سخنرانی
مکتب های توحیدی در برابر زورمندان ـ نقش علما در جنبش های معاصر
سخنرانی در جمع پاسداران قم وکارمندان شرکت نفت آبادان (مکتب های توحیدی)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 5 ت‍ی‍ر ‭1358

زمان (قمری) : 1 ش‍ع‍ب‍ان‌ ‭1399

مکان: قم

شماره صفحه : 291

موضوع : مکتب های توحیدی در برابر زورمندان ـ نقش علما در جنبش های معاصر

زبان اثر : فارسی

حضار : پاسداران موتور سوار قم ـ کارمندان شرکت نفت آبادان

سخنرانی در جمع پاسداران قم وکارمندان شرکت نفت آبادان (مکتب های توحیدی)

سخنرانی

‏زمان: صبح 5 تیر 1358 / 1 شعبان 1399‏

‏مکان: قم‏

‏موضوع: مکتبهای توحیدی در برابر زورمندان ـ نقش علما در جنبشهای معاصر‏

‏حضار: پاسداران موتور سوار قم ـ کارمندان شرکت نفت آبادان‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

اسلام، مکتب تحرک

‏     اسلام مکتب تحرک است و قرآن کریم کتاب تحرک، تحرک از طبیعت به غیب،‏‎ ‎‏تحرک از مادیت به معنویت، تحرک در راه عدالت، تحرک در برقراری حکومت عدل.‏‎ ‎‏و مع الأسف آنهایی که می خواستند شرق را غارت کنند و ملتهای اسلامی را به اسارت‏‎ ‎‏بکشند، آنها تبلیغاتی کردند که حتی خود شرقیها هم، آنهایی که غافل بودند از اسلام و از‏‎ ‎‏مکتبهای توحیدی، باورشان آمد. آنها بعکس آن چیزی که مکتبهای توحیدی هست، که‏‎ ‎‏همه مکتب تحرک بوده اند، گفته اند دیانت افیون جامعه است! یعنی دین آمده است که‏‎ ‎‏مردم را خواب کند. روحانیت درباری است، روحانیون درباری هستند، روحانیون در‏‎ ‎‏خدمت سرمایه دارها هستند. این تبلیغاتی بوده است که در طول شاید چند صد سال شده‏‎ ‎‏است؛ و در این سالهای اخیر و زمان این پدر و پسر خیلی زیادتر شد. و این مطلب درست‏‎ ‎‏به عکس آن چیزی است که واقع هست. ‏

رسالت انبیا، بیداری توده ها

‏     شما اگر حالت و تاریخ انبیا را ملاحظه کنید و تاریخ اسلام را و صدر اسلام را؛ که به ما‏‎ ‎‏نزدیک است، ملاحظه کنید، می بینید که بعکس آن چیزی که اینها تبلیغ کرده اند که‏‎ ‎‏دیانت افیون است یعنی دیانت آمده است که مردم را خواب کند و مثل یک افیونی که به‏‎ ‎‏چُرت فرو می رود! و مردم را اینطور کند تا اینکه آن سرمایه دارها مردم را بچاپند، بعکس‏‎ ‎‏آن، وقتی که تاریخ انبیا را ملاحظه کنید می بینید که انبیا آمده اند مردم را بیدار کنند، این‏

‏مردم افیونی را هوشیار کنند، این مردمی که به خواب رفته بودند اینها را هوشیار کنند.‏‎ ‎‏موسی ـ علیه السلام ـ که تفصیل تاریخش در قرآن هم هست و در دیگر کتب آسمانی هم‏‎ ‎‏هست، ملاحظه می کنید که یک آدمی بوده است ـ یک شبانی بوده است، شبان حضرت‏‎ ‎‏شعیب بود ـ مدتها با یک عصا مردم را، همین مردم توده را بر ضد فرعون، که در زمان او‏‎ ‎‏بزرگترین قدرت بود، بسیج کرد، نه اینکه مردم را خواب کرد تا فرعون بچاپد آنها را!‏‎ ‎‏مردم را بیدار کرد که فرعون نچاپد آنها را. عکس آن چیزی که گفتند، و جوانهای ما باور‏‎ ‎‏کردند.‏

