سخنرانی
توطئه دشمن بر ضد فرهنگ و روحانیت ـ سقوط اخلاقی غرب
سخنرانی در جمع اعضای شورای آمار ایران (توطئه بر ضد فرهنگ و روحانیت)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 20 خ‍رداد ‭1358

زمان (قمری) : 15 رج‍ب‌ ‭1399

مکان: قم

شماره صفحه : 76

موضوع : توطئه دشمن بر ضد فرهنگ و روحانیت ـ سقوط اخلاقی غرب

زبان اثر : فارسی

حضار : اعضای شورای مرکزی آمار ایران

سخنرانی در جمع اعضای شورای آمار ایران (توطئه بر ضد فرهنگ و روحانیت)

سخنرانی

‏زمان: 20 خرداد 1358 / 15 رجب 1399‏

‏مکان: قم‏

‏موضوع: توطئۀ دشمن بر ضد فرهنگ و روحانیت ـ سقوط اخلاقی غرب‏

‏حضار: اعضای شورای مرکزی آمار ایران ‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

تفاوت نهضت اسلامی با حرکت ملی

‏     این از خصوصیت نهضت اسلامی است که همۀ قشرها در خدمت صادقانه، نه خدمت‏‎ ‎‏به حسب وظیفۀ ظاهری، بلکه همه، یک وظیفۀ الهی برای خودشان احراز کردند و یک‏‎ ‎‏خدمتی همه ‏‏[‏‏به‏‏]‏‏ جامعه کردند که شما کارکنان آمار هم از همان جمعیت هستید. یعنی‏‎ ‎‏همه و همه، برای اسلام. اگر این یک نهضت ملی بود، نه شما اینقدر فعالیت می کردید و‏‎ ‎‏نه ما و نه سایر ملت. ملت اسلام را می خواهد، ملت کشور خودش را هم که می خواهد‏‎ ‎‏برای اسلام است. از بچه های کوچک تا پیرمردها همه فریاد اسلام می زدند. و این‏‎ ‎‏نهضت برای همین صبغۀ اسلامی اش، و برای همین که مقصد اسلام بود و قیام بر ضد‏‎ ‎‏طاغوت، قیام بر ضد کسانی که اسلام را می خواستند بشکنند و کارهایی کردند که اسلام‏‎ ‎‏را می خواستند به فراموشی بسپارند، یک قیامی بود که خدای تبارک و تعالی مدد فرمود‏‎ ‎‏که شما جمعیتی که همه متفرق بودید، همه از هم جدا بودید، همه با هم مجتمع شدید؛‏‎ ‎‏ارتشیها که بر ضد ما بودند متصل شدند؛ آنهایی که اصلش کاری به این مسائل نداشتند‏‎ ‎‏وارد شدند؛ آنهایی که اگر کار داشتند کم کار بودند پر کار شدند؛ و همه با هم یک مقصد.‏‎ ‎‏همه با هم یک مقصد. یعنی از مرکز تا شعاع آن طرف، تا آخر مملکت، از آن طرف هم‏‎ ‎‏تا آخر از این طرف، و از آن طرف هم تا آخر، همه با هم یک چیز می گفتند. یعنی در‏‎ ‎‏بیابانها هم اگر شما می رفتید از یک چوپان می پرسیدید که تو چه می خواهی؟ می گفت که‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی. این یک مسئلۀ الهی بود؛ خدایی بود. یعنی خدا تأیید کرد شما را.‏


