نمی توان انکار کرد که یکی از بزرگترین نظریه پردازان جمهوری اسلامی، شهید مطهری است. کسی که در سخنرانی ها، مناظرات و حتی پشت پرده بسیاری از وقایع شکل دهنده جمهوری اسلامی و ذهنیت آن در میان مردم، حضور پررنگی داشته است. نزدیکی نظری و سازمانی وی به معمار انقلاب، امام خمینی (س)، و دیگر نظریه پردازان انقلاب و جمهوری اسلامی، مانند شهید بهشتی و شهید باهنر، دلیل بسیار مناسبی است تا به کند و کاو اندیشه ایشان درباره جمهوریت و اسلامیت و ارتباط این دو، به خصوص در بازار داغ تفسیرها و حتی تحریفهای نظریه جمهوری اسلامی، در سالهای اخیر، بپردازیم.

 آنچه  در پی می آید بخش هایی از پاسخهای حجت الاسلام و المسلمین محمد سروش محلاتی در گفتگو با پایگاه اطلاع رسانی جماران است که به بررسی و مقایسه اندیشه امام خمینی و شهید مطهری درباره نسبت اسلامیت و جمهوریت می پردازد.

* تحلیل دیدگاه استاد مطهری درباره رابطه «جمهوریت و اسلامیت»، هم به لحاظ نظری هم به لحاظ عملی، ضروری است، چون اولاً ایشان در زمان طرح ایده جمهوری اسلامی و به رفراندوم گذاشتن آن در فروردین 1358، بزرگترین متفکر اسلامی انقلاب و ثانیاً نزدیکترین شخصیت به حضرت امام بوده است که بیش از دیگران و بهتر از دیگران، از فکر و اندیشه ایشان اطلاع داشته و مطمئن ترین فرد برای تقریر و ارائه آنها به حساب می آمده است، لذا یکی از بهترین راه ها برای درک صحیح آرا حضرت امام، کندوکاو در نظرات شهید مطهری است. ولی مهمتر از این دو نکته این است که در هنگام رفراندوم جمهوری اسلامی یعنی دهم فروردین 58، استاد مطهری در تلویزیون جمهوری اسلامی حضور یافت، و برای مردم توضیح داد که جمهوری اسلامی، یعنی چه؟ یعنی آن ایده حضرت امام، توسط ایشان برای مردم تشریح و صورت بندی شد، و در واقع بسیاری از مردم به مبنای همان تفسیری که استاد مطهری ارائه کرد به نظام جدید، رأی مثبت دادند و آن را پذیرفتند. لذا اگر بخواهیم بدانیم که مردم به چه چیزی رأی داده اند و در آن زمان چه تصوری از جمهوری اسلامی داشته اند، قطعاً باید توضیح و تبیین استاد را به عنوان «ملاک» قرار دهیم. جایگزین کردن دیدگاه های افراد دیگری که آن روزها نام و نشانی از آنها نبود، یک خیانت آشکار به آرمان های تاریخی این ملت است.

* درباره نسبت جمهوریت و اسلامیت، سه نظریه قابل طرح است، یکی نظریه کسانی که این دو را در تضاد با هم می بینند و معتقدند که نه نظام جمهوری می تواند اسلامی باشد، و نه نظام اسلامی می تواند جمهوری باشد. این دیدگاه هم در میان روشنفکران غیر دینی طرفدار دارد و هم در میان متدینان و علمای خودمان. مثلاً در دی ماه 1357 در روزنامه آیندگان، آقای مصطفی رحیمی مطلبی نوشته که خطاب آن به حضرت امام بود، و به تفصیل این تضاد را توضیح می داد. آیت الله سید محمد حسین حسینی طهرانی هم نامه ای در این موضوع به امام خمینی دارد و می نویسد: «جمهوری بدین طرز رأی گیری و انتخاب اکثریت نظیر مشروطه از قالب های غربی است و با روح اسلام سازگار نیست.»

نظر دوم این است که نظام اسلامی، از این نظر «لا بشرط» است، یعنی می تواند جمهوری باشد و می تواند غیر جمهوری باشد، و اسلامی بودن اقتضای شکل خاصی ندارد و اگر جمهوری باشد، قهراً این وصف برای آن جنبه «عرضی» دارد و زوال آن هیچ ضرری به اسلامی بودن نظام نمی زند. 

