
یاس مهربان
ماجرای گردنبند
از جابر بن عبدلله انصاری، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منقول است که: مردی از اعراب مهاجر که فردی فقیر مستمند بود، پس از نماز عصر از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) طلب کمک و مساعدت نمود. حضرت فرمود که من چیزی ندارم. سپس او را به خانه فاطمه (سلام الله علیها) که در کنار مسجد و در نزدیکی خانه رسول خدا قرار داشت، راهنمایی نمودند. آن شخص به همراه بلال (صحابی و مؤذن رسول خدا) به در خانه حضرت فاطمه (علیها السلام) آمد و بر اهل بیت رسول خدا سلام گفت و سپس عرض حال نمود. حضرت فاطمه (علیها سلام) با وجود اینکه سه روز بود خود و پدر و همسرش در نهایت گرسنگی به سر می بردند، چون از حال فقیر آگاه شد، گردنبندی را که فرزند حمزه، دختر عموی حضرت به ایشان هدیه داده بود و در نزد آن بزرگوار یادگاری ارزشمند محسوب میشد، از گردن باز نمود و به اعرابی فرمود: این ر ا بگیر و بفروش، امید است که خداوند بهتر از آن را نصیب تو نماید. اعرابی گردنبند را گرفت و به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بازگشت و شرح حال را گفت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از شنیدن ماجرا، متأثر گشت و اشک از چشمان مبارکش فرو ریخت و به حال اعرابی دعا فرمود. عمار یاسر (از اصحاب پیامبر) برخاست و اجازه گرفت و در برابر اعطای غذا، لباس، مرکب و هزینه سفر به اعرابی، آن گردنبند را از او خریداری نمود. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) از اعرابی پرسید: آیا راضی شدی؟ او در مقابل، اظهار شرمندگی و تشکر نمود و عمار گردنبند را در پارچهای یمانی پیچیده و آن را معطر نمود و به همراه غلامش به پیامبر هدیه داد. غلام به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد و جریان را باز گفت. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) غلام و گردنبند را به فاطمه (علیها اسلام) بخشید. غلام به خانهی صدیقه اطهر آمد. زهرا (علیها السلام)، گردنبند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد نمود.
گویند غلام در این هنگام تبسم نمود. هنگامی که علت را جویا شدند، گفت: چه گردنبند با برکتی بود، گرسنه ای را سیر کرد و برهنهای را پوشانید، پیادهای را صاحب مرکب و فقیری را بی نیاز کرد و غلامی را آزاد نمود و سرانجام به نزد صاحب خویش بازگشت.
دوست نوجوانان
سال پنجم / شماره 7 پیاپی 219 / 9 خرداد 1388
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 219صفحه 18