رحمت الهی در انقلاب اسلامی

‏     و این را خیلی برای خودتان و برای خودمان افتخار می دانیم که در یک مرحله ای که‏‎ ‎‏مملکتی رو به نابودی داشت می رفت، اسلام رو به فراموشی می خواست برود، در یک‏‎ ‎‏همچو مرحله ای خداوند عنایت کرد و دست رحمتش را دراز کرد به طرف ملت؛ و ملت‏‎ ‎‏همه با هم، هرکس از هر جا، می آید داد می زند که اسلام؛ طاغوت نه، رژیم نه. این یک‏‎ ‎‏مطلبی نبود که یک کسی بتواند خودش درست کند؛ این را خدا درست کرد. از این جهت‏‎ ‎‏که دست خدا در کار است، باید شما و ما و همه، کاری بکنیم که این دست رحمت بسته‏‎ ‎‏نشود؛ از روی سر ما برداشته نشود. و آن کار این است که همان طوری که تا حالا همه با‏‎ ‎‏هم بودیم و ‏یَدُالله ِ مَعَ الجَمَاعَة،‎[1]‎‏ و همه برای خدا بود و خدای تبارک و تعالی عنایت‏‎ ‎‏فرمود، حالا هم توجه به یک گرفتاریهای شخصی عجالتاً نکنیم. الآن هم توجهمان به‏‎ ‎‏همان مقصد باشد که این جمهوری اسلامی که حالا لفظش آمده است، معنا و محتوایش‏‎ ‎‏باز نیامده شما می بینید که در همۀ ادارات، در فرهنگ، در دادگستری، در سایر جاها، باز‏‎ ‎‏یک صبغۀ اسلامی پیدا نکرده است که ما اسمش را بگذاریم یک جمهوری اسلامی. ما‏‎ ‎‏رأی دادیم به جمهوری اسلامی؛ شما هم رأی دادید، به جمهوری اسلامی؛ الآن‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی است در ایران؛ اما محتوایش تا حالا تحقق پیدا نکرده؛ یعنی در هر‏‎ ‎‏اداره ای که برویم، باز یک رنگ و بویی از سابق می بینیم. و ما می خواهیم این رنگ و بو‏‎ ‎‏برود؛ شسته بشود.‏

نخستین هدف طاغوت، کوبیدن فرهنگ و روحانیت

‏     و در رأس همۀ چیزها، همان طوری که اشاره کردید، فرهنگ است. فرهنگ ما که‏‎ ‎‏حالا می شود گفت از اولی که وجود پیدا کرد، این مدارس وجود پیدا کرد، از اول، آن‏‎ ‎‏مخالفین ما توجه به آن داشتند. برای اینکه آنها می دانستند که هرچه پیدا بشود از فرهنگ‏‎ ‎‏باید پیدا بشود. دو جناح بود که این دو جناح بیشتر از هر چیزی مورد توجه مخالفین ما‏

‏بود؛ مخالفین اسلام بود: یکی جناح «روحانیت»؛ یکی جناح «فرهنگ». این دو تا قوه را‏‎ ‎‏اینها می دیدند که این دوتاست که می توانند یک مملکتی را استقلال به آن بدهند و‏‎ ‎‏اداره اش کنند ولهذا در هر دوی اینها کارشکنی کردند. در فرهنگ برنامه هایی که درست‏‎ ‎‏کردند برنامه هایی نبود که درست به درد ما بخورد. در روحانیت، کوبیدند روحانیت را‏‎ ‎‏در هر نوبت.‏

