مجله نوجوان 111 صفحه 26
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 111 صفحه 26

سه تار موی طلایی دیو نوسینده برادران گریم برگردان از زبان آلمانی سید احمد موسوی محسنی زن فقیری نوزاد کوچکی به دنیا آورد . چون او چهره نورانی داشت وقتی به دنیا آمد همه می گفتند در 14 سالگی دختر پادشاه را به همسری خواهد گرفت . اتفاقا همان روزها پادشاه به روستای آنها رفت هیچ کس نمی دانست که او کیست موقعی که از مردم پرسید که از حوادث جدید چه خبر دارند آنها در جواب گفتند این روزها پسری نورانی به دنیا آمده است کار که کرد آنکه تمام کرد . پیش بینی ها هم راجع به او اینگونه است که در 14 سالگی دختر پادشاه را به همسری می گیرد . پادشاه بدجنس از اینگونه پیش بینی ها خوشش نمی آمد به همین خاطر موذیانه نزد والدین بچه رفت و با مهربانی گفت شما آدم های گرفتاری هستید بچه تان را به من واگذار کنید از او مواظبت می کنم . ابتدا آنها از اینکار امتناع کردند اما موقعی که مرد ناشناس برای این کار طلای زیادی پیشنهاد کرد آنها پیش خود گفتند این بچه فوق العاده است و این هم پیشنهاد خوبی است به همین دلیل آنها هم موافقت کردند و بچه را به او دادند پادشاه بچه را در یک جعبه قرار داد سوار اسب کرد رفت و رفت تا به رودخانه ای رسید جعبه را به آب انداخت و پیش خود گفت دخترم را از دست یک خواستگار ناخواسته نجات دادم . اما جعبه در آب فرو نرفت و مثل یک کشتی کوچک شناو ماند و در دو مایلی مقر حکومتی شاه کنار یک آسیاب پشت سد گیر کرد . خوشبختانه یکی از کارگران آسیاب که آنجا بود او را دید و چون بچه ای نداشت خوشحال شد زن و مرد پیش خود گفتند خداوند او را به ما هدیه کرده است آنها به بچه سرراهی خوب رسیدگی کردند به طوریکه یک انسان خوب و تمام عیار شد برحسب اتفاق پادشاه یک بار در محاصره رعدو برق و هجوم باران قرار گرفت و به آسیاب پناه برد از صاحبان آسیاب پرسید : که آن پسر بزرگ بچه آنهاست ؟ آنها در جواب گفتند نه . او یک پسر سرراهی است او 14 سال پیش در یک جعبه پشت سد روی آب بوده است کارگر آسیاب او را از آب گرفته است بعد پادشاه متوجه شد که او همان بچه خوش یمنی است که به آب انداخته است بعد گفت : شما که آدم های خوبی هستید ممکن است بگویید تاکنون این جوان نامه ای برای شاهزاده خانم فرستاده است یا نه ؟ من حاضرم به خاطر این دو سکه به طلا بع شما پاداش بدهم . آنها در جواب گفتند هرطور که پادشاه بخواهد . بعد پادشاه نامه ای برای ملکه نوشت و در آن قید کرد به زودی پسر بچه حامل این نامه پیش تو می آید باید کشته و دفن شود و قبل از اینکه من به آنجا برسم این کار انجام شده باشد . پسر بچه با این نامه به راه افتاد شب هنگام به یک جنگل بزرگ رسید ، در تاریکی چشمش به یک نور

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 111صفحه 26