مجله کودک 223 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 223 صفحه 19

سرانجام زمان مسابقه فرا رسید. اکبر به روستای محلّ برگزاری مسابقه رفت و در مسابقه شرکت کرد. در چند کُشتی اوّل پیروز شد و حریفان خود را به زمین کوبید. ولی در مرحلۀ نهایی مسابقه باز هم بخت یارش نبود و به زمین خورد و نتوانست امتیازی به دست آورد. اگر چه پهلوان جوان نتوانست مقام خوبی به دست بیاورد و پیروز این میدان شود. روی هم رفته خیلی ناراحت نبود و احساس بَدی نداشت. چون توانسته بود چند نفر از حریفان خود را شکست بدهد و همین موضوع، او را به ادامۀ کارش امیدوار می­کرد. اکبر، ارادۀ قرص و محکمی داشت و معمولاً به سرزنش دیگران اعتنایی نمی­کرد. او عقیده داشت که شکست برای یک مرد ننگ نیست و مرد کسی است که از هر شکست پندی بیاموزد. با این فکر، کارِ خود را با شور و حرارت بیشتری دنبال کرد و چند سال دیگر به تمرین و ورزش ادامه داد، تا به آن چیزی که می­خواست، رسید. حالا دیگر آکبر آن کُشتی­گیر جوان، خام و بی­تجربۀ چند سال پیش نبود. بدنی ساخته و عضلانی و نیرومند داشت و علاوه بر آن در فوت و فنّ کشتی هم استاد شده بود. حالا دیگر در مسابقه­ها و زورآزمایی­ها کمتر زمین می­خورد و همان­طور که عقیده داشت، از هر شکستی پندی می­آموخت و سعی می­کرد عیب و ضعف کار خود را بر طرف کند. کم کم کار به جایی رسید که در سراسر خراسان کسی نمانده بود که از او زمین نخورده باشد. از این به بعد می­بایست او خودش را آمادۀ رفتن به تهران و کشتی گرفتن با «پهلوان یزدی» بزرگ می­کرد. پهلوان یزدی بزرگ، پهلوانِ اوّل نام هواپیما: پتلیاکوف 8 کشور سازنده: روسیه (شوروی سابق) موتور: میکولین

مجلات دوست کودکانمجله کودک 223صفحه 19