انصاف، مستلزم این است که همه خیرات اوّلیهاجتماعی به طور برابر توزیع شوند‌ مگر اینکه توزیعنابرابر به‌ نفع‌ هـمگان و امـکان رسیدن به موقعیتنابرابر برای هـمه یکسـان باشد.»۶

وی در مفهوم عدالت، به مسأله برابری در توزیع امکاناتاولیه اجتماعی تأکید کرده است و به عمومیت و شمول آن نیز نظرداشته، اما چون‌ برابری در شرایط نابرابر را عدالت ندانسته اسـت، از دیدگـاه سوسیالیستی کناره گرفته و اسـتثنایی را پذیرفـته است کهدر مواردی که تفاوت استعداد و... وجود دارد توزیع نابرابر باشدولی نه به طور مطلق‌ بلکه‌ با این قید که هم نفع عمومی در نظرگرفته شود و هم این نابرابری مشروعیت قانونی نیابد.

عدالت در نگاه اندیشوران مـسلمان

در مـیان متفکران مسلمان، عدالت بیش از آنکه به‌ عنوان‌ یکپدیده در اجتماع مورد توجه قرار گیرد، به عنوان وضعی برایحاکم مورد عنایت بوده است. به جای پرداختن به واقعیت عدالتاجتماعی، به اوصاف شخص عـادل یا حـاکم عادل پرداخـته اند‌.

ماوردی‌ عدالت را شرط امام می داند و می نویسد:

«شـرط‌ پنـجم‌ [امام‌ و حاکم] عدالت است که در هر فرمانروایی معتبر است وعدالت آن است که راستگو، امانت دار، پاکدامن، پرهیزگار، استوار و مطمئن، ایمـن ‌در‌ حـالت‌ خوشی‌ و ناخوشی و دارای مروت لازم برای جایگاهش در اموردینی‌ و دنیایی‌ باشد. پس هنگامی که این اوصاف در حاکم به نـهایت رسـید او هـمانعدالتی را داراست که می توان شهادتش را‌ روا‌ دانست‌ و امارت و فرمانروایی اشصحیح است.»۷

فلاسفه و فقیهان شیعی و بعضی از اندیشوران اهل‌ سنت بـه طور مختصر به شرط عدالت، به عنوان یکی از شرایط حاکم اسلامی اشاره کرده اند و در مـواردی‌ نیز‌ به‌ تعریف اجـمالیعدالت پرداخـته اند. فارابی عدالت حاکم را به انصاف ورزیدن با‌ مردم‌ نسبت به خود وخانواده اش تعریف می کند. ۸ ابن حزم اندلسی نیز از شرایط امام، اجتناب از کبائر‌ و استتارنسبت‌ به‌ صغائر را ذکر می کند. ۹ خواجه نظام الملک عدالت را امری پدرسـالارانه می داند‌ کهپادشاه‌ مانند‌ پدر خانواده باید حق اولاد و فرزندان و رعیت را روا دارد که از طریق سیرتنیکو‌ ورزیدن‌، توجه‌ و دقت و بررسی در احوال عمال و وزرا و احوال مقطعان و چگونگیرفتار آنان با رعیت، عنایت به‌ احوال‌ قاضیان و خطیبان و محتسبان و شحنه و رییسحاصل شـود. ۱۰

اسـتاد مطهری از کسانی است که دو‌ مفهوم‌ عدالت‌ و ظلم را در عرصه های فردی و باقطع نظر از اجتماع تعریف کرده است:

قطع نظر از‌ اجتماع‌ و زندگی اجتماعی نیز عدالت مفهوم دارد؛ زیرا ظلم مفهومدارد. مورد ظلم اختصاص به‌ انسان‌ ندارد‌. نسبت بـه یک حـیوان نیز می توان عادلبود و ظالم و این از آن روست که حیوان و همچنین‌ انسان‌ قبل از مرحله زندگیاجتماعی، حقوقی دارد. پس عدالت قطع نظر از اجتماع عبارت‌ است‌ از‌ «إعطاءُ کلِّذی حقٍّ حَقَّه» یا «عدم تجاوز به حقّ ذی حقّ.»۱۱

اما ایشان به مفهوم عدالت‌ اجتماعی‌ نیز‌ پرداخته و سه تفسیر را نقل می کند؛ یکی‌ تفسیرپیش‌ گفته، که به نظر ایشان براساس به رسمیت شـناختن حـقوق طـبیعی است. دوم‌ توازن‌ ورعایت تناسب و تعاون اجتماعی، کهـ‌ از‌ مـنظر اجتماع‌ به‌ عدالت‌ نگریسته می شود.

و سوّم: عدالت به معنای‌ تساوی‌ و با همه به طور مساوی رفتار کردن. این مفهوم نیز، عـدالت بـامفهوم‌ مـارکسیستی‌ و کمونیستی است. ۱۲ استاد در این بحث‌ با توجه به این‌ که‌ تـفسیر سوّم راتساوی مطلق ـ حتی‌ در‌ وضعیت استعداد و توانایی نابرابر ـ می داند آنرا مورد نقد قرار می دهد. ۱۳

البته بعضی از‌ اندیشوران‌ بـه ریشـه لغـوی کلمه عدالت‌ پرداخته اند‌ و تحلیل های‌ خود رامتناسب با‌ مفهوم‌ لغوی آن سامان دادهـ اند‌. ابـن‌ منظور عدل را چیزی می داند که در نظر انسانهادارای استقامت و راستی باشد. ۱۴ فخرالدین طریحی‌۱۵ و راغب‌ اصفهانی نیز به نـوعی بـه اینـمفهوم‌ اشاره‌ کرده اند ولی‌ بر‌ معنای‌ مساوات تأکید بیشتری دارند‌ تا استقامت.

راغب مـی نویسد: «عـدل»، «عـدالت» و «معادله» از الفاظی هستند که مفهوم مساوات رااقتضا دارند‌. این‌ کلمات به اعتبار برابری دو چیز‌ بـه‌ کار‌ بـرده‌ مـی شود‌. عِدل در امور‌ محسوسو‌ عَدل در امور معقول به کار می رود. ۱۶

علامه طباطبایی در بیانی جالب، به گـونه ای ریشـه عدالت‌ را‌ در‌ عدالت فردی و اجتماعیجاری دانسته و تصویر روشنی از‌ این‌ مفهوم‌ ارائه‌ کرده‌ است‌:

«عـدل در تـعبیرات آنـان، لزوم میانه روی و اجتناب از افراط و تفریط است که درحقیقت تفسیر به لازم معنای عدالت است؛ چرا که حقیقت عـدل اقـامه مساوات و موازنهمیان امور‌ است؛ به صورتی که به هر کس سهمی را که شایسته است داده شود، عـطا گـردد. پس هـمگان در اینکه در موضع مورد استحقاق خود قرار گرفتند، مساوی هستند. عدل‌ در‌ اعتقاد، ایمان به حق اسـت. عـدل در کارهای انسان ها فی نفسه (با صرف نظر ازاجتماع) آن است که آنچه را که سعادت وی در آن است انـجام دهـد و از آنـچه‌ شقاوتوی‌ در آن است پرهیز نماید. عدالت در میان مردم آن است که هر شخصی را در جایی که‌ عـقل‌ یا شـرع یا عرف برای وی استحقاق قائل است، قرار داده شود.»۱۷