رویارویی اسلام با قدرتمندان

‏     اسلام که نزدیک به ماست، تاریخ پیغمبر اسلام در دسترس همه است، ملاحظه کنند‏‎ ‎‏ببینند که آیا اسلام آمده است که مردم را تخدیر کند؟ خواب کند؟ یا اینکه قرآن یک‏‎ ‎‏کتاب سلحشوری است، قرآن یک کتاب جنگجویی است در مقابل مشرکین؛ مشرکینی‏‎ ‎‏که قدرتمند بودند. اینکه می فرماید ‏قاتِلُوا المُشرِکِینَ کافَّةً‎[1]‎‏ مشرکین در آن وقت همان‏‎ ‎‏قدرتمندها بودند؛ مشرکین قریش، همۀ قدرت دست آنها بود. آیا پیغمبر را مشرکین،‏‎ ‎‏قدرتمندها بسیج کردند؟ درست کردند که مردم را خواب کند و مشرکین بچاپند مردم را‏‎ ‎‏یا پیغمبر اسلام مردم را بسیج کرد؟ همین سرو پا برهنه ها را بسیج کرد بر ضد مشرکین،‏‎ ‎‏قتال کرد و جنگها کرد تا مشرکین را دماغشان را به خاک مالید، و عدالت اجتماعی را‏‎ ‎‏ایجاد کرد. عکس آن مطلبی که برای شرقیها، غربیها دیکته کردند و مع الأسف بسیاری از‏‎ ‎‏ما هم باورمان آمد. تبلیغات آنها تبلیغات دامنه داری بود. ‏

‏     در زمان رضاخان که اکثر شما، یا هیچ یک از شما یادتان نیست، در زمان رضاخان،‏‎ ‎‏اول هدفی که بعد از قدرتمندی داشت، اول هدف به زمین زدن روحانیون بود. هدف‏‎ ‎‏اولش بود؛ مدرسه ها را از بین برد، روحانیون را لباسهاشان را کَند، گرفتند بعضی از‏‎ ‎‏روحانیون محترم را در خیابان، بردند در آن محالّی که داشتند ـ در کلانتریها ـ می بردند؛‏

‏نه اینکه می گفتند برو لباست را عوض کن؛ همانجا عبا و قبا را وسطش را پاره می کردند‏‎ ‎‏می ریختند دور، که این یک کت و شلوار مثلاً بشود! اینطور رفتار کردند. و این، دستور‏‎ ‎‏بود.‏

‏     آیا اسلام تخدیر کرده است مردم را؟ یا تاریخ اسلام نشان می دهد که پیغمبر اسلام در‏‎ ‎‏مکه که بودند، از ترس همین قریش و مشرکین در پنهان بودند، و تبلیغات زیرزمینی‏‎ ‎‏می کردند. وقتی که آنجا دیگر نتوانستند، و آنها با هم شدند که او را بکشند، و ایشان فرار‏‎ ‎‏کرد و به مدینه تشریف برد، آنهایی که همراه پیغمبر بودند و دعوت پیغمبر را قبول کردند‏‎ ‎‏همین مردم طبقه سه بود ـ همین فقرا. اصحاب «صُفّه» ـ که معروف است ـ اینها یک‏‎ ‎‏عده ای بودند که توی مسجد، از باب اینکه منزل نداشتند، توی مسجد می آمدند روی‏‎ ‎‏صفه ای، روی سکویی آنجا می خوابیدند. در جنگهایی که می شد، اینها نداشتند چیزی.‏‎ ‎‏یک خرما را ـ اینطور می گویند ـ یک خرما را این دهنش می گذاشت در می آورد می داد‏‎ ‎‏به او؛ او دهنش می گذاشت، در می آورد می داد به او! اینطور بود وضعشان. اینها را پیغمبر‏‎ ‎‏بسیج کرد بر ضد این سرمایه دارها، بر ضد این قدرتمندها، بر ضد این مشرکین که مردم را‏‎ ‎‏غارت می کردند. تبلیغات غرب این بود که نه؛ این عکس بود که اینطور بود که پیغمبرها‏‎ ‎‏آمده اند که مردم را تخدیر کنند و قدرتمندها آنها را بچاپند! در صورتی که پیغمبرها‏‎ ‎‏تاریخشان معلوم است، اینها آمده اند که بسیج کنند این مستمندان را که بروند و این‏‎ ‎‏غارتگرها را سر جای خودشان بنشانند، و عدالت اجتماعی درست کنند.‏