‏     از زمانی که رضاخان آمد، جز یک چند صباحی که می خواست بازی بدهد مردم را و‏‎ ‎‏اظهار دیانت کرد و اظهار چه کرد، از همان زمان عمدۀ نظرش را دوخت روی روحانیت‏‎ ‎‏که اینها را از بین ببرد، با هر بهانه ای توانست. او می دید که مجالس روضه هایی که برپا‏‎ ‎‏می شود و در تمام ایران است، در تمام ده و قصبه و شهر و بیرون شهرها، این مجالس‏‎ ‎‏پربرکت هست؛ و از این مجالس پربرکت ممکن است که اشخاصی پیدا بشوند یا‏‎ ‎‏گروههایی پیدا بشوند که جلوگیری از این استفاده های غیر مشروع را بکنند. این مجالس‏‎ ‎‏را، اگر هر کدام شماها یادتان نیست، اکثراً، شاید آقا‏‎[2]‎‏ یادشان باشد، این مجالس را‏‎ ‎‏قدغن کردند در سرتاسر ایران، دیگر ما مجلس روضه نداشتیم. در یک موقع اینطور بود.‏‎ ‎‏[‏‏که‏‏]‏‏ هیچی نداشتیم. سرتاسر مملکت را اینها کنترل می کردند، مأمورینشان که مبادا یک‏‎ ‎‏صدایی یکجا بلند بشود؛ روضه ای در یکجایی باشد. و از آن طرف، فشار به اینها برای‏‎ ‎‏اینکه عمامه ها را بردارند! و عمامه ها را برداشتند. و همین طور فرهنگ را، برنامه هایش‏‎ ‎‏را، یکجوری درست کردند که آنجا دیگر نمی توانستند بگویند که فرهنگ نباشد،‏‎ ‎‏می گفتند باشد؛ اما برنامه ها جوری درست شد که به درد خود ملت نخورد. و بالاتر از‏‎ ‎‏این، این است که تبلیغات زیاد برای اینکه محتوای ما را از ما بگیرند؛ خودمان را به‏‎ ‎‏خودمان بدبین بکنند؛ دانشگاهی را از روحانی جدا کنند، بلکه دشمن کنند؛ روحانی را با‏‎ ‎‏دانشگاهی جدا بکنند، بلکه دشمن بکنند؛ بازاری را با کذا. همین طور اینها را محتوایشان‏‎ ‎‏را بگیرند و بدبین کنند.‏


خودباختگی و غربزدگی

‏     و بدتر از آن، این است که محتوای اشخاص را بگیرند که اطمینان به خودش هم‏‎ ‎‏نداشته باشد! مثلاً ما طبیب داریم؛ نه این است که ایران طبیب ندارد؛ طبیب دارد؛ الی‏‎ ‎‏ماشاءالله طبیب داریم؛ چه شده است که یک مریض وقتی پیدا می کنیم فوراً صحبت این‏‎ ‎‏است که برود اروپا! این برای این است که ما را به طبیبهای خودمان بدبین کردند؛ طبیب‏‎ ‎‏داریم و بدبین شدیم. ما مهندس داریم؛ نمی توانیم بگوییم مهندس ما نداریم؛ اما این‏‎ ‎‏محتوا را از ما گرفته اند که اگر بخواهیم یک جاده ای را اسفالت کنند، مهندسش باید از‏‎ ‎‏خارج بیاید؛ از خارج می آوردند. یک کارخانه بخواهید درست کنید، یک بنای بزرگ‏‎ ‎‏بخواهید درست کنید، از خارج باید بیاید. این برای این است که همچو تبلیغات کرده‏‎ ‎‏بودند که ما را از خودمان به خودمان بدبین کرده بودند. محتوای ما را بیرون کشیده بودند.‏‎ ‎‏ما یک آدمهایی بودیم که همه اش توجهمان به غرب بود. الآن هم که ملاحظه می کنید،‏‎ ‎‏الآن هم همین طور است. الآن هم که ما می گوییم اسلام، شما می گویید: «اسلام، اسلام»‏‎ ‎‏یک گروههایی هم دور هم نشسته اند و می گویند: دمکراتیک، دمکراتیک. چرا؟ برای‏‎ ‎‏اینکه اینها همچو غربی شده اند، همچو غربزده شده اند، نمی توانند تصور بکنند که یک‏‎ ‎‏کشور با برنامۀ اسلامی می تواند اداره بشود. اینها غفلت از این می کنند، یا خودشان را به‏‎ ‎‏غفلت می زنند، که هفتصد ـ هشتصد سال این اسلام بر همۀ ممالک حکومت کرد. حالا‏‎ ‎‏می گویند نه! جمهوری اسلامی نه؛ جمهوری دمکراتیک! این برای این است که محتوا‏‎ ‎‏ندارند اینها. اینها را ‏‏[‏‏با‏‏]‏‏ تبلیغات همه جانبه ای که کردند همه را از آن باطنشان بیرون‏‎ ‎‏آورده اند؛ مغزهایشان را به اصطلاح شستند و به جای آن غرب را نشانده اند. استقلال‏‎ ‎‏فکری را از ما گرفته اند، استقلال خودمان را، شخصیتمان را، از ما گرفته اند. ما استقلال‏‎ ‎‏شخصیت الآن نداریم. و باید فکر این باشیم که خودمان شخصیت پیدا بکنیم. توجه‏‎ ‎‏بکنیم به تاریخ اسلام که ببینیم اسلام در دنیا چه کرده و چه کارهایی اسلام کرده. که‏‎ ‎‏اینهایی که می گویند که از اسلام کاری نمی آید، یا می گویند که الآن دیگر مثلاً قدیمی‏‎ ‎‏شده است اینها، از بابت این است که نمی فهمند، اینها بسیارشان ملتفت نیستند اصلش.‏