باتوجه به آنچه پیش نهادیم، بـه نـظر می رسد تفاوت بسیاری از تعاریف به خاطر تـمایل بـهتعیین مـصداق یا‌ جلوگیری‌ از سوء استفاده های تطبیقی از مفهوم عدالت صـورت گـرفته استو گرنه اصل مفهوم عدالت به معنای استقامت و راستی است و میانه روی و دوری از افراط وتـفریط. اگـر عدالت به تساوی تعریف شـده‌ اسـت‌ یا تساوی‌ در شـرایط بـرابر، بـرای آن است کهاین مفهوم می تواند مصداقی از راسـتی و اسـتقامت و میانه روی باشد؛ «إِعطاءُ کلّ‌ ذی حقٍّ حقَّه»که در متون و روایات ما نیز آمده است‌ مصداقی‌ از‌ راسـتی و اسـتقامت است. انصاف ورزیدن بامردم، دوری از کبائر، توزیع مـساوی امکانات و ثروت، همه بـه نـوعی به ‌‌استقامت‌ و راستی ومیانه روی نـظر دارد. بـا این همه این مفهوم در تطبیق دچار سوء‌ برداشت ها‌ و ابهام های‌ زیادیاست؛ مثلاً تعبیر «إِعْطاءُ کلِّ ذِی حقٍّ حـقَّه» که مـورد قبول عده ای از اندیشوران قرار‌ گـرفته اسـتیا «اعـطای برابر در شرایط بـرابر» را چـه کسی باید قضاوت کنـد‌. شـرایط برابر چیست؟ آیاعدالت آن‌ است‌ که کفاش زاده اجازه تحصیل نداشته باشد؟ یا به واسطه درجات و سوابق، بهره و امـتیازات بـیشتر ببرد. و این حد تا چه مقدار بـاید رعـایت شود. بـه این جـهت بـاید گفتتعریفی که عمومیت در بهره وری‌ و شـمول و رجوع فایده عمومی در اجرای عدالت را مدنظردارد، راه را برای سوء استفاده های تطبیقی بیشتر می بندد. گرچه در عرصه اجـتماع، بـهره وریمساویِ افرادِ نابرابر ظلم است اما نـسبت بـه خـیلی از‌ بـهره های‌ اجـتماعی باید کیف صلاحیتها رادر نـظر گـرفت؛ به طوری که نابرابری یک استثنا باشد و آنهم با دلایلی که آن نیز عادلانه وتعمیم پذیر تلقّی گردد.

این مشکل در مسأله تطبیق عـدالت‌ در‌ عـرصه اجـتماع سبب شده است که اندیشورانمعاصر، پیش از آنکه به تـعریف عـدالت و عـدالت اجـتماعی بـپردازند، مـصادیق و فواید و لوازمو آثار آن را بازگو کنند. شهید صدر در این باره‌ می نویسد‌:

«اسلام که عدالت اجتماعی را از مبادی اساسی برای شکل گیری خط مشیاقتصادی خود می داند، عدالت اجتماعی را به مفهوم انتزاعی و دور از واقعیتلحاظ نکرده اسـت و آن را گونه ای طرح نکرده‌ که‌ تفسیرهای‌ گوناگون را برتابد وآن را‌ به‌ جوامع‌ بشری، که اختلاف نظریه هایی در این زمینه دارند و براساس تلقی آنان‌ از‌ حیات و تمدّن گونه گون مـی اندیشند، واگـذار نکرده است، بلکه‌ آن‌ را بهطور دقیق و منضبط با برنامه ریزی و سیاست گذاری معینی یاد کرده است تا بتوانددر واقعیتی زنده مجسم شود؛ واقعیتی که‌ تمام‌ تار‌ و پودش با مفهوم اسلامیعدالت عجین است.» ۱۸

اسلام و کیفـیت طـرح عدالت‌

با توجه به آنچه گفتیم و با عنایت به نصوص دینی، به نظر می رسد بیش از آنکه در قرآن‌ واحادیث‌ به‌ تعریف عدالت پرداخته شـده بـاشد به ویژگی ها، آثار و لوازم آن تأکید‌ شـده‌ اسـت.

اصولاً قرآن کریم امر پروردگار را به عدالت بازگو می کند: «إنَّ الله یأمرُ بِالعدلِ والإِحسانِ‌...»۱۹ و حتی‌ در‌ برابر تجاوز دیگران مجازات عادلانه را گوشزد می کند؛ «... فمناعْتدی علیکُم فاْعتدُوا بـِمِثْلِ‌ مـا‌ اعتدی‌ علیکُمْ...». ۲۰«... لایَجْرِمَنَّکُم شـَنَآن قـَومٍ علی أن لاتَعْدِلواإعْدِلُوا هُوَ اَقْرَب لِلتَّقوی...». ۲۱ در قضاوت به قضاوت‌ عادلانه‌ فرمان‌ می دهد: «... وَ إذا حَکَمْتُمبین َ النّاس أنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدل...»، ۲۲ حتی در روابط خانوادگی محورِ گزینش‌ همسر‌ یاهمسران را عدالت می داند و ازدواج متعدد را برای کسی که از عدالت در‌ مـیان‌ آنـان‌ ناتواناست، ناروا می شمارد: «فَإِنْ خِفْتُمْ أن لاتَعْدِلُوا فَواحِدَةً...». ۲۳ و بالاتر آنکه در گفتار و سخن نیزلزوم‌ رعایت‌ عدالت را گوشزد می کند: «... و اذا قلتم فاعدلوا...»۲۴۷ اما در روایات اسلامی، ضمن اشاره‌ به‌ ویژگی‌ بارز عدالت؛ «العدل یضع الأُمور مـواضعها». ۲۵ در بـیان امیرمؤمنان عـلیه السلامبه لوازم و آثار آن اشاره شده‌ است‌ که بعضی از آنها این گونه است.

۱. عمومیت و شمول: از امام صادق‌ علیه السلام‌ نقل‌ شده است که در پاسـخ پرسشی از آنچه از همه چیزدر زمین وسعت و شمول بیشتر‌ دارد‌، فرمود‌: «العدل أوسـعُ مـن الأَرضـِ»۲۶ عدل از زمین وسعت بیشتر‌ دارد‌. در‌ کلام دیگری باز ایشان فرمودند: «ما أوسع‌ العدل‌»؛ «چقدر عدل وسیع است.» ایننشانگر آن است که هـر چه به سمت شمول‌ و عمومیت‌ برویم به عدالت نزدیکتر شده ایم‌ و هر‌ چهاز گـستره‌ آن‌ بکاهیم‌ و در تخصیص و تـبعیض بـسر بریم از‌ عدالت‌ دوری گزیده ایم.

امام علی علیه السلام در نامه ای که به مالک دادند و وی‌ را‌ همراه با نامه راهی استانداری مصرکردند‌، نوشتند:

«و لیکن أحبَّ الأُمور‌ إلیک‌ أوسَطُها فی الحقِّ و أعمُها فی‌ العدلِ‌». ۲۷«از میان کارها آنچه که به حق نـزدیک تر و در عدالت فراگیرتر است برای‌ تومحبوب تر‌ باشد.»

از پیامبر گرامی و امیرمؤمنان‌ نیز‌ سیره‌ عدالت در تقسیم‌ مساوی‌ بیت المال نقل شده‌ است‌. پیامبر صلی الله علیه و آله با تعبیر بلند:

«إنَّ الناس من عهد آدم إلی یومنا هذا مـثل‌ أسـْنانِ‌ المشط». ۲۸

مبنای تقسیم فراگیر و عام را‌ فراهم‌ ساخت و امیرمؤمنان‌ وقتی‌ به‌ خاطر تساوی در تقسیممورد‌ سرزنش و انتقاد قرار گرفت، فرمود:

«ألیس کان رسول الله یقسمُ بالسویّة بین المسلمین»؟۲۹ «آیا این‌ گونه‌ نبود که پیامبر صلی الله علیه و آله نیز بـه‌ طـور‌ مساوی‌ بین‌ مسلمانان‌ تقسیم می کرد؟»

و به تطابق‌ سیره‌ خود با پیامبر اشاره کرد.

