سخنرانی
زمان: 7 آبان 1357 / 26 ذی القعده 1398
مکان: پاریس، نوفل لوشاتو
موضوع: غیر قانونی بودن رژیم پهلوی ـ جنایات نابخشودنی شاه ـ ناتوانی قدرتها در برابر اراده ملت
حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج
بسم الله الرحمن الرحیم
اعتراف وزیر خارجۀ بریتانیا
مطلبی که ما مکرر گفته بودیم وزیر خارجۀ انگلستان فاش کرد. ما از اول گفته بودیم
که شاه سابق به دستور انگلیسها کودتا کردند و آمدند و منافع آنها را می خواستند حفظ
بکنند؛ و وقتی که یک خطایی کرد، یک تخلفی کرد، بیرونش کردند و بردندش به جزیرۀ موریس و رفت سراغ کارش؛ و شاه فعلی هم روی منافع متفقین، ... در ایران هستند؛ و برای منفعت متفقین: شوروی و امریکا و بریتانیا، مشغول کارند، و وزیر خارجۀ بریتانیا همین مطلب را در چند روز پیش از این گفت که ما نمی توانیم که ساکت باشیم و کسی که برای منفعت ما در ایران هست و حافظ منافع ماست اینطور باشد. ملت ایران هم که الآن قیام کرده است، روی همین معناست که وزیر خارجۀ انگلستان گفته است.
ایران در آتش و خون
ملت ایران که الآن اینقدر در خاک و خون کشیده شده است، جوانانشان را آنقدر کشته اند، تمام شهرهای ایران، شهرهای مهم ایران، قصبات ایران الآن انقلاب است. زنجان را نوشته است، تمام زنجان در آتش دارد می سوزد. تهران هر گوشه اش انقلاب است. قم، سایر شهرها، همه جا این مسائل هست و یک قیام همه جانبه، و منتهی به یک انقلابی من می ترسم بشود که دیگر نشود جلویش را بگیرند؛ و عقل وزیرخارجۀ
انگلستان و همین طور وزرای خارجۀ این ممالک استفاده جو، سر جای خودش نیامده که بفهمند با یک ملت نمی شود اینطور رفتار کرد. سران کشورهای ابرقدرت خیال می کنند که به واسطۀ همینکه ابرقدرت شدند باید همۀ عالَم را بخورند!
نافرجامی حکومت نظامی و کودتای نظامی
اگر ملتی همگی قیام کردند و همه چیزشان را دارند می دهند؛ برای اینکه آزادی و استقلال خودشان را به دست بیاورند، نمی شود این را با سرنیزه و حکومت نظامی و دولت نظامی، این آتش را خواباند. این جزء اشتباهاتی است که اینها می کنند. اگر بخواهند اینها، فرض کنید که یک حکومت نظامی [سر] کار بیاورند، خوب الآن دوازده تا شهر رسماً نظامی است؛ همۀ ایران هم به غیر رسمی نظامی است. الآن حکومت ایران حکومت نظامی است، لکن مع ذلک مردم زیربار حکومت نظامی نمی روند؛ کسی که گذشته از همه چیزش، دیگر اعتنا به حکومت نظامی نمی کند. فرضاً که یک کودتای نظامی بشود، یک نظامی سر کار می آید، مثل این آدم؛ این آدم با نظامی سر کار آمدن فرقی ندارد. الآن هم حکومت ایران، حکومت نظامی است.
مردم ایستاده اند و حق خودشان را می خواهند. یک چیزی نمی خواهند که غیرمشروع باشد؛ مردم حق مشروع خودشان را می خواهند؛ مردم می گویند که ما پنجاه سال با اختناق زندگی کردیم و خسته شدیم؛ پنجاه سال است! بیشتر از پنجاه سال است این جوانهای چهل ـ پنجاه سالۀ ما، چهل سالۀ ما، چشم که باز کردند در حال اختناق بودند.