‏توجه نکردند. برای همین معنا که محتوا را غربیها کشیدند؛ و به جای آن تزریق غربیت‏‎ ‎‏کرده اند لهذا همه چیز را می گویند از آنجا بیاور. خوب، شما می خواهید یک خیابان را‏‎ ‎‏اسفالت کنید شما ندارید اشخاص که خیابان اسفالت کنند شما می خواهید یک سمپاشی‏‎ ‎‏بکنید، ندارید اشخاص، شما می خواهید یک ـ عرض می کنم ـ کارخانه را راه بیندازید‏‎ ‎‏یک جایی، دارید اشخاص، لکن شما را از اشخاص خودتان جدا کردند؛ از شخصیت‏‎ ‎‏خودتان جدا کردند. ‏

قوانین اسلام، غنی ترین قوانین جهان

‏     ما می توانیم خودمان را اداره کنیم؛ و بهتر هم می توانیم. شما خیال نکنید که غرب‏‎ ‎‏خبری هست. در آنجا خبری نیست. ما نمی گوییم که آنها کارخانجات ندارند؛ آنها‏‎ ‎‏درست کردند همۀ اینها را، اما اساس انسانیت در آنجا نیست. اینها هرچه درست کردند‏‎ ‎‏ـ یعنی هرچه نه ـ بسیاری از چیزهایی که درست کرده اند، بر ضد انسانیت درست‏‎ ‎‏کرده اند. این غرب است که دارد اساس اخلاق انسانی را از بین می برد، این غرب است که‏‎ ‎‏دارد شخصیت انسانیت را از بین می برد؛ و ما خیال می کنیم که غرب همه چیز دارد.‏‎ ‎‏حالایی که غرب اتومبیل درست کرد، پس باید غرب همه چیز داشته باشد. در قوانین، ما‏‎ ‎‏قوانینمان غنی تر از همۀ قوانین عالَم است. قوانین اسلام آن قبل از اینکه شما ازدواج کنید،‏‎ ‎‏برای ازدواجتان ترتیب درست کرده برای اینکه این ازدواج طریق این است که آدم‏‎ ‎‏درست بشود با آن، از آنجا شروع کرده است. شما حالا می خواهید ازدواج کنید،‏‎ ‎‏هیچ قانونی در عالَم کار به این ندارد که شما می خواهید ازدواج کنید چه جوری بکنید.‏‎ ‎‏شما ثبت کنید، در اداره ای که باید آنها ازدواج را ثبت کنند ‏‏[‏‏ثبت‏‏]‏‏ بکنید، باقی آن به‏‎ ‎‏خودتان مربوط است. اسلام از قبل از اینکه شما ازدواج کنید، تصرف کرده، توجه کرده،‏‎ ‎‏که این ازدواج مبدأ یک بچه است. این بچه باید درست بار بیاید. نظیر یک کشاورز بسیار‏‎ ‎‏عطوفت دار به اینکه کشاورزی اش خوب بشود، از اول زمین را یک زمین صالحی‏‎ ‎‏درست می کند؛ آب را یک آب صالحی درست می کند؛ کشت را و تخم را یک تخم‏

