مجله نوجوان 203 صفحه 28
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 203 صفحه 28

نوشته‏های شما سروش طباطبایی زواره سفرنامۀ اردوی یزد این اولین تجربه‏ای بود که من بدون پدر و مادرم به مسافرت می‏رفتم اما دل‏نگرانی نداشتم. قبل از مسافرت خانواده‏ام به من گفته بودند که بیشتر به فکر استفاده بردن از سفرت باش تا به فکر ما. در راه همه با هم آیت‏الکرسی را زمزمه کردیم و بعد از صلوات، یکی از بچه‏ها پول برای صدقه جمع کرد و شعر «یار دبستانی من» را نیز خواندیم. در این سفر آقای محمد­زاده، آقای شریفی، آقای کوثرمدار، آقای فریدون خوانی، آقای آزاد و آقای فرح‏بخش همراه ما بودند. در راه آقای کوثرمدار توضیح دادند که این سفر دو مسابقه دارد که هر مسابقه همراه دو موضوع است که عبارتند از عکاسی، با دو موضوع شکار لحظه‏ها و عکس‏برداری از اماکن تاریخی و سفرنامه با موضوع خاطره‏نویسی و نوشتن دربارۀ آثار باستانی و اماکن تاریخی که به بهترین آثار، جوایزی تعلق خواهد گرفت. این سومین باری بود که من سوار قطار می‏شدم. *** محل اردوگاه، مکانی دور از شهر و تقریباً تاریک بود و به همین د دلیل ستاره‏ها به خوبی خودنمایی می‏کردند و به راحتی توانستم صورتهای فلکی جبار، دب اکبر و اصغر و صلیب شمالی را ببینم و تشخیص دهم. حتی در آن زمان ستارۀ شمالی نیز به خوبی پیدا بود. تاریکی هوا باعث شد که نتوانیم ساکهایمان را به راحتی تشخیص دهیم و چمدانهای من و دوستم خان‏محمدی با هم عوض شد. وارد اردوگاه که شدیم، تختهایمان را یافتیم و ساکهایمان را جاسازی کردیم و برای نماز صبح آماده شدیم. *** من به دلیل نیاوردن دوربین خودم عکس نمی‏گرفتم اما به دوستم در شکار لحظه‏ها کمک می‏کردم. پس از آنکه به جایی رسیدیم، ناگهان من چیز عجیبی دیدم که بعد از پرسش فهمیدم به آن «نخل» می‏گویند و در گذشته به جای «علم» در مراسم مذهبی استفاده می‏شده است. نخل، مکعبی بود با چهار پایه و چهار کندۀ بزرگ که هر کنده روی دو پایه بود و روی آن نقشهای متفاوتی کشیده بودند. به قصد خانۀ لاریها از کوچه‏ای با دیوارهای کاه‏گلی رد شدیم. این خانه مربوط به دوران قاجار (حدود 150 سال پیش) بود. راهنمای ما در این­باره گفت: «در

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 203صفحه 28