رژیمی غیرقانونی و جنایاتی نابخشودنی
مردم دو حرف دارند: یکی اینکه این شاه، شاه مشروطه نیست، استبداد است، و جنایاتی که کرده است قابل عفو نیست. بر فرض اینکه ایشان آنطوری که حالا دارد توبه می کند و قول می دهد به اینکه «من دیگر از این به بعد از این کارها نمی کنم و دیگر مطابق
قانون اساسی رفتار می کنم» فرضاً که راست بگوید ـ راست که نمی گوید، لکن فرضاً که راست بگوید ـ یک کسی که این همه جنایت کرده و این همه کشتار از مردم کرده، حالا می گوید «توبه کردم» مگر می پذیرند از تو؟ کسی که امر می کند به کشتن غیر ولو خودش نکشد، امر می کند به کشتن غیر، یک نفر، به کشتن یک نفر، این در اسلام محکوم به حبس ابد است. کسی که امر کرده است ملتی را فوج فوج کشته اند، حالا می گوید که من همین سلطنت می کنم و حکومت نمی کنم!! تو غلط می کنی سلطنت می کنی! سلطنت مال آن است که قانونی باشد سلطنتش؛ آن وقت مطابق قانون اساسی سلطنت بکند و حکومت نکند.
پهلوی، سلسلۀ سرنیزه و زور
ما همه اطلاع داریم که اصلاً روی قوانین نیست سلطنت پهلوی. و سلسلۀ پهلوی، اوّلی که رضا شاه آمد به ایران و کودتا کرد، اولش به شکل یک صاحب منصب بود و بعد وزیر جنگ شد و بعدش حکومت موقت شد و با سرنیزه تمام اینها شد. ملت ایران، ابتدائاً ملتفت نبودند که این چه آدمی است، صحبتی نمی کردند، لکن بعد کم کم آن روی واقعیش را نشان داد که یک آدمی است که از هیچ چیز نمی گذرد. تمام حیثیات ایران را از دست داد این آدم، و با زور، با سرنیزه، مجلس درست کرد. این مجلسی که او درست کرد؛ برای اینکه خلع قاجاریه را بکند و خودش به سلطنت برسد، یک مجلسی نبود که به مردم ارتباط داشته باشد. مردم اطلاعی از آن نداشتند، کاری به آن نداشتند. ولیکن خود آنها، خود سرنیزه مجلس درست کرد! با سرنیزه اینهایی که در مجلس بودند برای او رأی دادند. همه اش قضیۀ رأی بود! این موادی که از قانون اساسی برداشتند و جایش یک مواد دیگر گذاشتند؛ یعنی سلطنت قاجاریه را گفتند «نه» و سلطنت اینها را گفتند «آره» این همه اش روی سرنیزه بود، قانونی نبود اینها. اصلاً این موادی که الآن هست از مواد قانون اساسی نیست؛ قانون اساسی این مواد را نداشت. این با سرنیزه [آمد ]مردم هم هیچ اطلاعی نداشتند. برخلاف میل یک ملت، با سرنیزه، ایشان آمد سر کار؛ برخلاف قانون اساسی. سلطنت بعد از او منتقل شد به پسرش، و خود پسرش هم گفت که «من را متفقین
گفتند که باید باشی سر سلطنت!» یک سلطنت غیرقانونی! از اول یک سلطنت غیرقانونی. یاغی است این شاه، نه اینکه شاه پدرش یاغی بود، خودش هم یاغی است؛ منتها مردم نمی توانستند حرف بزنند. حالا بحمدالله می توانند حرف بزنند؛ حالا کشته می دهند و حرف می زنند.
برکناری شاه به جرم خیانت
همۀ حرف ملت ما این است که این آدم، یک آدمی است که خیانت [کرده]، بر فرض اینکه یک سلطنت قانونی، فرض کنید، فرض کنید که خیر، سلطنت قانونی و به قانونِ صحیح هم ـ که همه اش باطل است، لکن ما حالا فرض می کنیم ـ یک نفر آدمی که سلطنت قانونی داشته باشد به حَسَب قانون اساسی، اگر به ملتی خیانت کرد، اگر تخلف از قوانین اساسی کرد این عزل است، این دیگر سلطان نیست.