‏صالحی درست می کند. ‏

اسلام، مکتب انسان سازی

‏     اسلام انسان ساز است؛ می خواهد انسان درست کند. از قبل از اینکه شما ازدواج کنید.‏‎ ‎‏به زن گفته است چه مردی را انتخاب کن. به مرد گفته چه زنی را انتخاب کن؛ چه ادبی‏‎ ‎‏داشته باشد، و همین طور حال ازدواج را؛ بعد از ازدواج را؛ حال عرض می کنم که چه را؛‏‎ ‎‏بعد از آن را؛ حال حمل را؛ بعد از آن را؛ بچه داری را؛ عرض می کنم، همۀ اینها. برای‏‎ ‎‏اینکه اسلام انسان می خواهد درست کند. از آن اولی که می خواهد بنای یک اولادی‏‎ ‎‏بشود، اسلام در آن تصرف دارد. آنی که همه، همۀ قوانین دنیا از آن غفلت دارند، هیچ‏‎ ‎‏توجه به آن ندارند، اسلام به آن توجه دارد. اسلام می خواهد کاری بکند که شما در‏‎ ‎‏داخل صندوقخانه هم هیچ کاری نکنید برخلاف قوانین عالَم، قوانین دیگر چه کار دارند‏‎ ‎‏به باطن، توی خانه ات هر کاری می خواهی بکن. به من چرا، شما نیا بیرون و نظم را به هم‏‎ ‎‏بزن، هر کاری می خواهی بکن. اسلام این جور نیست. اسلام می خواهد انسان درست‏‎ ‎‏کند. این انسان را جوری می کند که توی صندوقخانه و پشت در هم، همان باشد که توی‏‎ ‎‏خیابان است؛ نه اینکه توی صندوقخانه هر کاری می خواهد بکند، توی خیابان نکند.‏‎ ‎‏توی صندوقخانه هم این آدم باید همان آدمی باشد که توی خیابان است؛ توی مجامع‏‎ ‎‏است. اسلام انسان می خواهد درست کند؛ انسانی که در همۀ حالاتْ انسان باشد.‏

فروپاشی موازین اخلاقی و اصول انسانی در غرب

‏     غرب از این اصلاً خبری ندارد. غرب دنبال این است که طیاره درست کند؛ به انسان‏‎ ‎‏کار ندارد. عالَم را انسان باید درست بکند؛ غرب به انسان کار ندارد. غرب به طیاره کار‏‎ ‎‏دارد، و اینطور چیزها، انسان را رو به تباهی دارد می برد. دارد انسان را وحشی‏‎ ‎‏بارمی آورد ـ یعنی آدمکش ـ بالاتر وحشی، آن است که بیشتر آدم می کشد؛ بیشتر حیوان‏‎ ‎‏می خورد. غرب دارد انسان را وحشی بار می آورد. آن وحشی که آدمخوار است،‏‎ ‎‏آدمکش است! آدمکش بار می آورد.‏


‏     اسلام انسان را محب آدم بار می آورد. به آدم عطوفت دارد. آنجایی هم که اسلام‏‎ ‎‏جنگ کرده و اشخاص فاسد را از بین برده، برای عطوفت به جامعه است. آنها مفسد‏‎ ‎‏بودند. فاسدها را از بین می بردند برای اینکه این غدۀ سرطانی برود از بین، این جامعه‏‎ ‎‏درست بار بیاید. همه اش عطوفت است. ما که این چند نفر فاسد را می گوییم باید بکشند،‏‎ ‎‏برای اینکه اینها غدۀ سرطانی، اینها مفسدند؛ فاسد می کنند این جامعه را، و فاسد کردند‏‎ ‎‏یک جامعه را. حالا که این فاسدها و مفسدها را دارند می کشند، صدای غرب درآمده‏‎ ‎‏است که چرا این فاسدها را می کشید. اینها دوستان ما هستند. خوب، ما برای همین‏‎ ‎‏می کشیم. آنها را «اینها از ما هستند!» «اینها به ما خدمت کردند»، هیاهو درمی آورند به‏‎ ‎‏اینکه خدمتگزارهای ما را چرا می برید از بین. ما روی همین زمینه که خدمتگزارهای شما‏‎ ‎‏هستند و برخلاف ملیت ما عمل کردند، برخلاف اسلام عمل کردند، آدم کشتند، روی‏‎ ‎‏این منظور است که ما آنها را، جزای آنان را، به آنها می دهیم. آن روزی که امثال مرحوم‏‎ ‎‏مطهری را می کشند، یک کلمه حرف نیست که چرا کشتند، یک کلمه! هویدا را وقتی‏‎ ‎‏می کشند داد می زنند! ‏

