مجله نوجوان 107 صفحه 11
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 107 صفحه 11

این طور درمانده نمی شد . فقط یک روز فرصت داشت . سر میز غذا نشسته بود ولی اشتهایی برای خوردن نداشت . ناگهان صدای زنگ تلفن او را از جا پراند . دچار نگرانی شدیدی شد . فکر می کرد حتماً طلبکارش برای تذکر مجدد تماس گرفته است . با دلهره گوشی تلفن را برداشت . صدای رئیسش بود؛ - ویلیام برایت یک خبر دارم . نترس خبر بدی نیست یک خبر کوچک ولی جالب . - چه خبری ؟اتفاقی افتاده ؟ - می خواستم بگویم که پیرمرد میلیونر امروز صبح در بیمارستان درگذشت . - معلوم بود که می میرد ولی این مسئله به من چه ربطی دارد ؟ - چندان بی ارتباط هم نیست . مگر تو اولین پلیسی نیستی که بالای سر او حاضر شد گویا در لحظات آخر می گفته که تو با مهربانی با او برخورد کرده ای و به سرعت با بیمارستان تماس گرفته ای . - چرا ، ولی . . . - این را هم می دانی که او هیچ کس را نداشته ؟ - بله ، اگر کسی را داشت که آن طور تنها زندگی نمی کرد اما به من . . . . - پیرمرد طبق وصیتی که کرده تمام ثروت خودش را به اولین پلیسی که به بالینش رفته است بخشیده ، می فهمی ؟ مگر تو اولین پلیس نبودی ؟ پسر تو میلیونر شدی ! گوشی تلفن از دست ویلیام افتاد . زبانش بند آمده بود ، نگاهش به روبه رو خیره مانده بود . خشکش زده بود . یک مرتبه از جایش پرید و به طرف "لیزا" دوید و فریادی از شادی کشید که طنین آن ، خانه را لرزاند .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 107صفحه 11