تعلیل امام علی علیه السلام در برخورد با دخترشان امّ کلثوم که‌ از‌ بیت المال‌ گردن بند لؤلؤای رابرای سه روز عاریه مضمونه‌ گرفته‌ بـود‌ ـ کهـ‌ در‌ صورت‌ تلف شدن نیز عوض آن را تأمینمی کرد ـ حایز اهمیت است. ایشان فرمود:

«یا بنت علی بن أبی طالب، لا تذهبنِّ بنفسکِ عَنِ الحق، أَ کُلُّ نِساءِ المُهاجرینتَتزَّینُ‌ فی هذا الْعید بمثل هذا»؟۳۰

«ای دختر علی، از‌ جاده‌ حق بیرون نرو. آیا همه زنان مهاجر در این روز عیدمی توانند مثل این گردن بند را برای زینت به کار بندند؟»

این معیار بـسیار روشـنی اسـت که تنها در صورتی‌ دختر‌ علی می تواند از این امکان بهره مندگردد که بـرای هـمه چنین زمینه ای فراهم باشد. آنهم نه چند نفر که «کلّ المهاجرین».

در برخورد با‌ عقیل‌، که هنگام آغاز خلافت حضرت‌، زبان‌ به اعـتراض گـشود و گـفت:«والله لتجْعَلَنِّی و أسْوَدَ بالمدینةِ سواءً»؛ به خدا قسم من و یک سیاه [بـرده تازه مسلمان] را درمدینه یکسان گردانیدی، فرمودند: «اجلِس‌، أما‌ کان هاهُنا أحدٌ یتکلَّمُ غیرک‌ و ما‌ فضلَکَ علیه إِلاّبسابِقَةٍ أوْ بِتَقوی»؛ ۳۱ «بـنشین، کسـی دیگـر جز تو نبود که سخن بگوید؟! مگر تو فضیلتی جزسبقت در اسلام و تقوی داری؟! (که این مـعیار بـرتری در عرصه تقسیمات بیت المالو... نمی گردد‌) .

۲. انصاف‌: گرچه بعضی انصاف را بالاتر از عدالت دانسته اند و در مواردی که حکمعادلانه، چهره زیبـایی از خـود بـه جای نمی گذارد به سوی انصاف می روند، اما در روایاتاسلامی همه عدالت، انصاف بـا‌ دیگـران‌ اسـت. معیار‌ عینی انصاف با دیگران جایگزینیشخص عامل و داور به جای طرف دیگر است. اگر آنـچه بـرای خـود درست‌ دانستی برایدیگران نیز بپسندی و آنچه برای دیگران بد می دانی برای خود‌ نیز‌ بـد‌ بـدانی. این نکته زمینهانصاف را محقق می سازد. پیامبر گرامی اسلام می فرمایند:

«أحِب لِلناسِ ما تُحِبُّ لنـفسک تـکن ‌‌أعـدل‌ الناس». ۳۲ «برای مردم بخواه آنچه را برای خود می خواهی تا عادل ترین مردم باشی‌.»

و در‌ کلامی‌ مـشابه، امـیر مؤمنان علیه السلاممی فرمایند:

«أعدل السِّیرَة أن تعامل الناس بما تحبّ أن یعاملوک به». ۳۳ «عادلانه ترین‌ روش آن است که بـا مـردم بـه گونه ای معامله کنی که دوست داریآنان‌ با تو چنان کنند‌.»

براستی اگر این انصاف در عرصه جامعه عملی شود، چقدر جلوه عـدالت دیدنـی و جـالبخواهد شد. کسانی که در‌ مصدر وضع قانون هستند، در مصدر قضاوت و اجرای حکم قراردارند و در سطح کلان به توزیع امـکانات و مـوقعیت ها و تـصمیم گیریهایی این چنیننشسته اند. اگر واقعا خود را به جای دیگران بگذارند چنین قضاوت‌ و حـکمی‌ را بـرای خودمی پسندند و آیا رسیدن به این مقام از عدالت، کار آسانی است؟ امیرمؤمنان می فرماید:

«فالحقُّ أوسع الاشیاء فی التَّواصُف و أضیقُها فی التـَّناصف». ۳۴ «حـق فراخترِ چیزها است که وصف آن گویند‌ و مجال‌ آن تنگ اگر خواهند ازیکدیگر انصاف جـویند.»

از سـوی دیگر، آیا تئوری عدالت جان رالز، فیلسوفِ مطرح و مـعاصر و اسـتاد دانـشگاههاروارد، با عنوان «عدالت به مثابه انصاف» جـز آن اسـت‌ که‌ در نهایت به دو نکته پیش گفتهاشاره کرده است؟!

۳. بهره مندی و استغنای عمومی: عدالت ورزی در میان مردم به جـای اینـکه مردم را به دوگروه «خواص بـهره مند» و «عـوام محروم» تـبدیل کنـد مـوجب‌ بی نیازی‌ همه‌ مردم خواهد شد. امـام بـاقر‌ علیه السلام‌ فرمودند‌:

«إِنَّ الناس یستغنون إذا عدل بینهم». ۳۵ «وقتی در میان مردم عدالت بـرقرار شـود آنان بی نیاز می گردند.»

مشابه این کلام نیز در‌ ضـمن‌ کلامی‌ مفصل از امام کاظـم عـلیه السلام نقل گردیده است‌:

«خداوند‌ هـیچ یک از انـواع اموال را وانگذاشته است و آن را تقسیم کرده و هرصاحب حقی را حق خویش داده است‌؛ چه‌ خواص‌ و چه عـوام، فـقرا و مساکین وهر قشری از اقشار مـردم.»

آنـگاه‌ فـرمود:

«لَوْ عُدِلَ فی النـاس لاَْسـتغنُوا». ۳۶ «اگـر در‌ مـیان‌ مردم عدالت استوار شود، بی نیاز مـی گردند.»

آری، بـه صورت «عـکس نـقیض» مـی توان گفت: اگر در میان‌ مـردم‌ فقر‌ و محرومیت وجوددارد و جامعه به دهک های متعددی تقسیم شود که دهک محروم عشری‌ از‌ اعشاریتوانمندی‌ و ثروت دهـک بـرخوردار را نیز بر خود اختصاص ندهد. سـفره های نـان خـالی آنـان وسـفره های‌ الوان‌ و رنگارنگ‌ اینـان بـرقرار باشد، نشانگر آن است که عدالت جاری نشده استو این معیاری روشن‌ و عینی‌ است.

۴. توجه به ویژگی مجری عـدالت: عـدالت هـر قدر هم که شیرین باشد‌ و قانون‌ آن‌ هـر قـدرهم که بـه صـورت مـشخص و مـعیّن به موارد جزئی بپردازد آنکه باید آن‌ را‌ اجرا کند اهمیتویژه ای دارد؛ چرا که قانون خوب را مجری بد به فراموشی‌ می سپارد‌ و یا‌ تحریف می کند ووارونه جلوه می دهد. اهتمام اسلام بر حـاکم عادل می تواند به این دلیل باشد‌ که‌ بدون داشتنعدالت، حاکم نمی تواند مجری عدالت اجتماعی باشد.