نگاهی به تاریخ نهضت علما در سدۀ اخیر 

‏     در روحانیون هم می گویند که اینها اهل دربار هستند؛ قدرتمندها اینها را درست‏‎ ‎‏کرده اند که اینها مردم را تخدیر کنند، و آنها بچاپند. من خودم در یک اتوبوسی در‏‎ ‎‏تهران، با دو نفر از آقایان نشسته بودم. در زمان رضاشاه بود. از طرف شمال شهر می آمدم‏‎ ‎‏به طرف جنوب. چند نفر هم توی اتوبوس بودند. دو نفر با هم شروع کردند صحبت‏‎ ‎‏کردن. یکی شان به دیگری گفت که من سالها بود که این هیکلها را ندیده بودم. اشاره کرد‏

‏به ما؛ ما سه نفر معمم بودیم. بعد گفت که اینها را انگلیسها درست کردند که در نجف و در‏‎ ‎‏قم مردم را ‏‏[‏‏اغفال‏‏]‏‏ بکنند، و به نفع آنها ‏‏[‏‏ساکت‏‏]‏‏ بکنند. البته آن آدم جاهل بود؛ نه اینکه‏‎ ‎‏[‏‏مغرض‏‏]‏‏ بود. تزریق کرده بودند، گفته بودند، باورشان آمده بود. بسیاری از جوانهای ما‏‎ ‎‏هم باورشان آمده بود. در صورتی که تاریخ خود ما، همین چند سال، این صد سال اخیر،‏‎ ‎‏این صد سال اخیر را وقتی ما ملاحظه کنیم ـ جلویش هم همین طور بوده؛ ما این صد سال‏‎ ‎‏اخیر را که ما ملاحظه کنیم ـ هر جنبشی که واقع شده است از طرف روحانیون بوده است‏‎ ‎‏بر ضد سلاطین . جنبش تنباکو به ضد سلطان آن وقت‏‎[2]‎‏ بود. جنبش مشروطه بر ضد‏‎ ‎‏رژیم بود؛ البته با قبول داشتن رژیم، عدالت می خواسته اند ایجاد کنند. در زمان خود ما‏‎ ‎‏چندین نفر قیام کردند روحانیون بر ضد رضاخان، چندین دفعه: یک دفعه از خراسان،‏‎ ‎‏یک دفعه از آذربایجان، یک دفعه از اصفهان. و همۀ اطراف ایران را دعوت کردند به‏‎ ‎‏قم؛ که ما اینها را شاهد بودیم و اینها همه قیام بر ضد رضاخان بود. البته قدرتْ او داشت و‏‎ ‎‏شکست اینها را. علمای آذربایجان را گرفت و برد ـ در سُنقُر ـ گمان می کنم بود. دو نفر‏‎ ‎‏بزرگان علمای آنجا مرحوم آمیرزا صادق آقا،‏‎[3]‎‏ مرحوم انگجی،‏‎[4]‎‏ اینها را بردند در‏‎ ‎‏سنقر، یا آنجاها طرف کردستان. آنجاها مدتها آنها در آنجا تبعید بودند. بعد هم که‏‎ ‎‏رهایشان کردند، مرحوم آمیرزا صادق آقا آمد قم ماند و دیگر نرفت به آذربایجان، و در‏‎ ‎‏همانجا فوت شد. علمای مشهد هم که قیام کردند، تمامشان را گرفتند آوردند تهران‏‎ ‎‏حبس کردند. و علمای بزرگشان را می بردند در کلانتریها یا در عدلیه، می بردند توی‏‎ ‎‏خیابان با سر برهنه هم راه می رفتند که بروند آنجا استنطاقشان کنند! علمای اصفهان هم که‏‎ ‎‏آمدند اینجا، شکستند آن اعتصابشان را؛ با فشار، با حیله. بلکه آن وقت معلوم شد،‏‎ ‎‏می گفتند که مرحوم حاج آقا نورالله ‏‎[5]‎‏ ـ که بزرگشان بود ـ او را مسموم کردند. قیام بر ضد‏‎ ‎

