مجله نوجوان 111 صفحه 10
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 111 صفحه 10

علامت مرگ قسمت پایانی نویسنده:آلفرد هیچکاک مترجم: مهرک بهرامی اتوبوس مبارزاتی بزرگ قرمز رنگ رانسون رأس ساعت سه بعد ازظهر وارد پارکینگ بازار وست کانتی شد . گروه زیادی زن و مرد و بچه آنجا جمع بودند . آت واترمن که حدود صدمتر از سکوی خطا به پشت پنجره مغازه ای ایستاده بود تعداد آنها را بالغ بر دوهزار تن تخمین می زد . مک کورد توطئه گر و سگ دوبرمن اش هنوز پیدایشان نشده بود . بلندگو های سقف اتوبوس با شعار های تقریباً نامفهوم انتخاباتی و پیاپیشان شلوغی غریبی به راه انداخته بود . ماشین در میان هورا و هلهله و کف زدن جمعیت و تکان های دست آنها به سوی سکو که پرچمی رویش افتاده بود می رفت . ابتد ا چهار دختر نوجوان رانسون از آن پیاده شدند و برای پاپا و همراهانش دالانی تشکیل دادند . رانسون سومین مردی بود که پیاده شد . او از عکسهایش کوچکتر نشان می داد و حدود 167 سانت قد و مو های کوتاه و مرتب داشت و چهره جوان نمایش می توانست به موفقیت او کمک کند . فریاد و ابراز احساسات مردم بلندتر شد . مردان از پله های چوبی سکو بالا رفتند . سر و صدا ادامه یافت تا گراگان منشی دادستان دستهایش را به نشانه سکوت بلند کرد . سپس به معرفی دیوید رانسون و ذکر خدمات او پرداخت . ات واترمن روبرگرداند و دید که جومک کورد طناب سک دوبرمن را می کشد و از میان جمعیت پیش می آید . او حساب کرده بود که مرد حیوان را درست روبه روی سکو مستقر خواهد ساخت . چون چند قدم بیشتر با آن فاصله نداشت و مردم زیادی سرراه حیوان نبودند . مک کورد خودش چند قدم بیشتر با آن فاصله نداشت و مردم زیادی سر راه حیوان نبودند . مک کورد خودش رفت و پای درگاه یک کلوپ ورزشی ایستاد و با دست به سگ اشاره کرد که بنشیند . حیوان کاملاً مطیعانه نشست . واترمن هم قبلا یک بار به اتفاق کارآگاهان اف بی ای از درخت زار روی تپه کار تعلیم و تربیت سگ را تماشا کرده بود . حیوان از نزدیک خیلی رعب انگیزتر می نمود . چهل - پنجاه کیلو وزنش حکایت از قدرت و چالاکی و درندگی آن داشت . چه حیف که یک چنین حیوانی برای چنان هدف پلیدی به کار می رفت . خود سگ البته تقصیری نداشت . برای او این کار صرفاً یک تمرین بود عملی که به دستور اربابش انجام می داد . سگ نمی توانست بفهمد که گلوی چه کسی یا چه چیزی را پاره می کند ، یک آدمک پوشالی یا دادستان کل و سناتور آینده ایالت ! اهمیتی هم نمی داد . حیوان فقط می خواست به صاحب مورد علاقه خود خدمت کند و تکه ای گوشت پاداش بگیرد و دست نوازشی بر سرش کشیده شود . اکنون رانسون داشت خطابه خود را آغاز می کرد و با صدای تو دماغی مشخص و کلماتی شمرده سخن می گفت . واترمن به اطراف نگریست و کلین و چامبرز مأمورین اف بی ای را دید و سری برایشان تکان داد . او نسخه ای از متن سخنرانی رانسون داشت و زیر جمله علامت خط قرمز کشیده بود . مک کورد دست اشاره دیگری به سگ کرد و خودش خیلی عادی دور شد و توجه هیچ کس به او و کلاه ساده و بارانی روشنش جلب نشد . وقتی میان جمعیت ناپدید شد سام چامبرز کارآگاه قدبلند دنبالش بود . آنها هنگام ادای کلمات مرگبار دست کم یک مایل از محل حادثه دور شده بودند . واترمن به سگ چشم دوخت . حیوان آسوده و بی حرکت و بدون هیچ اثری از هیجان نشسته بود . تا پنج دقیقه بعد نیز جانورشناس خبره مشاهده کرد که محافظان دادستان هوشیار شده اند و در جای خود می لولند . آنها قبلاً هشدار گرفته بودند و می دانستند نقشه چیست و دستهایشان زیر کت و پالتو روی قبضۀ اسلحه بود . رانسون گفت : خانمها و آقایان ! در این دورۀ پر آشوب شهروندان ما چنگال مرگ را . . . . نگاه تمام مأموران امنیتی دور و بر سکو متوجه سگ سیاه براق بود . حیوان با شنیدن کلمه مرگ سیخ شد و قدمی پیش نهاد و حالت حمله و جهش گرفت . بعد گوشش را تکان داد . لحظه ای گیج و مردد ماند . دادستان افزود : . . . . . . . بر گلوی خود احساس می کنند . این کلمات ، علامت هجوم و کشتن بوده ولی جانور در عوض سرش را کج کرد و دوباره نشست ، رانسون به صحبت ادامه داد .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 111صفحه 10