در کلام امیرمؤمنان آمده‌ است‌ که‌:

«فإنَّ الوالیَ إِذا اخْتَلَفَ هَواهُ، مَنعَهُ ذلک کثیرا مِنَ العدل». ۳۷ «هنگامی که والی و حاکم اهواء‌ مختلفی‌ در‌ سر داشـته بـاشد، او را بشدت و کثرتاز عدالت ورزی دور می کند.»

اجرای عدالت‌ بقدری‌ مشکل است که سرمایه معنوی فراوانی را می خواهد. افرادیکه تقوای در حد معمول دارند، از پس‌ این‌ کار بر نمی آیند. وظیفه امامان و رهبرانعدالت گستر سنگین تر است. آنان بـاید از حـرام‌ و شبهه‌ و حتی از حلال نیز بپرهیزند. نهتنها مقام‌ عدالت‌، که‌ منزل ورع و زهد را نیز باید به‌ دست‌ آورند. حضرت امیر علیه السلام دراین زمینه می فرماید:

«إِنَّ الله تـعالی فـرض علی أئمّةِ‌ العدلِ‌ أَنْ یقـَدِّرُوا أَنـفسهمْ بِضَعَفَةِ النّاس‌». ۳۸ «خداوند‌ بر پیشوایان‌ عدل‌ واجب‌ کرده است که زندگی شخصی خود‌ را‌ در حدمردم مستضعف تقدیر و تنظیم کنند.»

عدالت گستری از کسی سـاخته اسـت که‌ با تمام وجـود آنـ‌ را‌ قبولداشته باشد و بر راههای آن‌ نیز‌ آگاه شود. کسانی که به خاطر مصلحتو موقعیت و از روی جبر زمان، عدالت خواه‌ شده اند‌، نمی توانندمجری خوبی برای عدالت اجتماعی‌ باشند‌. امام‌ کاظم علیه السلام فرمودند‌:

«لا‌ یَعدلُ إلاّ مَنْ یُحـْسِنُ‌ الْعـَدْلِ‌». ۳۹ «کسی می تواند عدالت را اجرا کند که آن را به بهترین وجهاجرا کند» یا‌ به‌ بهترین وجه بشناسد ۴۰ و یا با تمام‌ وجود‌ آنرا نیکو‌ شمارد‌.

از‌ سوی دیگر، تنها کسی‌ می تواند اقامه امر الهی کند و در مسیراجرای عـدالت مـوفق باشد که از اوصـاف زشتی، چون‌ «زدوبند‌»، «دنائتو پستی» و «پیروی مطامع» برحذر باشد‌، که‌ حضرت‌ امیر‌ علیه السلام‌ فرمود:

«لا یُقیمُ‌ أَمرَالله‌ سُبحانهُ إِلاّ مـَنْ لا یُصانعُ و لا یُضارعُ و لایَتَّبع الْمطامعَ». ۴۱ «فرمان خدا را بر پا ندارد جز‌ کسی‌ کهـ‌ در حـق مـدارا نکند وخود را خوار‌ نسازد‌ و پی‌ طمع ها‌ نتازد‌.»

عدالتی‌ که آن آثار را در جامعه به بار می آورد و مجری این چنینیاجرای آن را در جامعه برعهده دارد و شـرایط ‌فـهم و اجرای آن را درسطح عموم جامعه بخوبی‌ رعایت کند، به یقین شیرین تر از شهدشیرین و نرم تر و خـوشبوتر از مـشک و عـنبر است. ۴۲ بالاترین ملکاتاخلاقی است ۴۳ و افضل الفضائل است. ۴۴ عدالت ورزی ساعتی را بالاتر از‌ عبادت هـفتاد ساله قرار می دهد‌ ۴۵ و حتی‌ آن را از جود و بخشش نیزاشرف و افضل می سازد۴۶ و عمل مجری آن (امام عادل) در یک روز رااز عبادت عابدی که صدوپنجاه سال عبادت کند‌ برتر‌ می سازد ۴۷ و ویرا به نزدیکترین‌ جایگاه‌ نسبت به پروردگار عالم در روز قیامتقرار می دهد. ۴۸

اسـوه عـدالت در اندیشه دینی

اسلام، تنها نسخه مکتوب نیست. تنها در وجود لفظی و وجودکتبی خلاصه نشده است. رهبران معصوم ما تجسّم‌ واقعی‌ حقیقتاسلام در زمان خود بوده اند. امیرمؤمنان که خود امکان ادارهحکومت در سالیان محدود بـه دسـت آورد، زیباترین چهره عدالتاجتماعی را به نمایش گذاشت؛ به گونه ای که گفتند به خاطر شدتعدالت‌ در‌ محراب عبادت‌ کشته شد. در زندگی شخصی، زندگیفرزندان و نزدیکان، در عرصه قضایی، در عرصه سیاسی و اقتصادیجامعه، به بهترین وجه‌ چـهره عـدالت را مجسم ساخت. او پوشاکی تنآزار و خوراکی دشوارخوار داشت‌ و به‌ همین‌ جهت مورد اعتراضاصحاب قرار گرفت ۴۹ ولی هرگز از این سیره کناره گیری نکرد. وی درمعرفی خود، در مصدر ‌‌حکومت‌ تمام کشور پهناور اسلامی فریادبرآورد که: امام شـما از دنـیا بـه دو جامه‌ فرسوده‌ و دو‌ قرص نان [در روز] بسنده کرده است، ۵۰ با اینکه خود می گفت: می دانستم چـگونه عـسل پالوده و مغزگندم و بافته ابریشم به کار برم. ولی همراهی با محرومانی که احتمالاً‌ در‌ اقصی نقاط کشوراسلامی حسرت گرده نانی را بـبرند و سـیر نـخوابند را بر هوای نفس ترجیح می داد و باصراحت می فرمود: آیا راضی شوم که به من امـیرالمؤمنین بـگویند ولی بـا آنان‌ در‌ مشکلاتروزگار شریک نشوم و در سختی زندگی نمونه ای برای آنان نباشم؟!۵۱

حضرتش در مسأله عدالت اجتماعی و مـساوات بـا دیگـران، تنها به زندگی شخصیخویش نمی نگریست، بلکه فرزند و برادر و... را نیز مراقبت می کرد‌ و بر‌ طبق‌ آیه شـریفه«... قـُوا أنفسکم و أهلیکم‌ نارا‌...»۵۲ پس‌ از خود از «اهل» مراقبت می کرد.

در نامه ای به یکی از کارگزاران خود از سـوء اسـتفاده و اسـراف کاری وی نسبت بهبیت المال‌ انتقاد‌ کرد‌ و نوشت: به خدا سوگند اگر حسن و حسین مثل‌ عمل‌ تو را انـجام دادهـبودند، از من روی خوش نمی دیدند و از سوی من به آرزوی خویش نمی رسیدند تا آنکه حقاز‌ آنان‌ بـازستانم‌ و اثـر ظـلم پدید آمده را باطل کنم. ۵۳ شیوه برخورد ایشان‌ با عقیل که در اثرنداری و گرسنگی فرزندانش به تیرگی گراییده بـودند، مـشهور است. ۵۴ یاران و همراهان خلیفهقبل نیز از‌ این‌ عمومیت‌ و شمول در عرصه عدالت ناخرسند بودند و تـقسیم مـساوی بـیت المالرا برنتافتند و به‌ حضرت‌ امیر علیه السلام شِکوه بردند. آنان را نظر آن بود که براساس سبقت در جهادو اسلام و نـژاد‌ عـربی‌، سـهم‌ بیت المال متفاوت باشد و امکانات دولت همچنانکه در دورهعثمان و عمر تقسیم می شد‌، تقسیم‌ شـود‌. حـضرت امیر علیه السلام فرمود: اگر این بیت المال مالشخصی خودم بود نیز به تساوی‌ تقسیم‌ می کردم‌، پس چگونه [اینـگونه رفـتار نکنم] و حالآنکه مال، مال خداست. ۵۵