‏اینها از روحانیون شروع می شد. البته مردم هم تا یک حدودی کمک می کردند. ‏

نگرانی استعمار از دو نیروی الهی

‏     لکن در عوض مردم را اینطور گفتند که آخوند جماعت اصلش درباری است! اینها‏‎ ‎‏برای دربار کار می کنند، می خواهند سلطنت محفوظ باشد، می خواهند دربار باشد. و‏‎ ‎‏حال آنکه اینها برخلاف آنها بودند. و درست عکس تبلیغ می کردند. چرا؟ برای اینکه‏‎ ‎‏اینها می دیدند که دو تا قوه هست که اگر این دو تا قوه باقی بماند نمی شود اربابهای اینها‏‎ ‎‏منافع ایران را ببرند؛ کارشناسهای اینها فهمیده بودند که این دو تا قوه اگر در ممالک شرق‏‎ ‎‏باشد، باید آنها دستشان را از شرق بشویند: یکی قوّه اسلام بود؛ اگر اسلام قدرتش در‏‎ ‎‏شرق باشد و قدرت اسلام حکومت کند، نمی گذارند که بیایند آنها هر چه ما داریم ببرند‏‎ ‎‏و هر چه از نیروهای انسانی و غیرانسانی داریم از بین ببرند؛ یکی هم روحانیت؛ که اگر‏‎ ‎‏این طایفه باشند مردم چون با اینها همراه هستند، نمی گذارند که آنها به منافعشان برسند.‏‎ ‎‏پس این دو تا قدرت باید شکسته بشود: هم قدرت اسلام، و هم قدرت روحانیون. قدرت‏‎ ‎‏اسلام را به اینکه دینْ افیون جامعه است. حتی نویسندگان خبیث ما هم گاهی این حرفها را‏‎ ‎‏می زدند. حتی در امروز هم این حرف هست. در امروز هم این حرف هست! در عین‏‎ ‎‏حالی که دارند با چشمشان می بینند که این قدرت روحانیین بود که مردم را بسیج کرد و بر‏‎ ‎‏ضد این رژیم قیام کردند، نمی توانند اینها ببینند این ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏، این قدرت را می خواهند‏‎ ‎‏بشکنند. یعنی اینها عمال همانها هستند که می خواهند این قدرت را بشکنند. اینها مطالعه‏‎ ‎‏کردند دیدند که اگر این قدرت هم محفوظ باشد، چون مردم و توده همراه اینها هستند،‏‎ ‎‏اگر یکوقت صدایشان درآید دیگران هم بسیج می شوند. چه بکنند در بین خود مردم‏‎ ‎‏اینها را بشکنند؟ در زمان رضاخان طوری کردند، طوری کردند که شوفرها ـ می گفتند ـ‏‎ ‎‏که آخوند را سوار ماشین نمی کردند. یکی از دوستان من، از علمای آن وقت گفتند که‏‎ ‎‏ـ خدا رحمتش کند ـ گفتند: من از عراق که می خواستم بیایم به قم، رفتم ماشین بگیرم،‏

‏شوفر گفت که ما بنا گذاشته ایم دو طایفه را سوار نکنیم: «یکی فواحش را، یکی‏‎ ‎‏آخوندهارا»! زمان رضاشاه اینطور تبلیغ بود. یعنی تبلیغ، نه اینکه آن شوفر ‏‏[‏‏خودش‏‎ ‎‏می خواست‏‏]‏‏، آن شوفر را به او همچو فهمانده بودند، تبلیغات اینطور بود که فهمانده‏‎ ‎‏بودند به اینها. عمال آنها همه جا، در همه جا مشغول تبلیغ بودند بر ضد اینها. برای چه؟‏‎ ‎‏برای اینکه اگر اینها یک رشدی داشتند، اگر اینها در بین جامعه همان طوری که باید باشند‏‎ ‎‏باشند، نمی گذارند که هر طایفه ای بیاید، هر مملکتی بیاید یک گوشه ای اینها را ببلعد.‏‎ ‎‏مردک‏‎[6]‎‏ می گفت که «اگر من نباشم، ایران تجزیه می شود، ایران می شود ایرانستان»!‏‎ ‎‏ایشان نیستند و ایران هم همان ایران است. نه تجزیه شد نه ایرانستان شد؛ و دست آنها هم‏‎ ‎‏قطع شد.‏

