مجله کودک 379 صفحه 15
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 379 صفحه 15

مامان گفت: هر کسی توی آسمان یک ستاره دارد. گفتم: یعنی من هم ستاره دارم؟ گفت: بله: هم یک ستاره داری. بابا هم یک ستاره دارد. گفتم: از اینها کم نمیشود؟ مریض نمیشوند؟ پیر نمیشوند؟ کمنور نمیشوند؟ هان؟ هان؟ مامان؟ وای نمیشود شمرد! مامان گفت: چرا، هم مریض میشوند؛ هم کمنور و هم کم میشوند؛ مثل آدمها، مثل وقتی که چشمهایشان را برای همیشه میبندند. مثل وقتی که توی آسمان چرخ میزنند. مثل وقتی که به ابرها میرسند و از ابرها هم بالا میروند. گفتم: وای! چهخوب؛ ابرسواری چه مزهای میدهد! بهبه! شب، صدای چیک چیک میآمد. مادرم داشت برایم قصّه میگفت. گفتم: مامان چرا باران میبارد؟ گفت: آسمان دلش گرفته است. گفتم: میدانم چرا دلش گرفته است؛ حتماً یکی از ستارههایش افتاده است. مامان گفت: خوب بگو ببینم کدام ستاره؟ گفتم: ستارهی دوست بابا! مامان به آسمان نگاه کرد و گفت: بله پسرم بابا و آن دوستش با هم توی جبهه بودند. گفتم: مامان! حالا که ستارهاش افتاده زمین؛ آسمان چه کار باید بکند؟ مامان گفت: خدا به فرشتهها میگوید پرواز کنند. بروند زمین. دوست بابا را با خودشان به آسمان بیاورند. گفتم: وای! دوست بابا! خیس خیس میشود که تا به آنطرف ابرها برسد! مادرم گفت: عیبی ندارد. فرشتهها پرهایشان را روی سرش میکشند. گفتم: دوست بابا میرود وسط آن همه ستاره. ستارهها هم زیر پرهای خیس فرشتهها برق برق میزنند موضوع تمبر: فدراسیون کانادا قیمت: سه سنت سال انتشار: 1917

مجلات دوست کودکانمجله کودک 379صفحه 15