نظر سوم این است که جمهوریت از ذاتیات اسلامی بودن نظام است و اگر نظام، مبتنی بر جمهوریت نباشد، اسلامی نیست و لذا زوال جمهوریت، زوال اسلامیت هم هست. اساس این اختلاف نظر مربوط به دیدگاه اسلام درباره حاکمیت مردم است. در نظر اول در واقع حاکمیت مردم در تضاد با اسلام دانسته شده است، و به عکس در نظریه سوم، حاکمیت مردم، منطبق با اسلام دانسته شده است. در نظریه سوم در جمهوری اسلامی دو عنصر جمهوریت و اسلامیت با همدیگر ترکیب نمی شوند، چون «ترکیب» فرع بر «تعدد» است، و در این نظر تعدد و تغایر انکار می شود، لذا اضافه اسلامی به جمهوری، از نوع اضافه عبادات اسلامی، یا اخلاق اسلامی است که عبادت یا اخلاق، بخشی از پیکره اسلام را تشکیل میدهد و انکار آنها، انکار اسلام است. در سیاست اسلامی هم، حاکمیت مردم بر سرنوشت خود، چنین جایگاهی دارد.

شهید مطهری، از طرفداران دیدگاه سوم است. ایشان در همان اسفندماه 57 سخنرانی ای در مسجد فرشته تهران دارد که به چاپ رسیده در آنجا می گویند: افزودن دموکراتیک در میان جمهوری اسلامی، صحیح نیست چون آنچه ما از دموکراسی می خواهیم یعنی رأی مردم و حق انتخاب آنها، در اسلام هست، و آنجا ایشان تصریح می کنند که «حاکمیت ملی» در اسلام هست و لذا افزودن دموکراتیک، لغو است: «.... آیا در کلمه «اسلامی» و در متن اسلام، حاکمیت ملی، حکومت مردم بر مردم هست یا نه؟ آیا در متن اسلام مردم حق دارند با انتخاب و با آرا خود نماینده خویش را انتخاب کنند یا نه؟ بله مردم حق دارند، و از اصول درست دموکراسی بیش از این ها ما چیزی نمی خواهیم. وقتی می گوییم جمهوری اسلامی، کلمه اسلامی، در محتوای خودش همه این ها را دارد.»

معنا و مفهوم این کلام این است که در یک نظام اسلامی، هرچه نقش تاثیر گذاری مردم و آزادی آرای آنها کمتر شود، در حقیقت، از اسلامی بودن فاصله گرفته می شود، نه اینکه «اسلامی بودن» محفوظ است و جمهوریت آسیب دیده باشد، زیرا بدون حاکمیت مردم، نظام اسلامی نیست.

* استاد مطهری در سخنرانی معروف خود تصریح کردند که در مقام تحلیل نظر امام هستند و در واقع استدلالهای امام را تبیین کردند. به علاوه در همان ایام (اسفند 57) حضرت امام هم در سخنرانی های خود همین نکته را بیان فرموده اند، مثلا به کسانی که جمهوری دموکراتیک را مطرح می کردند، فرمودند: «آزادی آرا در اسلام از اول بوده است». البته ادبیات حضرت امام که از موضع رهبری انقلاب سخن می گفتند با ادبیات استاد مطهری که از موضع یک عالم دینی، صحبت می کردند متفاوت بود، آقای مطهری در همان ایام که جمهوری دموکراتیک به عنوان یک توطئه معرفی می شد و مورد تهاجم انقلابیون قرار داشت، علناً می گفت: «عده ای از به اصطلاح روشنفکران ما بدون اینکه کوچکترین سوء نیتی داشته باشند، جمهوری دموکراتیک اسلامی را مطرح کرده اند» گمان کنم که این تعبیر مؤدبانه و همراه با تبرئه به خصوص ناظر به مهندس بازرگان باشد که استاد به او کاملاً حسن ظن ایمانی و ملی داشت. بازرگان پیش از آن این جمله را گفته بود و در کیهان تیتر شده بود که «به جمهوری اسلامی، صفت دموکراتیک را باید اضافه کرد» او بعدها استدلال می کرد که در ماده اول اساسنامه شورای انقلاب که به تصویب امام هم رسیده بود، هدف شورا، ایجاد حکومت جمهوری دموکراتیک اسلامی ذکر شده بود. البته با صرف نظر از این نزاع لفظی، استاد مطهری و مهندس بازرگان، بر این نکته اتفاق نظر داشتند که در نظام اسلامی، یکی از اصول، تکیه بر آراء عمومی است. بازرگان می گفت: «دموکراسی واقعی به معنی صحیح کلمه، همان حکومت اسلامی است و جمهوری اسلامی هم غیر از جمهوری دموکراتیک نمی تواند باشد». و به هر حال هر دو قبول داشتند که با سلب نقش واقعی مردم در اداره کشور، اسلامیت وجود نخواهد داشت.