تبلیغات فزاینده علیه اسلام و روحانیت 

‏     برادرها! توجه داشته باشید باز هم شیاطین هستند. باز هم آنهایی که می خواهند این‏‎ ‎‏دو مسئله را به کرسی بنشانند: اسلام را بگویند که نه، حالا دیگر وقتش نیست. همین‏‎ ‎‏ملعونها حالا هم می گویند، همینهایی که از عمال دیگران هستند، الآن هم این حرف را‏‎ ‎‏می زنند «اسلام مال 1400 سال پیش از این است!» این اسلامی که حالا تحرکش همچو‏‎ ‎‏شد که این رژیم را از بین برد، تحرک از اسلام بود، فریاد اسلام بود که رژیم را از بین برد،‏‎ ‎‏اینها می خواهند این را بشکنندش. اینها خدمتگزار آنها هستند، یا عالماً عامداً که‏‎ ‎‏خیانتکارند یا از روی نفهمی! همینها باز آن قدرت دوم را می خواهند بشکنند. حالا بدتر‏‎ ‎‏از آن وقت است. حالا خارجیها لمس کرده اند که اسلام همچو کاری می تواند بکند،‏‎ ‎‏لمس کرده اند که روحانیون همچو کاری می توانند بکنند، حالا بیشتر از آن وقت تبلیغات‏‎ ‎‏می کنند. عمال آنها حالا بیشتر از آن وقت تبلیغ می کنند. آنهایی که از خارج آمدند حالا‏‎ ‎‏در اینجا و مشغول توطئه هستند، بیشتر از آن وقت این تبلیغات را خواهند کرد و می کنند. و‏‎ ‎‏لهذا می خوانید در بعض مقالاتشان باز همان مسائل هست. منتها نمی توانند علنی بگویند؛‏

‏در پرده، در پرده با یک جهاتی. علنی صاف نمی توانند بگویند، در پرده ای، در چیزی‏‎ ‎‏همان مسائل را می گویند. این همان مطالبی است که از اول زمان رضاخان ـ پیشترها هم‏‎ ‎‏بوده اما از اول زمان رضاخان ـ تا امروز و تا وقتی که پسرش از ایران رفت، این دو تا مسئله‏‎ ‎‏بود، این دو تا تبلیغ بود: تبلیغ بر ضد اسلام، تبلیغ بر ضد روحانیت؛ یعنی اسلام، و‏‎ ‎‏خدمتگزاران اسلام. این دو تبلیغ از زمان رضاشاه بود. در زمان او بسیاری از مردم هم، به‏‎ ‎‏واسطۀ تبلیغات زیادی که کردند و فشاری که از آن طرف آوردند و اذیتهایی که کردند به‏‎ ‎‏این طایفه، آن وقت، عدۀ زیادی باورشان آمده بود. در زمان این هم، باز عدۀ زیادی از‏‎ ‎‏جوانهای ما بازی خوردند، گول خوردند، پشت کردند بر اسلام، پشت کردند بر‏‎ ‎‏روحانیون.‏

انقلاب به رهبری روحانیت 

‏     و حالا هم که فهمیدند که این قدرت اسلام بود که این سد بزرگ را شکست و این‏‎ ‎‏قدرت روحانیون بود که در همه جا مردم را بسیج کرد، هر جا رفتید آخوند آن شهر مردم‏‎ ‎‏را بسیج کرد و همه را با هم متحد کردند و همه در منبر و محراب مردم را جمع کردند و‏‎ ‎‏جوش دادند به هم تا این سد را شکست، حالا هم باز یک طایفه ای، اشخاصی با‏‎ ‎‏نغمه های مختلف، زیر پرده و روی پرده، می خواهند همین مسائل را بگویند. یعنی همان‏‎ ‎‏مطلبی که آن وقت از حلقوم افرادی که در زمان رضاخان بود در می آمد، حالا هم از‏‎ ‎‏حلقوم یک طایفه ای حالا در می آید که همان دو مسئله است: «اسلام کهنه شده است،‏‎ ‎‏اسلام نمی شود دیگر. روحانیون، آخوندها، باید بروند سراغ کارشان! باید بروند سراغ‏‎ ‎‏چه؛ دیکتاتوری آخوندی می خواهد درست بشود!» من نمی دانم این دیکتاتوری‏‎ ‎‏آخوندی کجاست؟! آخر کدام آخوند دیکتاتور است که اینها می گویند؟!‏

حزب سازی و گروه بازی 

‏     در هر صورت بیدار باشید برادرها که همان دامهایی که آن وقت بود، و ما را به‏‎ ‎‏سیاهروزی رساند و اسلام را از نظر ملت، نه همۀ ـ البته ـ ملت، بسیاری از روشنفکرها‏