وی بر تساوی همه در‌ برابر‌ قانون تأکید مـی کرد. بـه فرزندانش توصیه کرد که در قصاص قـاتل‌ وی‌ فـقط به او بسنده کنند و آنهم فـقط یک ضـربه در برابر یک‌ ضربه ای‌ که وی واردساخته است. ۵۶

به اجرای عدالت توسط کارگزاران حساس بود و از ظلم آنـان بـه کمترینِ‌ مردم‌، از جهتحمایت و موقعیت اجـتماعی، بـر مـی آشفت و با شدت بـرخورد و سـخت تهدید می کرد‌. ۵۷

در‌ حقیقت چـهره مـجسم عدالت اسلامی روشن تر از‌ آثار‌ مکتوب‌ و ملفوظ اسلامیبرارزش والای این محور اساسی اداره‌ جامعه‌ دلالت دارد و جایگاه رفیع و بـی بدیلآن را مـی نماید.

امام خمینی و مباحث مفهومی در حوزه‌ عـدالت‌ اجـتماعی

امام خـمینی در تـعریف‌ عـدالت‌ به مفهوم‌ لغوی‌ و ریشـه‌ آن بسنده کرده اند و می نویسند:

«بدان که‌ عدالت‌ عبارت است از حد وسط بین افراط و تفریط و آن از امّهاتفضایل اخـلاقیه‌ اسـت‌.»۵۸

و در کلامی دیگر به فطری بودن‌ عـدالت در سـرشت انـسان‌ پرداخـته اند‌:

«[انـسان] فطرتا در مقابل قـسمت‌ عـادلانه‌ خاضع است و از جور و اعتساف فطرتاگریزان و متنفّر است. از فطرتهای الهیه که در‌ کمون‌ ذات بشر مخمّر است حبعدل‌ و خضوع‌ در‌ مـقابل آن اسـت‌ و بـغض‌ ظلم و عدم انقیاد در‌ پیش‌ آن است اگرخلاف آن را دید بـداند در مـقدمات نـقصی اسـت.»۵۹

چـون عـدالت خواهی و عدالت‌ گستری‌ امری فطری است، مرور زمان آن‌ را‌ کهنه نمی کندو‌ اصلی‌ دایمی‌ و مستمر محسوب می شود:

«اجرای‏‎ ‎‏قوانین بر معیار قسط و‏‎ ‎‏عدل و جلوگیری از ستمگری و حکومت جائرانه و بسط عدالت فردی و‏‎ ‎‏اجتماعی و منع از فساد و فحشا و انواع کجرویها، و آزادی بر معیار عقل و عدل‏‎ ‎‏و استقلال و خودکفایی و جلوگیری از استعمار و استثمار و استعباد، و حدود و‏‎ ‎‏قصاص و تعزیرات بر میزان عدل برای جلوگیری از فساد و تباهی یک‏‎ ‎‏جامعه، و سیاست و راه بردن جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف و صدها از‏‎ ‎‏این قبیل، چیزهایی نیست که با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگی اجتماعی‏‎ ‎‏کهنه شود.» ۶۰

جدای از فطری و دایمی بودن عدالت اجتماعی توجه به عمومیبودن عدالت، به طوری که گستره آن همه افراد جامعه را بـگیرد. اجـرای‌ آن‌ برای همه علی السـویه بـاشد و توجه به فایده مندی آن برایاقشار محروم مورد توجه ویژه ایشان بوده است:

« در جمهوری اسلامی برای فقرا‏‎ ‎‏فکر رفاه خواهد شد؛ مستمندان به حقوق خودشان می رسند. در جمهوری اسلامی عدل‏‎ ‎‏اسلامی جریان پیدا می کند، عدالت الهی بر تمام ملت، سایه می افکند.»۶۱ « عدالت اسلامی را می خواهیم در این مملکت برقرار کنیم... ما یک همچو اسلامی که عدالت باشد در آن، اسلامی که در آن ظلم هیچ‏‎ ‎‏نباشد، اسلامی که آن شخص اوّلش با آن فرد آخر همه در سواء در مقابل قانون باشند.»۶۲« در اسلام نژاد، گروه، دستجات، زبان، این طور چیزها‏‎ ‎‏مطرح نیست. اسلام برای همه است و به نفع همه.»۶۳

از بیانات‌ بالا‌ روشن می شود که اصل عدالت اجتماعی یکواقعیتی است که ریشه در فطرت دارد و در عرصه های مختلفسیاسی، قضایی، اجتماعی و اقتصادی جاری می شود و نه تنها عدالتمیان رعیت که عدالت مـیان حـاکم و رعیت‌ نـیز‌ باید رعایت شود. دانهدرشت ها و دانه ریزها در اجرای عدالت یکسان هستند؛ به ویژه در عرصه‌ قضا که مساوی بودن، سیره امیرمؤمنان عـلیه السلام ‌وبـزرگان دینی ما است‌.

ریشه‌ عدالت‌ اجتماعی از نگاه امام خمینی (س)

اسلام دین فطری اسـت و احـکام فـطری بیشتر به صورت اوامرارشادی و یا ‌‌مولوی‌، از جانب شارع مقدس طرح گردیده است و دراین میان ارتباط بین عـقاید و اوامر‌ شرعی‌ را‌ نیز نباید نادیده گرفت. آنچه با عنوان ارتباط جهان بینی و ایدئولوژی در نظر بـعضی ازمتفکّران معاصر‌ مطرح شـده اسـت. امام بر این اساس بحث عدالت رامتخذ از توحید می دانند‌.

« ‏‏انقلاب اسلامی بر مبنای اصل توحید استوار است که محتوای این اصل در همۀ شئون‏‎ ‎‏جامعه سایه می افکند... همۀ امتیازات لغو‏‎ ‎‏می شود. فقط تقوا و پاکی ملاک برتری است. زمامدار با پایین ترین فرد جامعه برابر است.‏‎ ‎‏ضوابط و معیارهای متعالی الهی و انسانی، مبنای پیمانها و یا قطع روابط است..»۶۴

بحث فوق مبتنی بر اعتقاد به وحدت معبود است. خداوند یکتا بهعالم تشریع و تـکوین عـادلانه حکم کرده است و قوانین تشریعی وتکوینی او اقتضای‌ عدالت‌ را دارد. در عبارت زیر نیز به طور صریحعدالت اجتماعی را از عدالت الهی می دانند:

«بحث عدالت همان بحث صفت حق تعالی است برایاشخاصی که چشم دارند، بحث عدالت هـم‌ مـی کنند‌. بحثعدالت اجتماعی هم به دست آنهاست. حکومت همتأسیس می کنند. حکومتی که حکومت عادله باشد.»۶۵

جالب است‌ که‌ امام خمینی (س) اصـل عدالت را هدف برپاداشتن حاکمیت و برپاداشتنحاکمیت را هدف احکام شرعی می دانند؛ یعنی در مطلوبیت سنجی این سه مورد احکاممطلوب بالعرض، دولت و حکومت مطلوب بالذات و اجرای‌ عدالت‌ و بسط‌ آن مطلوباصیل است:

«نهاد حکومت‌ آن‌ قدر‌ اهـمیت دارد که نـه تـنها در اسلام حکومت وجود دارد، بلکهاسلام چـیزی جـز حـکومت نیست و احکام شرعی قوانینی است که یکی‌ از‌ شؤونحکومت‌ است. بدین ترتیب حاکمیت اسلامی و بسط عدالت مطلوب‌ بالذات‌ واحکام مطلوبات بالعرض هستند که مقصود از آنـها اجـرای حـکومت است.» ۶۶