این آدم در تمام دورۀ سلطنتش مردم را از آزادی [محروم و]آزادی را از مردم سلب کرده؛ این را خودش هم قبول دارد! اینکه می گوید «من آزادی می دهم»، دلیل بر این است که آزادی را گرفته بوده! تو جیبشان بوده، حالا می خواهد بدهد! این اقرار به جرم است. اگر در محاکم این محاکمه بشود ـ که ان شاءالله بشود ـ اینکه می گوید «من آزادی به ملت دادم، آزادی به ملت دادم» ملت، آزاد هست به حَسَب قانون اساسی؛ به حَسَب شرع ملت آزاد است؛ قانون اساسی، ملت را آزاد کرده؛ حالا شما آزادی دادید؟! معلوم می شود که آزادی را گرفته بودید حالا می خواهید بدهید! این اقرار به جرم است.
فریاد آزادیخواهی مردم
صدای مردم و فریاد مردم این است که ما آزادی نداشتیم در زمان سلطنت این [شاه] و پدرش. از اول تا حالا آزادی را به چشم خودشان جوانهای ما ندیدند؛ نمی دانند مزۀ آزادی چیست. هر جا چشمشان را باز کردند، یک پاسبان بالای سرشان بوده؛ و یک نظامی بالا سرشان بوده و یک مأمور دولت بالا سرشان بوده و یک چپاولگر بالا سرشان بوده؛ اصلاً ندیدند اینها[آزادی را]؛ یک روزِ آزاد ندیدند؛ ما هم ندیدیم. برای اینکه از زمان رضا شاه تا حالا [در] هیچ مسئله ای آزادی در کار نبوده. یک داد مردم این است که
ما آزادی می خواهیم. بچه های کوچولو داد می زنند «آزادی»، مردهای بزرگ هم داد می زنند «آزادی»، دانشگاهی هم فریاد می زند، غیردانشگاهی هم فریاد می زند، همه آزادی می خواهند. ایشان سلب آزادی یک ملت را کرده. کسی که سلب آزادی ملت را کرده، صالح نیست از برای سلطنت، و بر فرض اینکه سلطنت این قانونی بوده، الآن دیگر سلطان نیست ایشان. علاوه بر این، ما همۀ اینها را فرض می کنیم که واقعیتی داشته و ایشان هم سلطان بودند، ایشان هم [قانونی بودند]، الآن تمام ملت می گویند «ما نمی خواهیم»؛ الآن می گویند که «مرگ بر این سلطنت پهلوی!» این رفراندمی است که همۀ مردم، همۀ مردم در همۀ بلاد ایران دارند فریاد می زنند که ما نمی خواهیم. بازارها را می بندند، عرض می کنم که مؤسسه های دولتی را تعرض به آن می کنند همه؛ نمی خواهند او را؛ و بسا این شاه به حَسَب قانون اساسی، به حَسَب رأی ملت، شاه هست؛ اگر ملت رأی بر شاه ندهد، شاه نیست. الآن ملت ما می گوید که ما نمی خواهیم این را. یک جهتش هم این است که سلب آزادی ما را کرده است. پنجاه سال است پدرش و خودش سلب آزادی کرده[اند ]و ما این را نمی خواهیم.