‏انداخت و روحانیون را از نظر آنها انداخت، همان نقشه الآن هست؛ همان نقشه. الآن هم‏‎ ‎‏همان مطالب هست و همان حرفها هست. گروه گروه با هم می نشینند، هی گروه درست‏‎ ‎‏می کنند؛ گروه! ما زحمت کشیدیم، روحانیین زحمت کشیدند، این قشرهای مختلف را‏‎ ‎‏جوش دادند به هم تا این کار را انجام دادند، تا این سد را شکستند، الآن جمعیتهای‏‎ ‎‏زیادی پیدا شده اند. شما در روزنامه ها بخوانید ببینید، هر روز می بینید که گروه کذا، گروه‏‎ ‎‏کذا، گروه کذا. هی تکه تکه. چیزی نیستند اما خوب، هی تکه تکه می شوند. وقتی گروه‏‎ ‎‏گروه کنار رفتند یعنی آنکه اسلام می خواست با هم جوششان بدهد و روحانیون زحمت‏‎ ‎‏کشیدند و جوششان دادند به هم، حالا همینهایی که دعوی این را می کنند که ما ملت را‏‎ ‎‏می خواهیم، ما خلق را می خواهیم، همینهایی که دعوی روشنفکری دارند اینقدر، اگر‏‎ ‎‏چنانچه خائن باشند که خوب معلوم است که از روی فهم می گویند و اگر نباشند، اینقدر‏‎ ‎‏فهم ندارند که این گروهها که به هم متصل شد، این سیل عظیم پیدا شد و این سد بزرگ را‏‎ ‎‏شکست، حالا دوباره؛ تا حالا با هم منسجم شده بودند؛ حالا جدیت دارد می شود که‏‎ ‎‏گروه گروهشان کنند. هی این گروه برود کنار آن گروه برود کنار، آن گروه برود کنار، همه‏‎ ‎‏از هم جدا، تا باز راه باز بشود برای آنهایی که می خواهند استفاده بکنند. ‏

همه زیر پرچم اسلام

‏     متوجه باشید گروه گروه نکنید. این مملکت با وحدت کلمه پیش برد، متفرقشان‏‎ ‎‏نکنید. ‏وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ الله ِ جَمِیعاً و لاتَفَرَّقْوا‎[7]‎‏ این آیۀ قرآن را بپذیرید. همه بچسبید به ریسمانی‏‎ ‎‏که بین شما و خداست، و آن اسلام است. متفرق نشوید از هم. جدا جدا نشوید. هی‏‎ ‎‏حساب را جدا نکنید. آن حساب جبهۀ کذا، آن حساب نهضت کذا، آن حساب حزب‏‎ ‎‏کذا، آن حساب گروه کذا، آن حساب حزب چه، کذا، جدا نکنید همه را. همه با هم‏‎ ‎‏باشید، همه دوست باشید.‏

‏     حزب سازی دشمن درست کردن است. هی این یکی از آن طرف بکشد؛ آن از آن‏

‏طرف بکشد، آن از آن طرف بکشد. همه تحت یک رایت باشید. همه تحت یک پرچم‏‎ ‎‏باشید؛ همان پرچمی که شما را پیروز کرده است تا حالا، از این به بعد هم دنبال همان‏‎ ‎‏باشید. و اگر باشید، ان شاءالله پیروز خواهید شد.‏

‏     و من امیدوارم که نتوانند اینها دیگر شکاف صحیحی وارد کنند. ان شاءالله خداوند‏‎ ‎‏همه تان را توفیق بدهد، سلامت باشید. ‏

‎ ‎

  • - بخشی از آیۀ 36 سورۀ توبه.
  • - ناصرالدین شاه قاجار.
  • - فقیه بزرگ و مرجع تقلید آذربایجان.
  • - میرزا ابوالحسن انگجی، فرزند سید محمد شیخ الشریعه.
  • - از علمای بزرگ اصفهان که در سال 1306 ه .ش . در پیشاپیش حدود صد تن از علما و مجتهدان و گروهی از مردم اصفهان به عنوان اعتراض به قانون نظام وظیفه به قم آمد. رضاخان که متوحش شده بود رئیس الوزرا و وزیر دربارش را نزد وی فرستاد و خواستهای او را پذیرفت ... اما ایشان در قم ماند و شب چهارم دی 1306 به طرز مشکوکی درگذشت.
  • - محمد رضا پهلوی.
  • - بخشی از آیۀ 103 سورۀ آل عمران.