دیدگاه فوق می تواند زمینه ساز طرح قاعده عـدالت بـه‌ عنوان‌ یک‌ قاعده حاکم فقهی باشد؛ به طوری که اگر در فهم‌ و اجرای احکام فرعی دیگر تعارضی با قاعده عدالت پیدا شد، درمـقام تـعارض قـاعده عدالت مقدم شود و در عرصه‌ عمل‌ نیز‌ مزاحم قاعده عدالت مـحذوفگردد. استاد مطهری به این نکته توجه داشته‌ و از‌ عدم حضور قاعده عدالت در فقه اظهارتأسف کرده است:

«اصل عدالت با همه اهـمیت آن در‌ فـقه‌، مـورد‌ غفلت واقع شده است و در حالی کهاز آیاتی چون «و بالوالدین احسانا» و «و أوفـوا‌ بـالعقود‌»؛ عموماتی‌ در فقه بهدست آمده است. ولی با این همه تأکیدی که قرآن کریم بر‌ روی‌ مسأله‌ عدالتاجتماعی دارد، مع هذا، یک قاعده و اصـل عـام در فـقه، از آن استنباط نشده‌ است‌. واین نکته سبب رکود فکر اجتماعی فقهای ما گردیده است.»۶۷ «عـدالت تـنها یک‌ حـسنه‌ اخلاقی‌ نیست، بلکه یک اصل اجتماعی بزرگ است واسلام به آن فوق العاده اهمیت داده است‌.»۶۸

همچنان‌ که گـفته شـد اهـتمام اسلام به شرایط حاکم و لزوم عدالت در وی در‌ جهت‌ تضمیناجرای‌ عدالت اجتماعی در جامعه است و اصولاً مناصب اجـتماعی هـر چه حساس ترمی شوند شرط عدالت در مجری‌ آن‌ به تناسب مهم تر و دقیق تر می گردد.

امام خمینی (س) از کسانی هستند که بـه اینـ‌ مهم‌ توجه‌ جدی داشته و برای منصب افتاء ومرجعیت در این زمینه فتوای ویژه ای دارند‌. ایشـان‌ نـه تـنها عدالت را شرط مرجعیت می دانند، بلکه وَرِع بودن را نیز لازم می دانند و عدم اقبال‌ به‌ دنیا را نیز شرط وی ـ بـه صـورت احتیاطواجب ـ می دانند. ۶۹ به تعبیر دیگر‌ مرجع‌ تقلید مردم از حرام، از شبهه و حتی‌ از‌ حـلال‌ نـیز بـایداجتناب کند و به حداقل زندگی دنیایی‌ اکتفا‌ نماید. روشن است که رهبری دولت اسلامیشأنی است که نباید تفاوتی در اینـ‌ شـرط‌ بـا مرجع تقلید داشته باشد‌؛ چرا‌ که امکانات‌ وتصمیم گیری های‌ حاکم‌ اسلامی بسی گسترده تر اسـت و آثـار زیان بار‌ دنیاگرایی‌ حاکم بهمراتب بیشتر است.

سیره عملی امام خمینی (س) نسبت به عدالت‌ فردی‌ و اجـتماعی

بـدون تردید زندگی شخصی امام‌ خمینی در دوران رهبری‌ و مرجعیت‌، مصداق بارزی ازپیروی امام علی‌ و دسـتورات‌ دینـی بود. زندگی ایشان هرگز قابل مقایسه بـا زنـدگی رهـبران ورییس جمهورهای کشورهای‌ دیگر‌ نبود. با اینکه بـه لحـاظ‌ خانوادگی‌، امام‌ اجداد متمولداشتند ولی‌ با‌ اختیار خود، از امکانات‌ شخصی‌، از امکانات وجوهات و از امکانات دولتـیاستفاده غـیرمتعارف نمی کردند. بهره مندی ایشان از امکانات زنـدگی در‌ حـدّ‌ پایین تر از یکزنـدگی مـعمولی بـود.

منزل‌ شخصی‌ ایشان در‌ قم‌، در‌ نجف و در تـهران نـشان‌ مهمی است از این مسأله. ایشان درنجف کولر نداشتند و برای هوا خوری و استراحت از نجف‌ بـه‌ کوفـه نیز نمی رفتند ومی گفتند: «آیا من‌ می توانم‌ بـه‌ کوفه‌ بروم‌ در حالی کهـ‌ بـسیاری‌ از مردم ایران در سیاه چال ها بهسر می برند؟!»۷۰ خانه امـام در تـهران، پس از آنکه از بیمارستان قلب‌ مرخص‌ شدند‌، خانه ایاجاره ای در منطقه دربند تهران بود، امام‌ به‌ خـاطر‌ مـوقعیت‌ منطقه‌ و سنگی‌ بودن نمایدیوارهای خـانه از آنـجا رفـتند و به منزلی در جـماران آمـدند که مجموعه دفتر و منزل امـامصدوشصت متر بـود. ۷۱

البته گاهی اوقات امکانات پنـهان بـه گـونه ای اسـت کهـ‌ بار‌ مالی وسـیعی را بـر بیت المالتحمیل می کند ولی اسم و عنوان آن به عنوانهای دیگر است. امام از این نوع امکانات نیز پرهیزداشتند. حضور پنهان‌ و مـستمر‌ در تـفرج گاههای نـظامی، شهرهای زیارتی‌ و... در‌ زندگی اماموجود نداشت.

غذای امـام نـیز سـاده و بـه روایت آشـپز ایشـان صبحانه نان و پنیر و چای و ناهار معمولاًآبگوشت و شام هم کمی غذای سرد میل می کردند‌. ۷۲ نسبت‌ به نزدیکان حسّاس بودند‌ و آنانرا‌ از مسافرتهای غیرضرور به خصوص به خارج از کشور و احـیانا حج و عمره نهیمی کردند. فرزند ایشان هیچ سمت ویژه ای را در حکومت به عهده نگرفت. هنگامی کهبنی صدر به امام نامه نوشت‌ و مرحوم‌ حاج سیداحمد خمینی را برای نخست وزیری پیشنهادکرد فرمودند: «بنا ندارم اشخاصی مـنسوب بـه من متصدی این امور شوند.»۷۳

امام از حکومت هزار فامیل احتراز داشتند و به حق نگذاشتند زمینه های فامیل بازی‌ درحکومت‌ باب شود‌. بعضی از منسوبین ایشان که در دولت سِمتی داشتند، غالبا دارایسمت های درجه چندم و براساس حـد لیاقـت و توانایی‌ خودشان بود.

یکی از مسائل مهم در اجرای عدالت اجتماعی آن‌ است‌ که‌ توزیع امکانات و مناصببراساس استحقاق و شایستگی باشد نه براساس قرب و بعد به امـام.