تسلیم سرمایه ها و منابع ایران به بیگانگان
یک جهت دیگر هم این است که منافع ما را فروخته به غیر. ما هر چه داشتیم اینها دادند به غیر؛ خدا نکند که دوام پیدا کند سلطنت این، چند سال دیگر. اگر این [شاه]،چند سال دیگر سلطنتش دوام پیدا کند، تمام این نفت ما را می دهد به امریکا و انگلستان و سایر ممالک دیگر؛ تمام نفت ما را دارد همین طوری می دهد، بدون اینکه معلوم باشد که این برای چه خرج می شود؛ چه جور هست. خوب، بله، می دانیم این را که از امریکا اسلحه می خرند؛ اسلحه هایی که فقط برای این است که پایگاه امریکایی درست بشود. نفت ما را می گیرند می دهند به امریکا. امریکا می خواهد یک پایگاه نظامی درست کند در ایران، در مقابل شوروی؛ نفت ما را می گیرد پایگاه برای خودش اینجا درست می کند! هم خود نفت را می برد، هم عوضش را می برد؛ عوضش هم به نفع خود او هست، والاّ چه احتیاجی ایران دارد به اینطور اسلحه های بزرگی که بی اطلاع است اصلش لشکر
ایران؛ جیش ایران بی اطلاع هست از اینکه اینها چه جوری [است و] اصلاً برای چه، به چه درد می خورد؛ این را خود کارشناسهای آنها می دانند.
یک آدمی است که اقتصاد مملکت ما را به هم زده است. از آن طرف، نفت ما را دارد می دهد به غیر و ما بعد از چند سال دیگر، نه نفت داریم و نه مخازن دیگر، اگر این بماند. از آن طرف، زراعت ایران را به اسم «اصلاحات ارضی» از بین برده است و بازار درست کرده است برای امریکا، که ما همه چیزمان احتیاج به خارج دارد که اگر یکدفعه جلوی این را گرفتند [یا] بگیرند؛ ایران می ماند بدون آذوقه، اگر از خارج نیاورند. این [شاه]اگر چند سال دیگر بماند، نفت تمامش برود، زراعت [را] هم که از بین برده؛ این نسل آتیه با چه زندگی باید بکنند؟ چه چیز دارند که زندگی بکنند؟ هیچ چیز ندارند.
فرهنگ سترون و غیرمستقل
این راجع به اقتصاد مملکت ما. راجع به فرهنگ ما؛ یک فرهنگی که نمی گذارند، دست غیر نمی گذارد که این اولاد، این اولادهای ما تحصیل بکنند و خوب تحصیل بکنند. مانع هستند از اینکه تحصیل بکنند. الآن دادِ همۀ معلمها و شاگردها و همه درآمده که «ما می خواهیم مستقل باشیم، ما می خواهیم خودمان اداره بکنیم کار خودمان را؛ نمی گذارید شما که ما زندگی بکنیم». فرهنگ را مأمورند که عقب نگه دارند؛ نگذارند انسان پیدا بشود، نگذارند یک آدمهای تحصیل کردۀ صحیح مستقل پیدا بشود که مستقل فکر کند. می خواهند نگذارند که نسلی پیدا بشود که مستقل فکر بکند و زمام مملکت را آنها بخواهند دست بگیرند؛ باید حتماً یک اشخاصی باشند انگل، مربوط به سیاست امریکا و انگلستان و شوروی، تا اینکه اینها بتوانند استفاده های خودشان را بکنند! پس ما فرهنگ هم الآن نداریم. هم فرهنگ ما را از بین برده، هم اقتصاد ما را از بین برده؛ ما چه داریم دیگر؟
ارتش وابسته
وقتی که به ارتش نگاه می کنیم، ارتشی است تحت فرمان مستشارهای امریکا؛ ما ارتش داریم؟! ارتشی که استقلال ندارد، ارتشی که خودش نمی تواند یک کاری را انجام
بدهد؛ مستقل نیست در کارش. شصت هزار مُفت خور امریکایی آمده به اسم «مستشار»! حالا دیگر چه می کنند من نمی دانم؛ اما ارتش ما تحت نظر آنهاست؛ پس ما ارتش هم نداریم. چه چیز ما داریم دیگر؟ ایران چه چیز دارد؟ این ایرانی که ایشان می فرمایند که به «تمدن بزرگ» [رسیده] این کارایی اش است؟! این تمدن بزرگش است؟!