* بنده ادعا نمی کنم که تک تک جملات شهید مطهری، به منزله «نقل قول» از امام خمینی است، خود استاد مطهری هم چنین ادعایی ندارد، ولی عرض می کنم اولاً: کسی در آن زمان به افکار امام خمینی نزدیکتر از استاد مطهری نبوده است، و ثانیاً: چطور می توان تصور کرد که در شب رفراندوم جمهوری اسلامی استاد مطهری در تلویزیون بیاید تا مردم را به حضور در رفراندوم دعوت کند، ولی بر خلاف مبانی حضرت امام، سخن بگوید؟ و ثالثاً: مگر می توان جملات مشابه حضرت امام را در همین موارد انکار کرد؟ تعبیر ایشان این است که «با روی کار آمدن رضاخان اصل اسلامی آزادی مسلمین در رأی به حاکم و تعیین سرنوشت خود، پایمال شد.» آیا این جمله چیزی غیر از نقد دولت پهلوی بر مبنای تضاد آن با حاکمیت ملی است؟

کسانی که نمی توانند این دیدگاه های حضرت امام را بپذیرند و آن را متضاد با اسلام می دانند، می گویند این نظرات مصرف خارجی داشته و در برابر مخالفان بیرونی نظام که مبانی اسلامی را قبول نداشتند، ابراز شده است و الّا نظر واقعی حضرت امام نبوده است، به نظر بنده چون این جملات در موارد مختلف و با بیانات گوناگون و به شکل مستدل ارائه شده است مثل سخنرانی در بهشت زهرا، نمی تواند صرفاً جنبه جدلی داشته باشد و بخصوص چون بزرگانی مانند: شهید مطهری و شهید بهشتی در هنگام رأی گیری برای جمهوری اسلامی بر حق حاکمیت ملت تأکید کرده اند و جمهوری اسلامی مبتنی بر قبول آن دانسته اند، لذا صوری و تشریفاتی و تزیینی تلقی کردن رأی مردم در نزد ایشان به معنای فریب مردم برای رفراندوم است. و تعجب است که آقایانی که چنین نسبت هایی به آن بزرگان می دهند آیا به این لوازم توجه ندارند؟ و یا توجه دارند ولی فریب کاری برای تقویت نظام را جایز می دانند؟

* جمهوریت، شکل نظام است، ولی شکل در اینجا به معنی صورت و ظاهر نیست، و مقصود این نیست که در این نظام جمهوری، جمهوری بودن ظاهری است، ولی در جمهوری های دیگر، واقعی و حقیقی است. این توهم ناشی از غفلت از معنای شکل حکومت در ادبیات سیاسی است. در این ادبیات، شکل حکومت، به معنی «نوع» حکومت است. حضرت امام هم بارها از واژه «نوع حکومت» استفاده کرده اند، و شهید مطهری هم وقتی می گوید «جمهوری شکل حکومت را مشخص می کند» بلافاصله توضیح می دهد که حکومت های دنیا «شکل های مختلفی» دارد: مثل حکومت فردی موروثی که نامش سلطنت است. پس جمهوریت یک نوع از حکومت در قبال انواع دیگر حکومت هاست و البته از نظر استاد مطهری این شکل یا نوع حکومت با دو امتیاز شناخته می شود «یکی آنکه حق انتخاب حاکم با همه مردم است، و دوم آنکه این نوع حکومت موقت است یعنی هرچند سال یکبار باید تجدید شود و مردم حق دارند که بخواهند آن حاکم را برای بار دوم انتخاب کنند یا شخص دیگری را»

پس با صرف نظر از کلمه «شکل» که به چه معناست، به هر حال جمهوری بودن با اینکه رأی مردم نقشی نداشته باشد و یا رأی مردم نقش ثانوی و طفیلی داشته باشد و چیز دیگری عامل تعیین کننده و اصل در روی کار آمدن حاکم باشد، ناسازگار است و همین طور جمهوری بودن با اینکه «حاکم» «موقت» نباشد، نمی سازد. 

. انتهای پیام /*