
فرشتههای خیس
هی اینطرف و آنطرف میشدم؛ خواب نمیآمد؛ سرم را میبردم زیر متکّا. میرفتم زیر زیر پتو. اینطرف، آنطرف، متکّا را میگذاشتم روی سرم. متکّا چهقدر خنک بود! مزه می داد. نرم هم بود.
مامان گفت: ستارهها را بشمار تا خوابت بگیرد.
من شمردم. یک، دو، سه، چهار، پنج. عوضی شمردم. یک... دو... نمیدانم چه شد که یکهویی یادم رفت از کدام طرف شمرده بودم. دوباره شمردم.
گفتم: مامان این همه ستارهچهطوری توی آسمان جا شدهاند؟ زیادند یا کمند چرا نمیشود آنها را شمرد؟
گفت: آسمان خیلی بزرگ است.
گفت: چهقدر بزرگ؟
گفت: بزرگتر از همهی خانهها، کوچه ها، جنگلها، دشتها.
گفت: خیلی زیاد هستند. نمیشود آنها را شمرد. اگر پشت سر هم بودند خیلی خوب میشد شمرد. ولی الان اینطرف و آنطرف هستند. ای کاش میشد یکی از آنها را داشته باشم و از آنها بپرسم که چهطوری میشود شما را شمرد. من ستارهها را خیلی دوست دارم.
موضوع تمبر: نقشه جغرافیایی
قیمت : دو پنی
سال انتشار: 1897
مجلات دوست کودکانمجله کودک 379صفحه 14