تـقسیم شهریه امام در نجف ‌‌از‌ این ویژگی بـرخوردار بـود. یکی از بزرگان نجف می گفت:«لم یسبقه سابق و لم‌ یلحقه‌ لاحق‌» تا به حال نجف مثل امام را به خود ندیده است؛ زیرا سایرمراجع امتیازاتی را‌ برای دیگران قایل بـودند که گـاهی این امتیازات جنبه مادی و تـبلیغاتیداشت ولی اصـلاً‌ این معنا در نظر‌ امام‌ نبود. ولی آن شهریه کلانی که امام می داد به تمام افرادیکنواخت می داد و هیچ تمیزی برای کسی بر دیگری قائل نبود. ۷۴

پس از پیروزی انقلاب نیز امام هرگز خود را یک محور‌ اساسی در قضاوت نسبت بـهدیگران نـمی دیدند و به خاطر این که کسی به ایشان اهانت کرده بود او را از امکانات عمومیمحروم نمی کردند. بعضا نیز نیاز این افراد را به طور خاص‌ برطرف‌ می کردند. ۷۵ درباره یکی از

گروههای سیاسی خاطره زیر شنیدنی است:

یک شب منزل حاج احـمد آقا بودیم، امام بدون اینکه از کسی اسم ببرند، گفتند: اینهاآدم های بـدی نـیستند آدمـ های مسلمان‌ خوبی‌ هستند. یکی از آقایان می خواست تحریک کند، گفت اینها روحانیت را قبول ندارند امام فرمودند: روحانیت را قبول دارنـد ‌شـماها را قبولندارند. آن آقا گفت: شخص شما را قبول‌ ندارند‌. امام‌ فرمودند: قبول نداشته باشند مـن‌ کهـاصول‌ دینـ‌ نیستم!۷۶

امام در عمل تساوی فرد اول مملکت و افراد عادی را در برابر قانون نشان دادند. یکی ازیاران امام این خاطره‌ را‌ از‌ ایشـان نقل کرده است:

یکی از اهالی خوزستان‌ که‌ در اثر جنگ آواره شده بود، از امام به دادگستری تـهرانشکایت می کند. قاضی هم احـضاریه صـادر می کند که: آقای‌ روح‌ الله‌ مصطفوی بهاین شعبه مراجعه کنید؛ احضاریه به دست امام می رسد‌. امام می فرماید: اگر قراراست که من به دادگاه بروم می روم. جالب این است که امام در مورد قاضی ای‌ کهایشان‌ را‌ احضار کرده بـود تأکید کرده بودند که با او برخوردی نشود‌. آقای‌ اردبیلیمی گفت: امام مدتی بعد از من سؤال کردند برخوردی با آن قاضی نشد؟ او بهوظیفه اش عمل کرده‌ است‌. مبادا‌ شغلش را عوض کنید، جایگاهش را هم نبایدتغییر دهید. ۷۷

منبع:

۱. افلاطون، جمهور، ترجمه فؤاد‌ روحانی‌، تهران، بنگاه ترجمه و نـشر کتـاب، ۱۳۴۸‌، ص۲۳۶‌

۲. ارسطو، سیاست، ترجمه: حمید عنایت، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، ص۱۳۲

۳. ر. ک. به: خداوندان اندیشه سیاسی، مایکل به، فاستر، تـرجمه‌: جواد‌ شیخ الاسلامی‌، ج۱، ص۴۷۱

۴. ر. ک. به: سیدصادق حقیقت، اصول عدالت سیاسی، نقد و نظر، سال سوم، ش۲و۳، ص۳۷۵

۵. ر. ک. به: محمدحسین جمشیدی، نظریه عدالت‌ از دیدگاه فارابی، امام خمینی، شهید صدر، تهران، پژوهشکدهامام خمینی، ص۲۰‌

۶. ویلیام تی بلوم، نظریه های نظام سیاسی، ترجمه: احمد تدین، تهران، آران، ۱۳۷۳، ص۷۸۰ و جان رالز، عـدالتانصاف و تصمیم گیری عقلانی، ترجمه: مصطفی ملکیان، نقد و نظر‌، سال‌ سوم‌، شماره دوم و سـوم، ص۸۲

۷. ابوالحسن ماوردی، الاحکام السـلطانیه‌ و الولایاة‌ الدینـیة‌، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، ص۶ و۱۷

۸. ر. ک. به: باقر شریف قریش، نظام الحکم و الادارة‌ فی‌ الاسلام، ص۲۱۹

۹. المحلّی، ابن حزم اندلسی، کتاب الإمامة، ج۶، ص۳۶۲

۱۰. خواجه نظام الملک، سیر الملوک، تهران، انتشارات‌ علمی‌ ـ فرهنگی، ۱۳۷۲، ص۱۱

۱۱. شهید مـرتضی مـطهری، بـررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، قـم‌، انـتشارات‌ صـدرا، ص۱۶

۱۲. پیشین، ص۱۷۲

۱۳. شهید مرتضی مـطهری، بـیست‌ گـفتار‌، قم، انتشارات صدرا، ص۱۴۲

۱۴. ابن‌ منظور‌، لسان العرب، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج۹، ص۸۳، واژه «عـدل».

۱۵. فـخرالدین طریحی، مجمع البحرین، قم، اسماعیلیان، ج۲، واژه «عدل».

۱۶. راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، صص‌ ۳۳۶‌ و ۳۳۷، واژه «عدل».

۱۷. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ج۱۲، ص۳۵۴‌

۱۸. سیدمحمدباقر صدر، اقتصادنا، دارالتعارف‌، بیروت‌، ص۳۰۳

۱۹. نحل: ۸۰

۲۰. بقره: ۱۹۴

۲۱. مائده: ۸

۲۲. نساء: ۵۸

۲۳. نساء: ۳

۲۴. انعام: ۱۵۲

۲۵. نهج البلاغه، تـحقیق ‌و تـصحیح: صبحی‌ صالح‌، کلمه ۲۳۷

۲۶. بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۴۴ به نقل از میزان الحکمه، محمد محمدی‌ ری‌ شهری، قم، دفـتر تـبلیغات اسـلامی، ج۶، ص۸۳

۲۷. نهج البـلاغه، نـامه ۵۳

۲۸. شـیخ مفید، الاختصاص، ص۳۳۷ به نقل از مـحمدرضا حـکیمی، الحـیاة، ج۵، ص۱۲۵

۲۹. الحیاة، ج۵، ص۱۲۵

۳۰. پیشین، ص۱۲۸؛ المناقب؛ ج۲، ص۱۱۰

۳۱. الکافی‌، ج۸، ص۱۸۲

۳۲. کنز العمال، ح۴۴۱۵۴ به نقل از مـیزان الحـکمه، ج۶، ص۸۹

۳۳. میزان الحکمة، ج۶، ص۸۹

۳۴. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶

۳۵. مـستدرک الوسـائل، ج۲، ص۲۶۷ به نقل از میزان الحکمه‌، ج۶، ص۸۳‌

۳۶. محمد‌ بن یعقوب کلینی، اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ج۱، ص۵۴۲

۳۷. نهج البلاغه، نامه ۵۹

۳۸. همان، خطبه‌ ۲۰۹‌

۳۹. اصول کافی، ج۱، ص۵۴۲

۴۰. ر. ک. به: ترجمه مـحمدرضا حکیمی‌ از‌ روایت فوق: نقد و نظر، سال سوم، شماره ۲و۳، ص۳۶

۴۱. نهج البلاغه، قصارالحکم، ۱۱۰

۴۲. «العدل أحلی من الشـهد و اَلْینُ من الزبد و أطـیبُ ریحـا من المسک». امام صادق علیه السلام، میزان الحکمه، ج۶، ص۷۹

۴۳. علی‌ علیه السلام‌: «العدل أفضل سجیَّةٍ»، آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه و شرح آقا جمال خوانساری، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ج۱، ص۲۴۰

۴۴. علی علیه السلام: «الانصاف أفضل الفضائل»، پیشین، ج۱، ص۲۰۳‌

۴۵. النـبی صـلی الله علیه و آله: «عـدل ساعة خیر من عبادة سبعین سنة قیام لیلها و صیام نهارها‌»، بحارالأنوار، ج۷۵، ص۳۵۲