اشک تمساح برای حقوق بشر

‏     این مجلس سنای امریکا اینقدر فریاد کرد. برای اینکه آدمکشها‏‏[‏‏...‏‏]‏‏. از آنها باید‏‎ ‎‏بپرسند که آمار این آدمکشیها که ما کردیم کو؟ چند نفرند و کی ها هستند؟ سوابقشان را‏‎ ‎‏هم بگویید؛ نمی گویند آنها. آنها، بله، خیرخواه امت هستند! خیرخواه مردم هستند!‏‎ ‎‏دوستند! حقوق جامعه را می خواهند حفظ کنند! طرفدار حقوق بشرند! از این الفاظ‏‎ ‎‏لامعنی؛ که باز یک قدری از این الفاظ فاسد در ایران هم هستش. باز طرفدار حقوق این‏‎ ‎‏الآن در اینجا هم هستش. و ما نصیحت به اینها کردیم که بابا شما حسابتان را از آنها جدا‏‎ ‎‏بکنید. آنها حقوق بشر را نمی خواهند. ملاحظه کنند آنها طرفدار ابرقدرتها هستند. ولهذا‏‎ ‎‏می بینید این بشری که با دست اینها‏‎[3]‎‏ تقریباً چند صد هزار ـ حالا چند صد هزار نمی دانم‏‎ ‎

‏... هزاران نفر را از ما کشتند، 15 خرداد می گویند 15 هزار کشته شده است؛ از 15 خرداد تا‏‎ ‎‏حالا شاید دویست هزار یا بیشتر کشته دادیم؛ زخمی الی_' ماشاءالله ؛ این طرفدارهای‏‎ ‎‏حقوق بشر نمی گفتند که آخر چرا؟ چرا دارد این جور می شود؟ نمی گفتند چرا؟ حالا که‏‎ ‎‏ما اینهایی که آدم کشتند، فساد کردند، به تباهی کشاندند مملکت ما را، چهار تا از آنها را‏‎ ‎‏داریم در دادگاهها بعد از رسیدگی، بعد از شهادت شهود، بعد از اقرار خودشان، به‏‎ ‎‏جزایشان می رسانیم، حالا فریاد و داد طرفداران حقوق بشر بلند شده! این «طرفداران‏‎ ‎‏حقوق بشر» را بشناسند مردم که اینها چه مردمی هستند؛ اینها طرفدار کی هستند و این‏‎ ‎‏طرفدارهای حقوق بشر خودمان توجه کنند به این مسائل که اینها چه اشخاصی هستند و‏‎ ‎‏برای چه این کارها را می کنند.‏