سفسطۀ کارتر
آن آزادی که کارتر می گوید که چون شاه یک آزادی خیلی سریعی، خیلی تندی به مردم داده؛ از این جهت با او اختلاف می کنند! به منطق کارتر این همه فریادی که دارند مردم می زنند، از این است که تُخَمه کردند برای آزادی! آزادی اینقدر به اینها دادند که اینها دیگر نمی توانند هضمش بکنند! فریاد می زنند! خوب، این حرفها، حرفهای آنهاست دیگر. کارتر در چند روز پیش از این همین را گفت. در روزنامۀ ما نقل کردند که می گوید یک «آزادی تندی» به مردم داده است و از این جهت منشأ اختلاف مردم با او این است! این همه داد می کنند «آزادی» برای این است!
کشتار در سراسر ایران
الآن که شما اینجا نشستید من نمی دانم در ایران؛ می دانم که خبرهاست؛ اما حالا کدام نقطه است؟ کشتار چی است؟ امشب چند نفر را کشته اند؟ امروز چقدر کشتار شده؟ اینها را ما الآن اطلاعی نداریم، اما هر روزنامه ای که از ایران می آید؛ با اینکه روزنامه ها معلوم نیست بتوانند تمامش را بنویسند، چند تا کشته کجا بوده، چند تا کشته [کجا]. در «کبودر آهنگ» [که] دهی است در اطراف همدان؛ یک دهی است در اطراف کبودر آهنگ، نوشته است که پنج نفر کشته آنجا داشته. در یک ده! این آتشی که الآن در ایران روشن شده، زبانه کشیده و دهات ایران را، عرض می کنم که قصبات ایران را، شهرهای بزرگ و کوچک ایران را فرا گرفته و این یک مژده ای است برای ما که همه ناراضی صدا درآورده اند [و] کشته داد[ه ا]ند؛ بیخود که نیست؛ برای فریادی است که می زنند که ما
نمی خواهیم. تا فریاد «مرگ بر شاه» هم نکنند، نمی زنند آنها را. این فریاد، این امرشان این است که «هر وقت اسم شاه آمد و نگفتند که اعلیحضرت آریامهر یاالله بزنید»! الآن همۀ ایران، از آن بچه های کوچک تا آن پیرمردهای بزرگ، با یک کلام، یک کلام حرفشان است که ما نمی خواهیم این را؛ این برود! و یک همچو ملتی نمی شود پیروز نشود. شما بدانید که پیروز است این ملت.
ناتوانی ابرقدرتها در برابر ارادۀ ملت
با یک ملت نمی شود بازی کرد. شما نترسید از اینکه کارتر از آن طرف می گوید «ما پشتیبانی می کنیم» و وزیرخارجۀ انگلستان از آن طرف می گوید که «ما پشتیبانی می کنیم» و نمی دانم کرملین از آن طرف می گوید «پشتیبانی می کنیم»؛ اینها همه حرف است که می زنند. هیچ از این معنا نترسید. یک ملت ـ هر چه هم که ضعیف باشد ـ وقتی همه گفتند نه، این «نه» است، نمی شود «آره» بشود. نه می تواند نظامی این کار را بکند، نه می تواند ارتش امریکا و روسیه این کار را بکند؛ این یک چیزی است نشدنی.
چارۀ حل این بن بستی که الآن هست، نه وزیر می تواند این را حلش کند، نه وکیل می تواند حلش کند. حلش دست شاه هست! و آن این است که بگذارد و برود، بگذارد و برود! بگذارد مردم را به حال خودشان. بن بستش این است که الآن دولتها بن بست آوردند، شاه این بن بست را پیدا کرده، و بن بست به دست شاه واقع شده. [دائماً] می گویند بن بست است، بیایید بنشینیم حلش کنیم؛ حل کی و حل کی! هیچ کس نمی تواند حلش کند، این آتش را هیچ کس نمی تواند خاموش کند؛ فقط کلیدش دست خود ایشان است که گورش را گم کند برود! وقتی که رفت یک آرامشی هست. وقتی دنباله هایش هم رفتند؛ یعنی آنهایی که پشتوانۀ او بودند، آنها هم قدرتهایشان را جمع کردند رفتند، مملکت آرام می شود. مملکت ایران چرا آرام نباشد؟ مردم ایران مردم آرامی هستند، لکن وقتی اینقدر فشار به آنها می آید، آن وقت صدایشان درمی آید؛ والاّ مردم نجیب آرامی هستند. الآن از نجابتشان است که این داد را دارند می زنند؛ از اصالت ایران است که دارند این داد را می زنند.
