مجله کودک 90 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 90 صفحه 8

تصویر دوست آمریکا دستور داد... نوشته:مژگان بابامرندی امیر محمد لاجورد حسینخانه همسایه شان علی اینهاست. می خواهند بازی کنند.علی می خواهد انگور بچیند اما قدش نمی رسد.حسین برایش می چیند علی: «می دانی این درخت مو را پدر بزرگ توکاشته است؟ اما هنوز انگورهایش نرسیده است.» مادر بزرگ علی به آنها زردآلو می دهد. علی آخرین زرد آلو را نصف می کند. آخرین آن چه شیرین است. حسین:اکش پدربزرگ ومادربزرگ من هم زنده بودند.راستی اصلا توآنها رادیده ای؟ با آنها آمدم... می بینی صورتشان چقدر مهربان است. اماآن روز خیلی ازآدم های مهربان را... علی : مگر چه شده؟ حسین:آنها 12 تیر 1367 با حدود300 مسافر دیگر از بندرعباس به دوبی پرواز کردند... می بینی ساعتش را هنوزدارم. قبل از این که برود آن را در خانه جا گذاشت. از فرودگاه تلفن کرد وگفت شاید دیگر نیایم. ساعتم را به نوه ام بدهید. آن وقت من اصلاً نبودم. علی: برایمتعریف کن چه شده بود. حسین:حوض را پر کن بیا فکر کنیم خلیج فارس است.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 90صفحه 8