نگرانی از گرایش به مادیگری

‏     در هر صورت، ما الآن احتیاج به شما داریم و به همه داریم؛ بیشتر از سابق. اینکه‏‎ ‎‏می گویم بیشتر از سابق، برای این است که پیشتر همۀ مردم توجه داشتند به اینکه این رژیم‏‎ ‎‏برود و ما یک حکومت عدل داشته باشیم؛ همه توجهشان یک جا بود؛ هیچ توجه به‏‎ ‎‏اینکه ما امشب وقتی برویم منزل ناهار، شام، چه بخوریم نبود در کار؛ هیچ این مطلب‏‎ ‎‏نبود؛ یا حقوق من کم است یا زیاد است؛ در آن حال انقلابی که همه داشتیم می رفتیم‏‎ ‎‏جلو؛ نه من به فکر این بودم که حالا بعد از اینکه شب شد چه باید کرد؛ نه شما در فکر این‏‎ ‎‏بودید که حقوقتان کم است، زیاد است؛ اینها اصلاً مطرح نبود؛ چون مطرح نبود و همه‏‎ ‎‏هم الهی بودید، این سد را شکستید؛ سدی که ممتنع می دانستند دنیا که همچو چیزی‏‎ ‎‏بشود؛ شما با دست خالی و با ارادۀ الهی این سد را شکستید؛ حالا که رسیدیم به اینجا،‏‎ ‎‏الآن یک سستی پیدا شده یک توجه به اینکه حالا ما حقوقمان چیست؛ خانه نداریم؛‏‎ ‎‏زندگی نداریم؛ حقوق چطور است؛ درجه چطور است. این حرفها حالا پیش آمده. از‏‎ ‎‏این جهت، الآن توجه باید بیشتر به نهضت بشود. یعنی فعالیت بکنید که مردم را متوجه به‏‎ ‎‏نهضت بکنید؛ برای اینکه ما بین راه هستیم؛ نرسیدیم به مقصد، ما باز محتوای جمهوری‏‎ ‎


‏اسلامی را در ایران پیاده نکردیم. مقصد ما این بود که اسلام، سرتاسر ایران اسلام باشد؛‏‎ ‎‏حکومت مال اسلام باشد؛ تا حالا نشده؛ البته یک مقدار راه را جلو رفتیم، لکن راه زیاد‏‎ ‎‏مانده است. حالا وقتی است که همه با هم باشیم؛ همه توجهمان به مقصد باشد و اینقدر‏‎ ‎‏بهانه گیری برای اینکه حالا حقوق من کم است، یا زیاد است. ‏‏[‏‏نشود‏‏]‏‏ ان شاءالله زیاد‏‎ ‎‏می شود بعدها. یا خانه ندارند، یا چه. ان شاءالله خانه پیدا می کنید. زراعتمان چطور است.‏‎ ‎‏زراعت پیدا می کنید. اما باید حالا همان طوری که در آن قدمهای اول فراموش کردید‏‎ ‎‏همۀ اینها را، نه کارگر متوجه این بود که من مزدم کم است یا زیاد است، و نه کشاورز‏‎ ‎‏متوجه این بود که امسال کشاورزی اش چطور است، همه متوجه یک مقصد بودند و‏‎ ‎‏عمل شد و خوب شد، از حالا به بعد هم باید همین معنی را ادامه بدهیم؛ همین توجه به‏‎ ‎‏مقصد را ادامه بدهیم؛ همین الهیت را حفظ کنیم. یعنی قصدمان را برای خدا و برای‏‎ ‎‏جمهوری اسلام و برای احکام قرآن بکنیم تا عنایت خدا محفوظ باشد و دست لطف‏‎ ‎‏الهی بالای سر همه باشد. و ان شاءالله اگر این مطلب بشود، پیروزید و مملکتتان ان شاءالله ‏‎ ‎‏مال خودتان، و خودتان اداره اش می کنید. همۀ دستها هم منقطع خواهد شد. ولی عمده‏‎ ‎‏همین معناست که این معنا را حفظ بکنیم. من از خدای تبارک و تعالی سلامت همۀ شما‏‎ ‎‏را می خواهم و سعادت این ملت، که شما هم از این ملت هستید. خداوند همۀ شما را‏‎ ‎‏تأیید کند. ‏

‎ ‎

  • - حدیث نبوی، صحیح ترمذی، ج 3، ص 316، حدیث 2256: «دست خدا با جماعت است».
  • - اشاره به یک پیرمرد روحانی حاضر در مجلس.
  • - رژیم شاه.