مسئولیت ایرانیان برون مرزی
ان شاءالله خداوند تأیید کند همۀ شما را، همۀ اهالی مملکت ما را؛ و این را هر شب من دارم عرض می کنم که ما تکلیف داریم آقا. شما الآن که اینجا ایستادید یا نشستید تکلیف دارید؛ یعنی ملت ایران الآن یک دِیْنی به عهدۀ ما دارد. اینهایی که در ایران هستند بچه هایشان کشته شده است؛ مادرها داغ پسر دیدند، پدرها داغ جوانها را دیدند، آنها الآن به ما یک دِیْنی پیدا کردند؛ یعنی ما مدیون آنها هستیم. آنها برای نفع همۀ ملت است که قیام کردند؛ خودشان تنها نیستند، برای ملت قیام کردند؛ ما هم از ملت ایران هستیم، پس برای ما هم قیام کردند. ما باید در اینجا که هستیم، یا در هر جا؛ امریکا هستید، اروپا هستید، انگلستان، هر جا هستید، شماها باید خدمت کنید به این مملکت؛ خدمتتان به این است که تبلیغ کنید. شما می توانید، هر کدام می توانید با چند نفر تماس که پیدا می کنید مسائل ایران را طرح کنید.
أنگ ارتجاعی به انقلاب ایران
مسائل ایران را به واسطۀ تبلیغات سوئی که شده، اشتباه به مردم می گویند؛ خلاف به مردم گفتند. گفتند به اینکه: نه آنچه اینها می خواهند ... ارتجاع است ایران را؛ می خواهند برگردانند ... به حالِ نمی دانم هزار و چند صد سال پیش از این. نخیر، ارتجاع نیست. شما مرتجع هستید که تاریخ فعلی ما را برگرداندید به تاریخ 2500 سال قبل و تاریخ گبرها؛ این ارتجاع است، نه ارتجاعی که ما می گوییم. ما تاریخمان را می خواهیم، تاریخ زندۀ اسلام خودمان را می خواهیم. می گویند: اینها مرتجع هستند؛ نخیر، مرتجع نیستند و مترقی هم هستند و می خواهند که آزادی داشته باشند و استقلال. کسی که آزادی و استقلال می خواهد، مرتجع است؟ مرتجع آن است که آزادی را سلب می کند، برگشته به حال سلاطین قلدر! و مرتجع آن است که آزادی را سلب می کند، مرتجع آن است که خیانت می کند به مملکتی و به ملتی؛ نه [اینکه] مرتجع مردمی هستند که می گویند چرا خیانت می کنی، چرا آزادی را به ما نمی دهی.
ان شاءالله امیدوارم که همه تان خدمت کنید؛ و همه تان مسائل را در دانشگاه [که]
هستید، دانشگاهیها را وقتی چند نفرشان جمع شدند، بایستید بگویید ایران اینطور است، اینطور است و مسائل ایران این است؛ به ما اینطور ظلم کرده این مردِکه. وقتی ده هزار نفر ایرانی که فرض کنید (اینجاها بیشتر از اینها هست) هر کدام به ده نفر بگویند یک جمعیت زیادی مطلع می شوند، اطلاع هم دارند؛ اما مطلع تر می شوند، مطالب روشن می شود پیششان که این ملت یک همچو گرفتاری دارد و می خواهد آزاد باشد. ان شاءالله موج در اینجا هم پیدا بشود و بلکه نتیجه زود حاصل بشود. نتیجه حاصل می شود، لکن ان شاءالله زود حاصل بشود. ان شاءالله خدا همه تان را حفظ کند.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته