مجله کودک 40 صفحه 29
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 40 صفحه 29

آن روز نیز امام قبل از ملاقات با عشایر استان فارس در طبقه دوم مدرسه فیضیه استراحت میکردند. اتوبوس عشایر به محل ملاقات رسیده بود. سرنشینان اتوبوس یکی یکی به محل ملاقات عمومی حضرت امام میرفتند. رییس عشایر قشقایی به طرف طبقه دوم مدرسه فیضیه آمد. امام در حال آماده شدن برای خروج از اتاق خود بودند که تصادفاً در یک لحظه، رییس عشایر قشقایی نیز در اتاق را باز کرد و رو در روی حضرت امام قرار گرفت. مرد تا نگاهشبه چهرهی امام افتاد، قصد سلام کرد؛ اما به خاطر عظمت و ابهت امام، کلمات در دهان او نمیچرخیدند. او سعی کرد با فرو دادن آب دهان خود،سلام کند؛ اما فقط چند بار کلمه «سین»را بر زبان آورد. دوباره قصد سلام کرد، اما زبانش به جز ادای حرف «سین» کار دیگری نمیکرد. در همین هنگام مرد قشقایی در قلب خود احساس سنگینیکرد و عقب عقب رفت. برای یک لحظه اتاق دور سرش چرخید و در حال زمین خوردن بود که مرحوم آیتالله ربانی املشی و شهید سلیمی که نزدیک امام بودند، او را نگه داشتند و سپس او را آرام بر روی زمین خواباندند. امام که متوجه موضوع شده بودند، دست خود را از عبا بیرون آوردند و روی سینه و قلب مرد، قشقایی کشیدند. در این لحظه بود که مرد، احساس آرامش کرد و با لهجه قشقایی خود گفت: «من خدمت شما که رسیدم، ازعظمت و بزرگواری شما به لرزه افتادم. به خدا که شما از اولاد رسول خدایی.» امام (ره) لبخندی زدند و فرمودند: «ممنونم. شما اینجا بمانید و استراحت کنید.»

مجلات دوست کودکانمجله کودک 40صفحه 29