۴۶. علی علیه السلام: «العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جـهتها‌ و العـدل سـائس عام و الجود‌ عارض‌ خاص فالعدل اشرفهما و افضلهما». نـهج البـلاغه، حکمت ۴۳۷

۴۷. النبی صلی الله علیه و آله: «لعمل الامام العادلِ فی رعیَّتهِ یوما واحدا أَفضلُ منْ عبادةِ العابدِ فی أَهلهِ مِأَةَ عامٍ و خـمسینَ» أبـی عـبید، الأموال، ص۳۹، به‌ نقل از باقر شریف القریشی، النظام السیاسی فی الاسـلام، ص۶۲

۴۸. علی علیه السلام: «فاعلم ان افضل عبادالله عندالله امام عادل هدی و هدی...» نهج البلاغه، خطبه ۱۶۴

۴۹. «یا امیرالمؤمنین هذا أنت فی خـشونةِ‌ مـَلْبَسِک‌ و جـُشُوبةِ مأکلِکَ». همان، خطبه ۲۰۹

۵۰. «ألا و إنَّ إمامکم‌ قد‌ اکتـفی‌ مـن دنـیاه بطمْرَیْهِ و من طُعمِهِ بقُرصَیْه». نهج البلاغه، نـامه ۴۵

۵۱. «أأقـْنَعُ مِنْ نفسی بأَنْ‌ یُقال‌ هذا أمیرالمؤمنین و لاأشارکُهُم فی مکارهِ الدَّهرِ أوْ أکون أسْوَةً لهم فـی جـُشُوبَةِالْعَیْشِ». همان‌.

۵۲. التحریم‌: ۶

۵۳. «و الله‌ لو أنَّ الحـسن و الحـسین فعلا مـثل الذی فـعلت مـا کانت لهما عندی هوادة و لا ظفرا‌ مـنی‌ بـإرادةٍ حتی آخذ الحق منهما و أزیح الباطل عن مظلمتهما». نهج البلاغه، نامه‌۴۱‌

۵۴. ر. ک. به‌: نـهج البـلاغه، خطبه ۱۲۶

۵۵. «لوکان المال لی لَسَوّیْتُ بینهم فکیف و إنـما المال مال الله»، همان‌.

۵۶. «اَلا‌ لایقتلنَّ‌ بی إلا قاتلی، اُنظروا إذا أنامت من ضربته هذه فاضربوا ضربة بضربة و لا تمثّلوا بالرجل» نهجالبلاغه‌، نامه‌۴۷‌

۵۷. ر. ک. به: نـهج البـلاغه، خطبه ۲۷ و نامه ۲۰‌و۴۳‌

۵۸. امام‌ خمینی‌، شرح‌ حدیث‌ جنود عقل و جهل، تهران، انتشارات عروج، ص۱۴۵

۵۹. امام خمینی (س)، چهل حدیث، ص۱۱۳

۶۰. صحیفه امام، مجموعه سخنرانی ها و بیانات امام خـمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، ج۲۱، ص۴۰۵‌

۶۱. صحیفه‌ امام، ج ۶، ص ۵۲۵

۶۲. همان، ج۹، ص -۴۲۵۴۲۴

۶۳. همان، ص۳۵۹

۶۴. همان، ج۵، ص ۸۱

۶۵. امام خمینی (س)، تفسیر سوره حمد، قم، انتشارات آزادی، ص۱۲۱

۶۶. امام خـمینی، کتـاب البـیع، قم، اسماعیلیان، ج۲، ص۴۷۲‌

۶۷. شهید‌ مطهری‌، مبانی اقتصاد اسلامی، ص۴۷

۶۸. پیشین، ص۱۵۴

۶۹. «یجب أن یکون المرجع للتقلید عالما، مجتهدا، عادلاً، وَرِعا فی‌ دین الله، بل غیر مکب علی الدنیا و لا حـریصا عـلیها و علی تحصیلها ـ جاها و مالاً ـ علی الأحـوط» امـام خمینی، تـحریرالوسیله، ج۱، ص۷، مـسأله سـوم اجتهاد و تقلید.

۷۰. سرگذشت های ویژه زنـدگی امام خمینی (س) به‌ روایت‌ جمعی از فضلا، خاطره حاج شیخ عبدالعلی قرهی، تنظیم مصطفی وجـدانی، تـهران، پیام آزادی، ۱۳۶۹، ج۱، ص۱۱وج ۵، ص۶۰

۷۱. همان، ج۲، ص۸۴

۷۲. همان، ج۳، ص۸۲

۷۳. صحیفه امام، ج۱۳، ص۵۶

۷۴. سرگذشت های ویژه از...، ج۲، صص۱۴۸و۱۴۹

۷۵. امام خمینی و اندیشه های اخلاقی، عـرفانی مـصاحبه های علمی، تـهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی‌، مجموعه‌ آثار، ج۱۳، ص۴۰۵

۷۶. همان، خاطره آیتـ‌ اللهـ‌ موسوی‌ اردبیلی، ص۴۰۹

۷۷. همان، خاطره حجة الاسلام و المسلمین مهدی کروبی، ص۵۴۲

 

آدرس ثابت: ۳۲۸۵۷۵https://www. noormags. ir/view/fa/articlepage/

مقالات مرتبط

بررسی شبهات رجعت و تناسخ

گستره حکم حکومتی

گونه شناسی روایات تفسیری

قانونگذاری جنایی در پرتو نظریه مصالح (مهندسی اجتماعی) : با تأکید بر نهاد تعویق صدور حکم

چالش حکمت متعالیه در تبیین فلسفی رجعت

ماهیت حکم حکومتی و برآیند روش شناختی آن

بخش مقالات: عدالت به مثابه قاعده فقهی و حقوقی

شرح و نقد دیدگاه صدرالمتألهین دربارة آموزة وحیانیِ رجعت

تمایز رجعت و تناسخ از دیدگاه شیعه

نسبت قاعدۀ عدالت با قواعد فقهی دیگر

بررسی فقهی حقوقی حکم حکومتی

بررسی معنا و مفهوم عدالت با تأکید بر عدالت اجتماعی

عناوین مشابه

بازخوانی عیوب و بیماریهایی مردانه موجب فسخ نکاح از منظر شیخ انصاری با نیم نگاهی به نظرات امام خمینی (س) و شهید ثانی

یک نکته از این معنی؛ نگاهی به سیره تربیتی امام خمینی (س) ؛ به مناسبت تولد امام خمینی (س)، مربی بزرگ معاصر

سطوح عدالت در نظام سیاسی اسلام با نگاهی به اندیشه امام خمینی (س)

نگاهی دوباره به اندیشه های امام خمینی (س)

دومین همایش بین المللی امام خمینی (س) و سیاست خارجی نگاهی به مسأله فلسطین و آزادی قدس شریف

نگاهی جامعه شناختی به آموزه های فقهی امام خمینی (س) درباره مصلحت عمومی و تأثیر آن بر روحیه پیشرفت در ایران امروز

حج در آیینه ادب فارسی: نگاهی به غزلی از امام خمینی (س) با رویکردی به سفر حج

گفت و گو؛ نگاهی به عدالت آموزشی پای صحبت دبیران و محققان علوم اجتماعی مشهد مقدس

اخوت اسلامی به مثابه سرمایه اجتماعی معنوی در اندیشه امام خمینی (س)

بازخوانی حکم فقهی شرکت در نماز جماعت مخالفان و اقتدا به آنان با رویکرد ویژه به دیدگاه امام خمینی (س)

 

. انتهای پیام /*